19
دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج7

۶ / ۴

وظايف مالك اشتر در حكومت مصر ۱

۲۸۰۱.امام على عليه السلامـ آن گاه كه مالك اشتر را به استاندارى و كارهاى مصر گماشت، در عهدنامه اى خطاب به وى ـ: به نام خداوند بخشنده مهربان. اين فرمانى است از بنده خدا على، امير مؤمنان به مالك بن حارث اشتر، در عهدنامه او، آن گاه كه وى را به استاندارى مصر گماشت، براى جمع آورى خراج و ماليات مصر و جهاد با دشمنش و اصلاح كارهاى مردمش و آبادسازى شهرهايش.
او را فرمان داد به تقواى الهى و برگزيدن طاعت او و پيروى از آنچه خداوند در كتابش به آن فرمان داده است، از واجبات و مستحبّاتى كه هيچ كس جز با پيروى از آنها سعادتمند نمى شود و جز با انكار و تباه ساختن آنها بدبخت نمى گردد [ و به او فرمان داد] كه با دست و دل و زبانش خدا را يارى كند؛ چرا كه خداوند،عهده دار يارى كسى است كه يارى اش كند . همانا او نيرومند و شكست ناپذير است.
و به او فرمان داد كه در برابر تمايلات نفس، خودشكنى كند، كه نفس، بسيار به بدى فرمان مى دهد، مگر آن كه پروردگارم ترحّم كند، كه پروردگارم آمرزنده و مهربان است ۲ ، و «اين كه در شبهه ها به كتاب خدا تكيه كند، كه در آن روشنگرى هر چيزى آمده است و هدايت و رحمت براى گروهى است كه ايمان آورند، و اين كه در پى رضاى الهى باشد و پيرامون خشم الهى نگردد و بر نافرمانى خدا اصرار نداشته باشد؛ چرا كه جز به درگاه خود او، پناهگاهى از [ عذاب] او نيست».
پس بدان ـ اى مالك ـ كه من تو را به سرزمينى فرستادم كه پيش از تو زمامدارانى دادگر و ستمگر بر آن حكومت كرده اند و مردم در كارهاى تو همان گونه مى نگرند كه تو در كار زمامداران پيشين مى نگريستى و درباره تو همانى را مى گويند (و قضاوت مى كنند) كه تو درباره آنان مى گفتى. تنها از راه آنچه خداوند بر زبان بندگانش جارى مى سازد مى توان صالحان را شناخت. پس محبوب ترين ذخيره ها در نظر تو ذخيره عمل صالح باشد، «با اعتدال و ميانه روى در آنچه جمع مى كنى و به امور مردم مى پردازى». پس بر خواسته دلت مسلّط باش و نفس خود را از آنچه برايت حلال نيست، بخيلانه نگه دار، كه بخل بر خويشتن، انصاف درباره آن است در آنچه دوست دارد يا ناخرسند است.
در دل خويش، لطف و مهربانى به مردم را بپروران، با نيكى كردن به آنان و هرگز براى آنان درنده اى مباش كه خوردنشان را غنيمت شمارى؛ چرا كه آنان دو دسته اند: يا برادر دينى تواَند، يا همنوع و همانند تو در خلقت . لغزش هايى از آنان سر مى زند و عذرها و بهانه هايى برايشان پيش مى آيد و به عمد يا خطا نافرمانى از آنان سر مى زند. پس به همان گونه كه دوست دارى خداوند از بخشايش خويش به تو عطا كند، تو نيز عفو و گذشت خود را ارزانى شان دار، كه تو بالا دست آنانى و آن كه حاكم توست، بالا دست توست و خداوند ، بالا دست كسى است كه به تو استاندارى داده است و تو را به قرآن آشنا ساخته و به سنّت هاى پيامبر خدا بينايى داده است.
بر تو باد آنچه در اين عهدنامه برايت نگاشته ايم. خود را به ميدان جنگ با خدا مَكش؛ چرا كه بر كيفر او طاقت ندارى و از بخشايش و رحمت او بى نياز نيستى . پس بر عفو پشيمان مشو و از كيفر دادن خوش حالى مكن و تا آن جا كه جا دارد، به قهر و تندى مشتاب و مگو كه فرمان دارم و فرمان مى دهم و بايد از من پيروى كنند، كه اين انديشه، مايه تباهى دل و كاهش دين و نزديك شدن به فتنه هاست.
پس از گرفتار شدن در بدبختى به خداوند پناه ببر. و هرگاه كه از اين حكومت و رياست خوشت آمد و براى تو خودپسندى (و عُجب) پيش آورد، به وسعت و عظمت فرمانروايى خدا كه بالا دست توست بنگر و اين كه او بر تو قدرتى دارد كه خودت بر خويشتن ندارى . اين نگاه، كبر و غرور تو را فرو مى نشاند و تو را از تندى باز مى دارد و آنچه از عقلت از سرت پريده، به سوى تو باز مى گرداند.
مبادا در عظمت الهى با او به رقابت پردازى يا در شكوه و قدرتْ خود را به او همانند سازى، كه خداوند هر جبّارى را خوار و هر گردنكش فخرفروشى را زبون مى سازد. با خدا و مردم، در آنچه به خودت و كسانت و خانواده ات و مردمى كه نسبت به آنان تمايل دارى مربوط مى شود ، انصاف داشته باش كه اگر چنين نكنى ستم كرده اى و هركس به بندگان خدا بيداد كند، دادخواهش خداست و نه بندگان او و خدا با هركس خصم شود، حجّت و دليل او را باطل مى سازد. چنين كسى در حال جنگ با خداست، تا آن كه دست بردارد و توبه كند. و هيچ چيز مانند ادامه ستم، زمينه ساز تغيير نعمت نيست؛ چرا كه خداوند ، دعاى ستمديدگان را مى شنود و در كمين ستمگران است و هر كس چنين باشد، در دنيا و آخرت نابود است.
بايد محبوب ترين كارها نزد تو آن باشد كه به حق نزديك تر و در عدالت، فراگيرتر و نسبت به مردمْ همگانى تر است . همانا نارضايى عمومى، رضايت خواص را بى اثر مى سازد و نارضايى خواص، با خشنودى همگانى قابل چشم پوشى است. هيچ كس از مردم براى زمامدار پر خرج تر در هنگام رفاه و كم فايده تر در وقت گرفتارى و از انصاف ، گريزان تر و در خواهش، سِمِج تر و هنگام عطا ناسپاس تر و هنگام منع، پوزش ناپذيرتر و در پيشامدهاى تلخ، كم طاقت تر از خواص نيست.
و همانا ستون دين و اكثريت مسلمانان و نيروى ذخيره براى برخورد با دشمنان، همين توده مردم اند. پس هوادارى ات نسبت به آنان باشد و به كارهايى بپرداز كه سودش همگانى تر و فرجامش بهتر باشد و هيچ قدرت و توانى جز از خدا نيست.
بايد دورترين و منفورترين مردم در دستگاه تو كسانى باشند كه بيشتر از مردم عيبجويى مى كنند؛ چرا كه در مردم عيب هايى است كه زمامدار، به پوشاندن آنها سزاوارتر است . پس آنچه را از تو پنهان بوده، آشكار مساز و تا مى توانى عيوب مردم را بپوشان تا خداوند هم آنچه را مى خواهى از مردمت پوشيده بماند، بپوشاند.
عقده هر كينه را از دل مردم بگشاى و هر عامل دشمنى را ريشه كن كن «و پوزش را بپذير و حدود را با شبهه ها دفع كن [و تا جرمى، قطعى نيست، كيفر مكن]» . هرچه را برايت روشن نيست ، ناديده بگير و سخنِ سخن چينان را زود باور مكن، كه سخن چين، خيانتگر است، هر چند خود را به خيرخواهان شبيه سازد.
در مشورت خويش، بخيل را وارد مكن كه جلو احسان را مى گيرد و تو را از فقر مى ترساند. ترسو را هم در شوراى خود راه نده كه كارها را بر تو سست مى سازد و مانع اقدام مى شود. حريص را هم در مشورتْ دخيل مكن كه ثروت اندوزى ظالمانه را در نظرت مى آرايد. همانا بخل، ستم و حرص، خصلت هاى پراكنده اى هستند كه بدگمانى به خدا ـ كه در نهاد اشرار است ـ آنها را يكجا گرد مى آورد.
يقين بدان، بدترينْ وزيران تو آنان اند كه وزير اشرار بوده اند و در گناهان و جرايم آنان شركت داشته اند و كارپرداز آنان در ميان بندگان خدا بوده اند. هرگز مبادا آنان مَحرم راز تو باشند« و شريك در امانت (و حكومت) تو، آن گونه كه در حكومتِ جز تو شركت داشته اند و آنان را به نابودى و پرتگاه و سيه روزى كشانده اند. هرگز ظاهرسازى آنان فريبت ندهد»؛ چرا كه آنان ياور تبهكاران و برادر ستمگران و سرچشمه و معدن هر آزمندى و دغلكارى اند و تو بهترين جايگزين براى آنان را دارى، از كسانى كه همان ادب و نفوذ را دارند ؛ كسانى كه كار آزموده اند و با تجاربى كه دارند ، بدىِ كار آنان را مى شناسند. اينان براى تو هم كم هزينه تر، هم يارى كننده تر، هم دلباخته تر و هم با ديگران كم الفت ترند، نه ياور ستمگرى در ستمش بوده اند و نه شريك خطاكارى در گناهش «و سابقه راه و رسم اجحاف و تجاوز به حقوق مسلمانان و اهل ذمّه را هم ندارند». اينان را ياران ويژه خود در خلوت و آشكار خويش قرار بده.
سپس از آنان كسانى را بيشتر مقدّم بدار كه حقّ تلخ را گوياتر «و در رفتار منصفانه با ضعيفان محتاط تر و در كارهايى كه خدا براى دوستانش نمى پسندد ، براى تو كم يارى تر باشند . هر چه قدر اين كارها برايت دلپذيرتر باشند، به يقينْ آنان تو را بر حق آگاه مى كنند و به آنچه سودش به تو باز مى گردد، بينايت مى سازند». و خود را به پارسايان و راستان و خردمندان و شريفان بچسبان و آنان را چنان تربيت كن كه ثناگوى تو نباشند و به ناروا براى كارى كه نكرده اى تو را ستايش نكنند؛ چرا كه ستايش بسيار ، خودپسندى مى آورد و [ انسان را ] به غرور نزديك مى سازد «و پذيرش اين ستايش ها موجب خشم الهى مى شود».
هرگز مباد كه نيكوكار و بدكار در نزد تو يكسان باشند، كه اين روشْ موجب دل سردى نيكوكاران در نيكوكارى شان مى شود و بدكاران را به بدكارى گستاخ مى سازد. با هر كدام به گونه اى رفتار كن كه شايسته آن اند . اين ادبى از سوى توست كه خداوند ، تو را با آن بهره مند مى سازد و همكارانت را هم سود مى بخشد.
سپس بدان كه هيچ چيز مانند نيكىِ زمامدار به مردمش و سبك ساختن هزينه ها بر آنان و وادار نكردن ايشان به آنچه كه حقّى بر آنان ندارد، سبب حسن ظنّ زمامدار به مردم نمى شود. در اين مورد بايد روشى پيش بگيرى كه خوش گمانى تو را به مردمت فراهم آورد؛ چرا كه اين گونه حسن ظن ، رنج دراز مدتى را از تو دور مى سازد. شايسته ترين افراد براى حسن ظنّ تو كسانى اند كه نيكى تو به آنان بيشتر رسيده و آزمون خوبى داده اند و سزاوارترين افراد براى بدگمانى تو آنان اند كه از تو بدرفتارى ديده اند. «اين موقعيّت را به سود و زيان خويش بشناس تا بصيرت تو را به كار خوب و خوش رفتارى به عموم مردم بيفزايد و به علاوه ، موجب پاداش الهى براى تو در قيامت شود».
هرگز سنّت هاى خوبى را كه بزرگان اين امّت به آنها عمل كرده اند و مايه همبستگى و بهبود حال مردم بوده، مشكن و هرگز سنّتى را پايه مگذار كه به آن سنّت هاى پيشين آسيب رسانَد، كه آن سنّت گذارانْ پاداش برند و تو با سنّت شكنى ات وِزر و وبال برى.
با دانشمندان و حكيمانْ بسيار به گفتگو و هم نشينى بپرداز، در راه استوار سازى آنچه براى صلاح مردم سرزمينت شايسته است و بر پايى آنچه پيش از تو مردم را به پا مى داشته است . «چنين روشى حق را پا برجا و باطل را نابود مى سازد و راهنما و الگوى بسنده اى است؛ چرا كه سنّت هاى شايسته راهى به سوى فرمانبردارى خداوند است».
بدان كه مردمْ طبقات مختلفى اند كه برخى جز با برخى ديگر سامان نمى گيرند و هيچ گروه از گروه ديگر بى نياز نيستند. گروهى سربازان خدايند، گروهى نويسندگان و منشيان عمومى و خصوصى اند، گروهى قاضيان دادگر و گروهى كارگزاران با انصاف و شفيق اند. برخى جزيه پردازان از اهل ذمّه و ماليات دهندگان مسلمان ، گروهى بازرگانان و صنعتگران اند، و برخى طبقات پايين از نيازمندان و تهيدستان اند. خداوند براى هر طبقه سهمى معيّن كرده و در كتاب خويش يا سنّت پيامبرش و يا پيمانى كه نزد ما محفوظ است، حدّ و مرز واجبى را مشخّص ساخته است.
سپاهيان به اذن خدا دژهاى مردم و زيور زمامداران و قدرت دين و راه امنيّت و آرامش جامعه اند و مردم جز در سايه آنان پايدار نمى مانند. پايدارى سپاهيان نيز جز با خراجى كه خداوند براى آنان قرار داده نيست، تا با آن ساز و برگ جهاد با دشمنان را فراهم آورند و بر آن تكيه كنند و پشتوانه تأمين نيازهايشان باشد.
سپس بقا و پايدارى براى اين دو صنف (مردم و سپاهيان) نيست، مگر با صنف سومى از قضات و كارگزاران و نويسندگان كه كارها را استوار ساخته، انصاف را آشكار مى نمايند و منافع مردم را فراهم مى سازند و در كارهاى خاص و عمومى مورد اعتمادند. قوام همه آنان نيز جز با بازرگانان و صنعتگران نيست كه وسايل راحتى مردم را فراهم مى آورند و بازارها را رونق مى بخشند و كارهايى را بر عهده مى گيرند كه از عهده ديگران خارج است.
سپس شايسته است كه طبقه پايين جامعه ، يعنى نيازمندان و مستمندانْ مورد توجّه و رسيدگى قرار گيرند و در بودجه الهى براى همه گنجايش است و همه بر زمامدار به اندازه اى كه كارشان را راه اندازد ، حق دارند. و زمامدار از عهده اداى حقوقى كه خدا بر گردنش نهاده بر نمى آيد ، مگر با همّت گماشتن و يارى طلبيدن از خداوند و خويش را براى همبستگى و مقاومت براى حق در كارهاى سبك و سنگين آماده ساختن. پس كسانى را از سپاهيان به فرماندهى و افسرى برگزين كه در نظر تو نسبت به خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و پيشوايت خيرخواه تر و پاك دامن تر و بردبارتر و نسبت به دانش و سياستْ جامع تر باشد؛ از ميان كسانى كه دير به خشم مى آيند و زود عذرخواهى را مى پذيرند، به ضعيفان مهربان اند و بر زورمندان سختگيرند، از آن كسانى كه نه تندى آنها را برمى انگيزد و نه ضعفْ آنها را ناتوان مى سازد.
به كسانى بچسب كه صاحبان شرافت خانوادگى و اهل خاندان هاى صالح و سوابق نيك باشند ؛ كسانى كه اهل بزرگوارى، دلاورى، بخشندگى و بزرگ مَنِشى باشند. اينان مجموعه اى از كرم و شاخه هايى از نيكى اند و به حُسن ظن به خدا و ايمان به تقدير الهى رهنمون مى شوند. آن گاه به كار آنان رسيدگى كن، آن گونه كه پدر به پسرش مى رسد و در دلْ آنچه را كه وسيله نيرومندى شان قرار دادى بزرگ مشمار و هر مهر و محبّتى را كه نثارشان كرده اى ناچيز مپندار، هرچند اندك باشد. چنين رفتارى سبب مى شود كه خيرخواهى خودشان را نثارت كنند و به تو خوشبين شوند. به اتّكاى عنايت هاى بزرگ، رسيدگى به كارهاى جزئى آنان را وا مگذار؛ چرا كه عنايت هاى ريز و كوچك هم جايگاهى دارد كه از آن بهره مند مى شوند و تفقّد و توجّه بزرگ هم موقعيتى دارد كه از آن بى نياز نيستند.
برگزيده ترينْ افسرانت كسانى باشند كه با سپاهيان در يارى رسانى اهل ايثار باشد و بخشش خود را از آنان دريغ ندارد. هم به زيردستانش برسد و هم به خانواده هاى آنان كه پشت سر نهاده اند، تا اين كه در صحنه جنگ با دشمن يكْ دله باشند [و نگران خانواده نباشند]. «پيوسته لطف و ايثار و تكريم خود را به آنان اعلام كن و در پى توسعه (و گشايش) بر آنان باش و اين هدف را با رفتار نيك و اكرام و عاطفه به اثبات برسان»، كه توجّه (و عاطفه) تو نسبت به آنان، دل هايشان را به تو معطوف مى سازد.
برترين چشم روشنى زمامداران، گسترش عدالت در كشور و آشكار شدن مهر و محبّت مردم است، چرا كه مهر خويش را جز با سلامتى دل هايشان ابراز نمى دارند و خيرخواهى شان درست نمى شود ، مگر آن گاه كه دلبسته حفاظت زمامدارانشان باشند و دولت آنان ، بار سنگين بر دوششان ننهد و در انتظار پايان يافتن دوره حكومت حاكمان نباشند.
«در اداره سپاهيان تنها به غنايمى كه ميان آنان تقسيم كرده اى بسنده نكن؛ بلكه با هر غنيمتى، جايگزينى جز آن، از آنچه خداوند در بيت المال بر آنان نصيب ساخته به آنان ببخش تا نصرت آنان را جلب كنى و انگيزه رويكرد آنان به يارى خدا و دين او شود. به دليرانِ آنان توجّه ويژه كن تا در نهايتِ آرمانت ، هم آرمان تو باشند [و اين كار را با ]بذل و بخشش مخصوص و ستايش و رسيدگى به يكايك آنان انجام بده» و دلاورى هاى آنان را در هر صحنه نبرد، بستاى؛ چرا كه اين گونه يادكرد نيك تو از كارهاى شايسته آنان، اگر خدا بخواهد، دلاوران را تشويق مى كند و وا ماندگان را برمى انگيزد.
«بازرسانى معروف به امانت و حقگويى بر ايشان بگمار، تا خدمات آنان را ثبت و گزارش كنند، تا خدمتگزاران اطمينان يابند كه از خدماتشان آگاهى». حقّ خدمت هر يك را جدا جدا بشناس و خدمت هيچ كدام را به حساب ديگرى نگذار و در ارزشگذارى به خدماتشان كوتاهى مكن «و هر كس را به فراخور خدمتش پاداش بده و از هر كدام به تناسب فعاليتش تقدير كن».
مبادا شرف و موقعيّت كسى سبب شود كه خدمت ناچيز او را بيش از حد بزرگ بدارى و گم نامى و پايين بودن كسى موجب گردد كه خدمت بزرگ او را ناچيز شمارى. «اگر از يك فرد خوش سابقه و خدمتگزار، خطايى جزئى يا لغزشى در گفتار سر زد، اين او را در نظرت خراب و ساقط نكند، كه همانا عزّت از آن خداست، به هر كس كه بخواهد مى دهد و فرجام نيك از آنِ پرهيزگاران است.
اگر يكى از سپاهيانت و آنان كه بر دشمنت ضربه زده اند به شهادت رسيد، مانند يك وصىّ مهربان و مورد اعتماد، در رسيدگى به خانواده اش جانشين او باش، تا جاى خالى او را احساس نكنند. اين روش، دل هاى پيروانت را نسبت به تو متمايل مى سازد و پيروى از تو را بر دل مى گيرند و در قلمرو زمامدارى تو آماده حضور در ميدان هاى خوف و خطر مى شوند.
پيامبر خدا در مورد مشركان سنّت هايى داشت. پس از او ما نيز سنّت هايى داريم كه درباره برخورد با ستمگران و كسانى كه با ما قبله مشترك دارند و به آيين مايند، به صورت سنّت ها و نمونه ها جارى شده است». خداوند به گروهى كه خواستار هدايتشان بوده، فرموده است: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! مطيع خدا باشيد و از پيامبر و صاحبان امر از ميان خودتان ، فرمانبردارى كنيد و اگر در چيزى نزاع داشتيد، امر داورى آن را به خدا و پيامبر برگردانيد اگر به خدا و روز واپسين ايمان داريد. اين براى شما بهتر و نيك فرجام تر است » ، و فرموده است: «اگر آن [رازى كه فاش كردند] را به پيامبر و اولى الأمر باز گردانده بودند، كسانى كه قدرت استنباط آن را دارند، حقيقت آن را مى دانستند، و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز اندكى، همه از شيطان پيروى مى كرديد» ».
برگرداندن به خدا، همان تمسّك به آيات محكم قرآن است و برگرداندن به پيامبر صلى الله عليه و آله عمل به سنّت فراگير و بى اختلاف اوست. «ما خاندان پيامبريم، كه آيات محكم قرآن را مى فهميم و متشابه را از محكم تشخيص مى دهيم و آيه ناسخ را از منسوخ ـ كه حكمش را خداوند نسخ كرده و تكليفش را برداشته است ـ مى شناسيم.
با دشمنانت چنان رفتار كن كه ديدى ما با دشمنانى چون آنان چگونه رفتار كرديم و پيوسته اخبار و رخدادها را براى ما بنويس، تا فرمانى كلّى از ما به تو برسد و خداوند، يار و مدد كار است.
با نيّتى خوب و خالص، به كار داورى هاى ميان مردم بنگر. به يقين، حكمى كه حقّ مظلوم را از ستمگر و ناتوان را از قوى بگيرد و اقامه حدود الهى به همان گونه و روش كه او مقرّر داشته است ، مردم و مملكت را اصلاح مى كند». پس، براى داورى ميان مردم كسى را برگزين كه نزد تو و در ديدگاه مردم ، «در دانش و بردبارى و پرهيزگارى و سخاوت»، برترين مردم باشد؛ از كسانى كه كارهاى زيادْ او را به ستوه نياورد و طرف هاى دعوا او را به لجاجت نكشانند و [ اگر اشتباهى كرد ]در اشتباهش اصرار و پافشارى نورزد و آن گاه كه حق را شناخت، از حقگرايى روى نتابد، چشم طمع به مال مردم ندوزد و در فهم حقيقت، به تشخيص ابتدايى و ناقص بسنده نكند، در موارد شبهه، از همه بيشتر توقّف كند و در داورى، به ادلّه بيشتر توجّه كند، از مراجعه مكرّر طرف هاى دعوا، كم تر به ستوه آيد و براى كشف حقيقت كارها صبورتر باشد و آن گاه كه حكم و حق روشن شد، از همه قاطع تر باشد، از كسانى كه نه ستايش و چاپلوسى مغرورشان سازد و نه گزافه گويى تحريكشان كند و نه به تبليغات گوش فرا دهند. پس كار قضاوت را به چنين كسانى بسپار و البته كه اينان بسيار كم اند!
پس، قضاوت هاى او را بسيار ارزيابى كن، درِ بذل و بخششت را به روى او بگشاى، چندان كه نيازى و مشكلى نداشته باشد و به كمك دريافتى كه دارد، از مردم بى نياز شود. قاضى را نزد خود چنان منزلتى ببخش كه خواصِّ ديگرِ تو در او طمع نبندند و از گزند فتنه انگيزى دولتْ مردان ديگر ايمن شود. «در هم نشينى هايت او را به نيكى احترام كن و در مجلس خودْ او را به خود نزديك گردان، داورى و حكم او را تنفيذ و اجرا كن، بازوى او را محكم ساز و از بهترين فقيهان و پرهيزگاران و خيرخواهان براى خدا و بندگان خدا كه همتايان اويند و مورد پسند تو، برايش معاونانى قرار بده، تا هر جا كه شبهه اى پيدا كند با آنان گفتگو كند و آن جا كه حكمى را نمى داند، از دانش آنان بهره گيرد و آنان از ميان مردم، گواه قضاوتش باشند، إن شاء اللّه !
سپس حاملان خبرها به اطراف تو، قضاتى باشند كه در شناخت آنها خود را به تلاش افكنده اند؛ كسانى كه در حكم خدا و سنّت پيامبر خدا نه اختلاف كنند و نه از هم رويگردان شوند، چرا كه اختلاف در حكم، موجب تباهى عدالت و فريب در امر دين و تفرقه مردم است. خداوند به روشنى بيان كرده كه مردم چه كنند و چه انفاق كنند و فرمان داده آنچه را نمى دانند، به كسى ارجاع دهند كه خداوند، علم قرآن را نزد او سپرده و حراست حكم را از او خواسته است.
اختلاف قضات، ريشه در ورود تجاوز و ستم در ميان آنان دارد، و اين كه هركدام به آنچه رأى خودشان است ، بسنده مى كنند، بى آن كه به نظر آنان كه خداوند، ولايتشان را واجب ساخته رجوع كنند . اين روش نه به صلاح دين است و نه به مصلحتِ دينداران.
قاضى بايد طبق حديث و سنّتى كه نزد اوست ، داورى كند. اگر دچار بن بست شد، داورى را به اهلش بسپارد و اگر به آن دست نيافت، با فقهاى ديگر مسلمانان گفتگو كند و راهى جز اين ندارد. دو قاضى مسلمان حق ندارند با اختلاف در حكم بر آن پافشارى كنند؛ بلكه بايد اين مسئله را به ولىّ امر در ميان شما ارجاع دهند، تا اين كه او بر اساس علمى كه خدا به وى داده، داورى كند، سپس هر دو در پذيرش قضاوت او همراه شوند، چه حكم او موافق رأيشان باشد، يا مخالف آن». در اين مسئله ژرف بنگر! همانا اين دين در دست اشرار، گرفتار بوده است كه بر اساس هواى نفس و براى دنياطلبى در آن عمل مى كردند.
«به قُضات شهرستان هايت بنويس، تا هر حكمى را كه در حقوق آن اختلاف داشتند ، به تو گزارش كنند و آن گاه آن احكام را بررسى كن. آنچه را كه موافق كتاب خدا و سنّت پيامبر خدا و حديثِ امام خودت بود، امضا كن و آنان را بر قبول و اجراى آن وا دار و آنچه را كه برايت مشتبه بود، فقيهان را به حضورت فرا خوان و در آن مورد با ايشان گفتگو كن، سپس آنچه را كه مورد اتّفاق نظر فقيهان مسلمان در حضور تو بود، امضا و تنفيذ كن. هر چه را مورد اختلاف مردم باشد، بايد به حكم امام برگردانْد و بر امام است كه از خداوند يارى بجويد و در اقامه حدود بكوشد و مردم را به اطاعت فرمان خويش وادارد و جز از خداوند، هيچ نيرويى نيست!».
سپس به كار كارگزارانت بنگر، آنان را از روى امتحان به كار بگمار، نه بر اساس بخشش و دوستى و بى مشورت، كه به كار گماردن بر اساس تمايل شخصى و بدون مشورت، مايه ستم و خيانت است «و وارد آوردن درماندگى بر مردم است و كارها هرگز با مفسده انگيزى درست شدنى نيست. پس براى سرپرستى كارهاى خود، پرهيزگاران و اهل دانش و سياست را برگزين» و از آنان افراد با تجربه و با حيا را از خانواده هاى شايسته و سابقه دار در اسلام انتخاب كن، كه آنان اخلاقشان بزرگوارانه تر و آبرومندتر است و در موارد طمع، بى طمع تر و آينده نگرتر از ديگران اند. «اينان بايد در كارى كه بر عهده گرفته اى ياران تو باشند».
سپس «در نقدينگى ها و آذوقه ها» آنان را با وسعت و فراوانى برخوردار بگردان، كه در اين شيوه، نيرويى براى آنان در خود سازى و بى نيازى از دست درازى به اموال عمومى اى است كه در اختيارشان است و اگر بر خلاف فرمانت رفتار كردند يا در امانت خيانت كردند، اين [شيوه تو] حجّتى عليه آنان است. سپس به كارهاى آنان سركشى و مراقبت داشته باش . بازرسانى مخفى از افراد راست كردار و وفادار بر كارهايشان مأمور كن . همانا بازرسى محرمانه تو بر كارهايشان آنان را به امانتدارى و خوش رفتارى با مردم وا مى دارد.
مواظب همكاران باش . اگر يكى از آنان دست خيانت دراز كرد و گزارش هاى بازرسانت آن را تأييد كرد، به همين شاهد اكتفا مى كنى و او را كيفر بدنى مى دهى و آنچه را اختلاس كرده ، بازپس مى گيرى . او را ذليل و خوار مى سازى و داغ خيانت بر پيشانى اش مى زنى و طوق ننگ بر گردنش مى آويزى.
به اصلاح وضع خراج پردازان بپرداز، كه بهبود كار خراج و اهل خراج، موجب صلاح ديگران مى شود و جز با سر و سامان يافتن كار آنان، ديگران به سامان نمى رسند؛ چرا كه همه مردم از دستْ رنج اين طبقه بهره مى برند. پس بيش از جمع آورى خراج، توجّهت به آبادانى زمين باشد؛ چرا كه جمع آورى خراج، جز در سايه عمران و آبادانى ميسّر نيست و هركس بدون آبادانى در پى ماليات گرفتن باشد، كشور را ويران و مردم را نابود خواهد ساخت و جز اندكى، كارش استوار نخواهد گشت.
«خراج پردازان را از همه شهرها گرد آور و از آنان بخواه كه وضع شهرهايشان و آنچه را موجب سامان يافتن كارشان و سهولت خراجْ پرداختنشان مى شود ، به تو باز گويند. از كارشناسان ديگرى هم جز آنان بخواه كه به تو گزارش دهند». اگر از سنگينى ماليات يا مشكلى چون بى آبى و خراب شدن زمين زراعى بر اثر سيلاب ها يا خشك سالى و بى آبى يا آفت شكايت داشتند، به آنان تخفيف بده، به گونه اى كه اميد دارى خداوند به آن وسيله كارشان را اصلاح كند «و اگر از تو كمك خواستند تا با اموال خودشان آنچه را مى توانند اصلاح كنند، هزينه آن را بر عهده بگير، كه سرانجام اين كار به صلاح كار توست . كمك هزينه اى كه به آنان دادى بر تو سنگين نيايد ،» كه اين ذخيره اى است كه آن را براى آبادانى كشورت و آراستگى حكومتت به تو بازمى گردانند. «به علاوه با اين كار، مهر و محبّت و نيّت هاى خوب و خيررسانى آنان را جلب مى كنى و خداوند، اين را وسيله سهولت جلب آنان قرار مى دهد. خراج، چيزى نيست كه با زحمت و رنج فراهم آيد؛ بلكه اين رفتار بزرگوارانه، پيمانى است كه اگر هنگامى حادثه اى پيش آمد و خواستى بر آنان تكيه كنى، تكيه گاه تو خواهد بود .»
چرا كه با اين تأمين رفاه كه بر آنان ذخيره ساختى، نيرويشان خواهد افزود و با عدالت و مدارايى كه به آن عادتشان دادى، اعتماد آنان را خواهى داشت و در حوادث و پيشامدها كه بر آنان تكيه كنى، عذر تو را مى دانند و مى شناسند و با طيب خاطر آن را مى پذيرند.
همانا عمران و آبادى، تاب تحمّل هر بارى را دارد و ويرانى زمين ، ريشه در تنگ دستى اهالى آن دارد. فقر مردم نيز به خاطر ريخت و پاش زمامداران و اعتماد نداشتن به بقاى خويش در حكومت و عبرت آموزى كم تر از عبرت هاست. «پس در مسئوليتى كه به آن گماشته شده اى ، همچون كسى كار كن كه دوست دارد ستايش مردم و پاداش الهى و خرسندى امام را براى خود ذخيره سازد. وجز از خداوند ، هيچ نيرويى نيست!».
سپس به وضع كاتبان و دبيران خود بنگر «و وضع هر كدام را نسبت به كارى كه از آنان موردنياز است ، بشناس و برايشان رتبه ها و درجاتى قرار بده». آن را كه از همه بهتر است، به سرپرستى كارهايت بگمار و كارِ دبيرخانه و نامه هايى را كه نقشه ها و اسرارت را در آن دارى، به كسى مخصوص گردان كه در انواع ادبِ شايسته، جامع تر باشد، «از ميان كسانى كه صاحب فكر و خيرخواهى و تيزهوشى وشايسته گفتگو در كارهاى مهمّ اند؛ از آنان كه راز نگهدارترند»، از ميان كسانى كه احترام، سرمستشان نمى كند «و مقام و موقعيّتْ تباهشان نمى سازد»، به حدّى كه در خلوت، گستاخ شوند، يا در ملأ عام، بخواهند اظهار دليرى كنند؛ از آنان كه در رساندن نامه هاى اطراف به تو و فرستادن درستِ جواب هاى تو به آنان و در آنچه از تو مى گيرند يا مى دهند، غفلت و كوتاهى نكنند؛ كسى باشد كه قراردادى را كه برايت مى بندد، سست نبندد و از فسخ قراردادهاى زيانبار براى تو، ناتوان نباشد و به جايگاه خود در كارها ناآگاه نباشد، چرا كه هركس جايگاه خود را نشناسد، نسبت به مرتبه و جايگاه ديگرى نادان تر خواهد بود.
«جز اين مورد، در كارهاى كوچك تر مثل نامه هاى عادى و دفترهاى مخارج و ديوان هاى سپاهيان، اينها را به كسانى بسپار كه در گزينش آنان تلاش و جدّيت كرده اى؛ چرا كه اينان سررشته دار كارهاى تواند. اين شيوه، هم براى تو سود آورتر و هم سودش به مردم فراگيرتر است».
در انتخاب اين طبقه، به زيركى و فراست و خوش بينى خودت به آنان اكتفا نكن . چرا كه دولت مردان با تصنّع و خوش خدمتى نظر واليان را جلب مى كنند، در حالى كه پشت آن دلسوزى وامانت نيست؛ بلكه آنان را با سوابقى كه در دولت صالحان پيشين داشته اند ، بيازماى . به كسانى روى آور كه در ميان مردم به آثار خوب و شرافت و امانت شناخته شده ترند . اين شيوه، نشانه آن است كه براى خدا و كسى كه كارهاى او را سرپرستى مى كنى (مردم) دلسوزترى». سپس به آنان دستور بده كه با مردم ، خوش رفتار و نيك گفتار باشند».
براى هر يك از كارهايت، از جمع آنان بر آنان سرپرستى قرار بده كه در برابر كارهاى سنگين و بزرگ به زانو درنيايد و كارهاى زياد، پريشانش نسازد. «به حالات نهانى آنان نيز خودت رسيدگى كن . نيز به كارهاى كسانى كه نامه هايشان به تو مى رسد، به نيازمندان، به كيفيّت مديريّت، به پذيرش مردم نسبت به زمامدار و امامشان رسيدگى كن ؛ چرا كه خصلت بسيارى از منشيان و كاتبان، تنگ حوصلگى و كبر و نخوت است، مگر كسى كه خدا نگاهش دارد.
مردم از درخواست دادن و طلب حاجت ناچارند». هر عيب و كاستى هم كه در منشيان تو باشد و تو ناديده بگيرى و تغافل كنى، مسئوليت آن بر عهده توست و اگر فضل و نيكى داشته باشند به تو نسبت داده مى شود، علاوه بر پاداش خوبى كه نزد خداوند دارى.
سپس بازرگانان و صنعتگران اند . سفارش مرا درباره آنان بپذير و خود نيز ديگران را به نيكى به آنان سفارش كن، چه آن كه در جايى اقامت دارد، چه آن كه با مال التجاره اش در رفت و آمد است و چه آن كه به كارهاى دستى مى پردازد. همانا اينان سرچشمه اصلى سودها و سودآوران در كشورند، در خشكى و دريا و بيابان و كوه، و در مناطقى كه مردم با وضعيت آن جاها ناسازگارند، يا جرئت رفتن به آن جاها را ندارند، «از شهرهاى دشمنانت ، از صنعتگرانى كه خداوند، رفاه مردم را به دست آنان قرار داده است. پس احترام اينان را پاس دار، راه هاى تجارى شان را امن گردان، حقوقشان را برايشان بگير».
اينان مردمى بى آزارند كه از شرّشان هراسى نيست و صلح جويانى اند كه بيم فتنه و آشوبشان نمى رود. «محبوب ترين چيزها نزد آنان اين است كه هر چه بيشتر امنيت و حكومت برقرار باشد». پس به كارهاى آنان چه در مركز حكومت خود و چه در اطراف و شهرهاى ديگر رسيدگى كن .
با اين حال، بدان كه در بسيارى از اينان، سختگيرى هاى بى حدّ، بخل هاى زننده، احتكار منافع و بى انصافى و زور در داد و ستدها وجود دارد و اين، براى عموم مردم زيانبخش و بر زمامداران مايه ننگ است. پس از احتكار جلوگيرى كن، كه پيامبر خدا از آن نهى كرده است. خريد و فروش، بايد داد و ستدى آسان باشد، با سنگ و ترازوهاى عادلانه و نرخ هايى كه اجحاف به دو طرف فروشنده و خريدار نشود. پس هر كس كه پس از نهى تو احتكار كرد، او را كيفر و عقوبت كن، ولى نه با زياده روى، «كه پيامبر خدا چنين كرد».
سپس، خدا را خدا را در طبقه پايين اجتماع، از بيچارگان، بينوايان، نيازمندان و گرفتاران و زمينگيران! چرا كه در اين طبقه قناعت پيشگانى عفيف و آبرومند هستند . خدا را نسبت به حقّى كه در اين باره از تو خواسته، منظور دار و از غَلّات و درآمد زمين هايى كه غنيمت اسلام است ، در هر شهر، سهمى براى آنان قرار بده . همانا دورتر، همان سهمى را دارد كه نزديك تر دارد و رعايت حقّ همه بر عهده توست .
مبادا هيچ فكرى تو را از آنان غافل سازد؛ زيرا پرداختن به كارهاى فراوان و مهم، عذرى براى تضييع حقوق كوچك نيست . پس فكرت را از آنان دور نساز و متكبّرانه روى از آنان بر متاب «و به خاطر خدا فروتنى كن تا خداوند تو را بالا برَد ، و بال عنايت براى ضعيفان بگستران و چنان وانمود كن كه به اين شيوه رفتار، نيازمندى» و به آن دسته از كارهايشان كه هرگز گزارش آن به تو نمى رسد ، رسيدگى كن ؛ كارهاى كسانى كه چشم ها آنان را ناچيز مى بينند و مردانْ ايشان را حقير مى شمرند . گروهى مورد اعتماد و خداترس و فروتن را بگمار كه نيازها و كارهايشان را به اطلاع تو برسانند و درباره آنان چنان رفتار كن كه روز ديدار خدا عذرى داشته باشى، كه اينان بيش از ديگران به انصاف نيازمندند . پس با اداى حق هر يك به وى، عذرى به درگاه خداوند داشته باش.
به يتيمان و زمينگيران و پيران سالخورده كه نه راه چاره دارند و نه روى سؤال، بيشتر برس «و براى آنان هم سهمى و بهره اى قرار بده. آنان نيز بندگان خدايند. با تأمين زندگى شان و قرار دادن هر يك در جاى خاصّ خود از نظر روزى و حقوق، به خداوند تقرّب بجوى، كه كارها با نيّت هاى صادق خالص مى شود. نيز بدان كه دل مردم يا برخى از آنان به اين آرام نمى شود كه تو غايبانه و بدون رو به رو شدن با حاجت هاى آنان، حقوقشان را ادا كرده اى». اين بر حاكمان سنگين است و حق، همه اش سنگين است؛ ولى خداوند گاهى آن را بر كسانى كه در پى فرجام نيك اند و خود را صبور ساخته اند «و به درستىِ وعده هاى خدا به صابرانِ مخلص اطمينان دارند، سبك مى گرداند. پس از اينان باش و از خدا يارى بطلب».
بخشى از وقت خويش را براى نيازمندان اختصاص بده. «خود را و فكر خود را از هر كار ديگر فارغ ساز و خود را در اختيارشان قرار بده و اجازه بده كه به حضورت برسند» و با آنان در يك مجلس بنشين كه براى خدايى كه تو را رفعت بخشيده، تواضع كنى و سپاهيان و ياران و نگهبانان و مأموران را از سر راهشان بردارى «و در مجلس خود، بال تواضع برايشان بگسترى و در گفت وشنود و رويارويى با آنان نرم و ملايم باشى» تا هر كه خواهد، بى هراس با تو سخن گويد . همانا از پيامبر خدا شنيدم كه بارها مى فرمود: «هر امّتى كه در آن حقّ ضعيف از زورمند، بى هراس گرفته نشود، آن امّت، ستودنى نخواهد بود».
در آن مجلس، آنان را كه در گفتار، تند يا دچار لكنت زبان اند، تحمّل كن و تنگْ حوصلگى و كبر و خودپسندى را از خودت دور ساز، تا خداوند رحمت خويش را از هر سوى بر تو بگسترد و برايت پاداش اهل طاعت را مقرّر دارد. آنچه مى بخشى گوارا و خوش رويانه ببخش و اگر هم نمى دهى با مهربانى و عذرخواهى دريغ دار. «آن جا فروتنى كن، كه خداوند فروتنان را دوست دارد و گرامى ترين دست يارانت نزد تو كسانى باشند كه خوش رفتارتر، خوش برخوردتر و به ضعيفان مهربان ترند، إن شاء اللّه !».
كارهايى هم هست كه بايد خودت شخصا انجام دهى. يكى پاسخگويى به نامه هايى كه از عهده منشيان و دبيران تو بيرون است. ديگرى انجام دادن خواسته هاى مردم كه پيگيرند [ و توسط مأموران تو انجام نمى شود] . «ديگرى آگاهى از آنچه كه از بخش تحت اختيار منشيان و خزانه داران به آنان مى رسد. در اين كار سستى مكن و تأخير آن را روا مدار و براى هر يك از اين امور مأمورى بگمار كه با سرپرستان كارها گفتگو داشته باشد، تا دل و انديشه ات آرام و آسوده باشد. هر كار را پس از دقّت و تأمّل و مشورت با متصدّى آن كار بگذران، بى آن كه آن مشاور، از تو ملاحظه كارى داشته باشد، يا نظرى بدهد كه براى تو تناقض پيش آورد».
كار هر روز را همان روز انجام بده؛ چرا كه هر روز را كارى خاصّ همان روز است و بين خود و خدايت بهترين زمان ها و سرشارترين بخش ها را براى خويش [ جهت عبادت] قرار بده، هر چند همه آن كارها نيز اگر با نيّت درست و براى آسايش مردم باشد، براى خداست. بايد بهترين اوقاتى را كه مخصوص عبادت و آيين قرار مى دهى، براى برپايى واجباتى باشد كه ويژه ذات خداوند است.
در شب و روزت، بدن خود را در راه اطاعت هاى واجب الهى به كار گير؛ «چرا كه خداوند، نافله را مخصوص پيامبرش قرار داده است، نه ديگر مردمان: «و بخشى از شب را به تهجّد و عبادت بپرداز . نافله اى است مخصوص تو، باشد كه پروردگارت، تو را به مقامى پسنديده برساند» . اين كارى است كه خداوند، مخصوص پيامبرش قرار داده و با آن، او را گرامى داشته است و براى كسى جز او [ واجب ]نيست و براى ديگران مستحب است و همو مى فرمايد: «هر كس داوطلبانه كار نيك انجام دهد، خداوند سپاس گزار و داناست» ».
پس آنچه را كه وسيله قرب تو به پروردگار و مايه اكرام اوست، بسيار انجام بده و نمازهاى واجب را كامل و بى عيب و نقص ادا كن، هرچند خسته ات كند. امّا هرگاه با مردم به نماز ايستادى، نماز را طول مده و آن را موجب بيزارى نساز، خودِ نماز را هم تباه نكن. درميان مردم كسانى بيمارند، يا كار دارند. وقتى پيامبر خدا مرا به يمن اعزام كرد، پرسيدم: با آنان چگونه نماز بخوانيم؟ فرمود: «همچون نماز ضعيف ترين آنان با ايشان نماز بخوان و نسبت به مؤمنان مهربان باش».
پس از اينها، خود را زياد از مردمت دور و محجوب مگردان؛ چرا كه روش برقرارى فاصله بين مسئولان و مردم، هم نوعى سختگيرى و فشار بر مردم است و هم مايه بى اطّلاعى از كارهاست. وجود پرده (و حاجب) ميان مسئولان و مردم، آگاهى از آنچه را از آن فاصله گرفته اند ، از بين مى برد . در نتيجه، كار بزرگ در نزدشان كوچك و كار كوچك در نظرشان بزرگ جلوه مى كند، نيك را بد و بد را نيك مى پندارند و حق و باطل به هم مى آميزد.
زمامدار نيز بشرى است كه كارى را كه مردم از او پنهان دارند، نمى شناسد و خودِ حرف ها هم نشانى و علامت ندارد كه راست و دروغ آن را از آن بفهمد. پس براى پيشگيرى از آميختگى در حقوق، مانع ها را كم كن؛ چرا كه تو يكى از دو فرد هستى: يا خود را سخاوتمندانه به حق بخشيده اى، پس چرا از حقّ واجبى كه بايد بدهى يا كار نيكى كه بايد به جا آورى، پرده نشينى مى كنى؟ يا گرفتار بخل در اداى حق مردمى، كه در اين صورت، به سرعتْ مردم از تو مأيوس مى شوند و از درخواست از تو دست برمى دارند، با آن كه بيشتر كارها و مراجعات مردم به تو چيزى است كه بر تو هزينه و زحمتى ندارد. يا شكايت از يك ظلم است، يا درخواست انصاف! «پس از آنچه برايت توصيف كردم ، بهره گير و به آنچه بهره و سعادت تو در آن است، بسنده كن، إن شاء اللّه !».
سپس [ بدان كه] زمامداران را افراد ويژه، خصوصى و نزديكانى است كه انحصارطلبى و سودپرستى و كم انصافى دارند. ريشه آنان را با قطع ريشه هاى اين مفاسد از بيخ برآور. هرگز به هيچ يك از حاشيه نشينان و نزديكانت زمينى نبخش. نبايد كسى به اين طمع افتد كه قراردادى با تو بندد كه به مردم در حقّ آب ، زيان برساند يا در كارى مشترك با ديگران، بار خود را بر دوش آنان بگذارند و در نتيجه، سودش عايد آنان شود و ننگ و عارش در دنيا و آخرت بر گردن تو افتد.
«آن جا كه كارها به داورى تو مى انجامد، به عدالت حكم كن» و در اجراى حق و عدالت، بين دور و نزديك فرق مگذار و در اين كار صبور باش و خدا را در نظر آر. با خويشانت نيز چنين كن، به هر كجا كه بينجامد! و آن جا هم كه اين كار بر تو گران آيد، فرجامش را در نظر داشته باش كه سرانجامش پسنديده است .
اگر مردم در كارى گمان ستم درباره ات داشتند، عذر خويش را براى آنان بازگوى و با اين روشنگرى، بدبينى آنان را از خودت برگردان. در اين كار، هم رياضتى براى توست، هم مهرورزى به مردم ، و هم عذر آوردنى است كه تو را به خواسته ات در استوار داشتن مردم بر حق، با نرمش و نيكويى مى رساند.
اگر دشمنت تو را به صلحى پسنديده فرا خواند، آن را رد نكن؛ چرا كه در صلح، هم آسايشى براى سپاهيان توست، هم آرامشى براى فكر تو، هم امنيت كشور. امّا بسيار بهوش باش، آن جا كه دشمن تو در پى صلح جويى، گام به پيش بگذارد؛ چراكه چه بسا دشمنْ نزديك مى شود تا اغفال كند. پس اختيار كن و راه هر خطر احتمالى را ببند و در همه كارها تكيه بر خداوند است».
اگر بين تو و دشمنت مشكلى پيش آمد كه ناچار شدى پيمان صلح ببندى يا تعهّدى سپردى، به پيمانت وفادار و نسبت به مراعات تعهّدت امين باش . جان خود را سپر پيمانت ساز؛ چرا كه هيچ چيز از واجبات الهى كه مردم با همه عقايد مختلف و آيين هاى متفاوت و پراكنده بر رعايت آن هماهنگ اند، مثل بزرگ شمردن وفا به پيمان نيست. مشركان هم چون به پيامدهاى سوء غدّارى و پيمان شكنى آگاه بودند، به تعهّداتشان در برابر مسلمانان متعهّد بودند. پس مبادا كه تو پيمان بشكنى و عهد خويش را نقض كنى و به دشمنت نيرنگ زنى؛ ۳ چرا كه جز نادان بر خدا گستاخى نمى كند!
خداوند ، عهد و پيمان خويش را از روى رحمت خويش، مايه امنيت مردم و حريمى كه در پناهش بيارمند و در كنارش پناه گيرند ، قرار داده است. پس در پيمان، نه نيرنگ است، نه فريب و نه خيانت. پس مبادا تنگنايى كه در پى عهدى كه به نام خدا بسته اى پيش آمده، تو را به گسستن پيمان وا دارد. شكيبايى تو بر تنگنايى كه اميد گشايش و فرجام نيك از آن دارى، بهتر از نيرنگى است كه از سرانجامش بيمناك باشى و از بازخواست خدا و نپذيرفتن عذر تو و باختن دنيا و آخرتت هراسناك!
از ريختن خون ناحق بپرهيز؛ چرا كه هيچ چيز از ريختن خون ناحق، نكبت آورتر، كيفر دارتر، نعمت زداتر و عمر فرساتر نيست. خداوند هم در قيامت، نخستين حكم خويش را بين مردم، درباره خون هايى كه ريخته اند ، صادر مى كند. هرگز حكومتت را با ريختن خون بيگناهان پاس مدار كه اين گونه خونريزى، حكومت را پوسيده و زايل مى كند. مبادا خود را در معرض خشم الهى قرار دهى كه خداوند به اولياى كسى كه به ناحق و مظلومانه كشته شود، حقّ قصاص و انتقام قرار داده و فرموده است: «هركس مظلومانه كشته شود، ما براى ولىّ او حقّ قصاص قرار داده ايم، پس در كشتنْ زياده روى نكند كه او [ از سوى خدا ]يارى شده است» .
در قتل عمد، نه پيش خداوند عذر دارى و نه نزد من؛ چرا كه اين جرم، قصاص بدنى دارد. پس اگر گرفتار قتل خطا شدى يا دست و تازيانه ات هنگام كيفر، زياده روى كرد [ و به مرگ انجاميد] ـ از آن جا كه گاهى مشت و بالاتر از مشت، كشنده است ـ ، مبادا غرور حكومتت تو را از پرداخت خون بها به خانواده مقتول ـ ديه اى كه به آنان داده مى شود و مايه تقرّب به خداست ـ باز دارد!
مبادا خودپسند باشى و به صفاتى كه از خود مى پسندى اعتماد كنى و دوستدار تملّق و چاپلوسى باشى، كه اين حالت، مطمئن ترين فرصت براى شيطان است تا نيكوكارىِ نيكان را نابود سازد.
مبادا با نيكى و احسانت بر مردم منّت بگذارى، يا كار ناچيز خود را بزرگ جلوه دهى، يا وعده بدهى و تخلّف كنى، يا شتابزده و با زبان بازى با مردم رفتار كنى، كه به يقين، منّت نهادنْ نيكى را نابود مى سازد و خُلف وعده ، موجب رنجش و دشمنى مردم مى شود. خداوند متعال فرموده است: «نزد خدا بسيار خشم آور است اين كه چيزى بگوييد كه عمل نمى كنيد» .
مبادا در انجام دادن كارها پيش از رسيدن وقت آنها شتاب كنى يا آن گاه كه زمان كارى رسيد، سستى و درنگ كنى، يا وقتى ناشناخته بود، در آن لجاجت كنى وآن گاه كه روشن بود، مسامحه كنى. هر چيزى را در جاى خود بگذار و هر كارى را به وقت خود انجام بده.
مبادا در آنچه كه مردم حقوق برابر دارند، امتيازطلبى كنى و در كارى كه به تو مربوط مى شود ، از راه حق كنار روى و از وظايفى كه بر عهده توست و براى ديدگان همه آشكار است، خود را به تغافل بزنى، كه از تو به سود ديگرى بازخواست خواهد شد و زود است كه پرده هاى كارها كنار رود و خداى جبّار، با عظمت خود جلوه كند و ستمديدگانْ داد خود را از ظالمان بگيرند.
سپس [ سفارش مى كنم كه] خشم برافروخته و تندى و تيزى خود را و چيرگى دست و تندگويى هاى زبانت را مهار كن و با پرهيز از شتابزدگى و با تأخير در كيفر، خود را از اين كارها نگه دار و اگر خشمگين شدى، به آسمان بنگر، تا خشمت فرو نشيند و عنان اختيار در دستت قرار گيرد. و هرگز اين گونه بر خويشتن حاكم و مسلّط نخواهى شد، مگر آن كه با ياد قيامت، فكرت را بسيار مشغول سازى.
در خاتمه، بدان كه آنچه در اين عهدنامه فراهم آمد، نكاتى بود كه در ارشاد تو هيچ كوتاهى نكردم، اگر خدا دوست بدارد كه تو را هدايت كند و توفيقت دهد كه روش و سفارش هاى ما را كه شاهد بوده اى به ياد داشته باشى، تا اين زمامدارى ات، از حكومتى دادگرانه يا سنّتى ارجمند يا حديثى از پيامبرت صلى الله عليه و آله يا دستورى از كتاب خدا سرچشمه گيرد، تا به آنچه شاهد بوده اى كه ما به آن عمل كرده ايم، اقتدا كنى و در پيروى از عهدنامه اى كه برايت مقرر داشتم و حجّت را براى خودم استوار كردم، كوشا باشى، و اگر نفس تو به سمت و سوى هوا و هوس شتافت، عذر و بهانه اى نداشته باشى. جز خداوند ستوده، كسى از بدى نگه دار نيست و جز او توفيق خير عطا نمى كند.
از جمله سفارش هاى پيامبر خدا به من، ترغيب به نماز، زكات و رعايت غلامان و بردگان بود. عهدنامه ام را با همين سفارش به پايان مى برم و جز از خداى والا و بزرگ، قدرت و نيرويى نيست.
من از رحمت گسترده و بخشش هاى بزرگ خدا و قدرتش بر اداى هر خواسته، مسئلت دارم كه مرا و تو را به آنچه رضاى اوست، موفّق بدارد، همچون داشتن عذرى روشن به پيشگاه او و نزد بندگانش، نيك نامى درميان بندگان، آثار خوب در كشور، تماميّت نعمت و افزونى كرامت، واين كه فرجام من و تو را به سعادت و شهادت ختم كند، كه ما شيفته آنيم. و سلام فراوان بر پيامبر خدا و بر دودمان پاك و پاكيزه او!

1.پيمان نامه امام به مالك اشتر ، در نهج البلاغة و تحف العقول و دعائم الإسلام ، با عنوانى ديگر آمده است . و چون متن تحف العقول كامل تر و منظّم تر بود ، آن را بر دو مصدر ديگر ترجيح داديم و افزونى آن را با گيومه مشخّص كرده ايم كه اين ، علاوه بر آيات قرآن كريم است كه در داخل گيومه قرار گرفته اند .

2.اشاره دارد به آيه ۵۳ سوره يوسف .

3.در نهج البلاغة اين افزونى آمده است : عهد و پيمانى مبند كه سستى و آفت و بهانه به آن راه يابد و پس از تأكيد و استوار سازى ، حرف هاى دو پهلو به كار مبر .


دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج7
18

۶ / ۴

واجِباتُ مالِكٍ في حُكومَةِ مِصرَ ۱

۲۸۰۱.الإمام عليّ عليه السلامـ في عَهدِهِ إلى مالِكٍ الأَشتَرِ حينَ وَلّاهُ مِصرَ وأعمالَها ـ:بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيم . هذا ما أمَرَ بِهِ عَبدُ اللّهِ عَلِيٌّ أميرُ المُؤمِنينَ مالِكَ بنَ الحارِثِ الأَشتَرَ في عَهدِهِ إلَيهِ حينَ وَلّاهُ مِصرَ : جِبايَةَ خَراجِها ، ومُجاهَدَةَ عَدُوِّها ، وَاستِصلاحَ أهلِها ، وعِمارَةَ بِلادِها . أمَرَهُ بِتَقوَى اللّهِ ، وإيثارِ طاعَتِهِ ، وَاتِّباعِ ما أمَرَ اللّهُ بِهِ في كِتابِهِ مِن فَرائِضِهِ وسُنَنِهِ الَّتي لا يَسعَدُ أحَدٌ إلّا بِاتِّباعِها ، ولا يَشقى إلّا مَعَ جُحودِها وإضاعَتِها ، وأن يَنصُرَ اللّهَ بِيَدِهِ وقَلبِهِ ولِسانِهِ ؛ فَإِنَّهُ قَد تَكَفَّلَ بِنَصرِ مَن نَصَرَهُ ، إنَّهُ قَوِيٌّ عَزيزٌ .
وأمَرَهُ أن يكسِرَ مِن نَفسِهِ عِندَ الشَّهَواتِ ؛ فَإِنَّ النَّفسَ أمّارَةٌ بِالسّوءِ إلّا ما رَحِمَ رَبّي ، إنَّ رَبّي غَفورٌ رَحيمٌ . «وأن يَعتَمِدَ كِتابَ اللّهِ عِندَ الشُّبَهاتِ ؛ فَإِنَّ فيهِ تِبيانَ كُلِّ شَيءٍ ، وهُدىً ورَحمَةً لِقَومٍ يُؤمِنونَ . وأن يَتَحرّى رِضَا اللّهِ ، ولا يَتَعَرَّضَ لِسَخَطِهِ ، ولا يُصِرَّ عَلى مَعصِيَتِهِ ، فَإِنَّهُ لا مَلجَأَ مِنَ اللّهِ إلّا إلَيهِ» .
ثُمَّ اعلَم يا مالِكُ أنّي وَجَّهتُكَ إلى بِلادٍ قَد جَرَت عَلَيها دُوَلٌ قَبلَكَ مِن عَدلٍ وجَورٍ ، وأنَّ النّاسَ يَنظُرونَ مِن اُمورِكَ في مِثلِ ما كُنتَ تَنظُرُ فيهِ مِن اُمورِ الوُلاةِ قَبلَكَ ، ويَقولونَ فيكَ ما كنتَ تَقولُ فيهِم ، وإنَّما يُستَدَلُّ عَلَى الصّالِحينَ بِما يُجرِي اللّهُ لَهُم عَلى ألسُنِ عِبادِهِ ، فَليَكُن أحَبَّ الذَّخائِرِ إلَيكَ ذَخيرَةُ العَمَلِ الصّالِحِ «بِالقَصدِ فيما تَجمَعُ وما تَرعى بِهِ رَعِيَّتَكَ» ، فَاملِك هَواكَ ، وشُحَّ بِنَفسِكَ عَمّا لا يَحِلُّ لَكَ ؛ فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفسِ الإِنصافُ مِنها فيما أحبَبتَ وكَرِهتَ .
وأشعِر قَلبَكَ الرَّحمَةَ لِلرَّعِيَّةِ ، وَالمَحَبَّةَ لَهُم ، وَاللُّطفَ بِالإِحسانِ إلَيهِم ، ولا تَكونَنَّ عَلَيهِم سَبُعاً ضارِياً تَغتَنِمُ اُكلَهُم ؛ فَإِنَّهُم صِنفانِ ؛ إمّا أخٌ لَكَ فِي الدّينِ ، وإمّا نَظيرٌ لَكَ فِي الخَلقِ ، يَفرُطُ ۲ مِنهُمُ الزَّلَلَ ، وتَعرِضُ لَهُمُ العِلَلُ ، ويُؤتى على أيديهِم فِي العَمدِ وَالخَطَاَء، فَأَعطِهِم مِن عَفوِكَ وصَفحِكَ مِثلَ الَّذي تُحِبُّ أن يُعطِيَكَ اللّهُ مِن عَفوِهِ ؛ فَإِنَّكَ فَوقَهُم ، ووالِي الأَمرِ عَلَيكَ فَوقَكَ ، وَاللّهُ فَوقَ مَن وَلّاكَ بِما عَرَّفَكَ مِن كِتابِهِ ، وبَصَّرَكَ مِن سُنَنِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله .
عَلَيكَ بِما كَتَبنا لَكَ في عَهدِنا هذا ، لا تَنصِبَنَّ نَفسَكَ لِحَربِ اللّهِ ؛ فَإِنَّهُ لا يَدَ لَكَ بِنِقمَتِهِ ، ولا غِنى بِكَ عَن عَفوِهِ ورَحمَتِهِ . فَلا تنَدَمَنَّ عَلى عَفوٍ ، ولا تَبجَحَنَّ ۳ بِعُقوبَةٍ ، ولا تَسرَعَنَّ إلى بادِرَةٍ ۴ وَجَدتَ عَنها مَندوحَةً ۵ ، ولا تَقولَنَّ : إنّي مُؤَمَّرٌ ؛ آمُرُ فَاُطاعُ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ إدغالٌ ۶ فِي القَلبِ ، ومَنهَكَةٌ ۷ لِلدّينِ ، وتَقَرُّبٌ مِنَ الفِتَنِ ، فَتَعَوَّذ بِاللّهِ مِن دَركِ الشِّقاءِ .
وإذا أعجَبَكَ ما أنتَ فيهِ مِن سُلطانِكَ فَحَدَثَت لَكَ بِهِ اُبَّهَةً أو مَخيلَةً فَانظُر إلى عِظَمِ مُلكِ اللّهِ فَوقَكَ ، وقُدرَتِهِ مِنكَ عَلى ما لا تَقدِرُ عَلَيهِ مِن نَفسِكَ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ يُطامِنُ ۸ إلَيكَ مِن طِماحِكَ ۹ ، ويَكُفُّ عَنكَ مِن غَربِكَ ۱۰ ، ويَفيءُ إلَيكَ ما عَزَبَ ۱۱ مِن عَقلِكَ .
وإيّاكَ ومُساماتَهُ في عَظَمَتِهِ ، أو التَّشَبُّهَ بِهِ في جَبَروتِهِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ يُذِلُّ كُلَّ جَبّارٍ ، ويُهينُ كُلَّ مُختالٍ فَخورٍ .
أنصِفِ اللّهَ ، وأنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِكَ ومِن خاصَّتِكَ ومِن أهلِكَ ومَن لَكَ فيهِ هَوىً مِن رَعِيَّتِكَ ؛ فَإِنَّكَ إلّا تَفعَل تَظلِم ، ومَن ظَلَمَ عِبادَ اللّهِ كانَ اللّهُ خَصمَهُ دونَ عِبادِهِ ، ومَن خاصَمَهُ اللّهُ أدحَضَ حُجَّتَهُ ، وكانَ للّهِِ حَرباً حَتّى يَنزِعَ ويَتوبَ .
ولَيسَ شَيءٌ أدعى إلى تَغييرِ نِعمَةٍ مِن إقامَةٍ عَلى ظُلمٍ ؛ فَإِنَّ اللّهَ يَسمَعُ دَعوَةَ المَظلومينَ ، وهُوَ لِلظّالِمينَ بِمِرصادٍ ، ومَن يَكُن كَذلِكَ فَهُوَ رَهينُ هَلاكٍ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ .
ولَيَكُن أحَبَّ الاُمورِ إلَيكَ أوسَطُها فِي الحَقِّ ، وأعَمُّها فِي العَدلِ ، وأجمَعُها لِلرَّعِيَّةِ ؛ فَإِنَّ سُخطَ العامَّةِ يُجحِفُ بِرِضَى الخاصَّةِ ، وإنَّ سُخطَ الخاصَّةِ يُغتَفَرُ مَعَ رِضَى العامَّةِ . ولَيسَ أحَدٌ مِنَ الرَّعِيَّةِ أثقَلَ عَلَى الوالي مَؤونَةً فِي الرَّخاءِ ، وأقَلَّ لَهُ مَعونَةً فِي البَلاءِ ، وأكرَهَ لِلإِنصافِ ، وأسأَلَ بِالإِلحافِ ۱۲ ، وأقَلَّ شُكراً عِندَ الإِعطاءِ ، وأبطَأَ عُذراً عِندَ المَنعِ ، وأضعَفَ صَبراً عِندَ مُلِمّاتِ الاُمورِ ، مِنَ الخاصَّةِ ، وإنَّما عَمودُ الدّينِ وجِماعُ المُسلِمينَ وَالعُدَّةُ لِلأَعداءِ أهلُ العامَّةِ مِنَ الاُمَّةِ ، فَليَكُن لَهُم صِغوُكَ ، وَاعمِد لِأَعَمِّ الاُمورِ مَنفَعَةً وخَيرِها عاقِبَةً ، ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ .
وَليَكُن أبعَدَ رَعِيَّتِكَ مِنكَ وأشنَأَهُم عِندَكَ أطلَبُهُم لِعُيوبِ النّاسِ ؛ فَإِنَّ فِي النّاسِ عُيوباً الوالي أحَقُّ مَن سَتَرَها ، فَلا تَكشِفَنَّ ما غابَ عَنكَ ، وَاستُرِ العَورَةَ مَا استَطَعتَ ؛ يَستُرِ اللّهُ مِنكَ ما تُحِبُّ سَترَهُ مِن رَعِيَّتِكَ .
وأطلِق عَنِ النّاسِ عُقَدَ كُلِّ حِقدٍ ، وَاقطَع عَنكَ سَبَبَ كُلِّ وِترٍ ، «وَاقبَلِ العُذرَ . وَادرَإِ الحُدودَ بِالشُّبَهاتِ» .
وتَغابَ عَن كُلِّ ما لا يَضِحُ ۱۳ لك ، ولا تَعجَلَنَّ إلى تَصديقِ ساعٍ ؛ فَإِنَّ السّاعِيَ غاشٌّ وإن تَشَبَّهَ بِالنّاصِحينَ .
لا تُدخِلَنَّ في مَشوِرَتِكَ بَخيلاً يَخذُلُكَ عَنِ الفَضلِ ، ويَعِدُكَ الفَقرَ ، ولا جَباناً يُضعِفُ عَلَيكَ الاُمورَ ، ولا حَريصاً يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالجَورِ ؛ فَإِنَّ البُخلَ وَالجَورَ ۱۴ وَالحِرصَ غَرائِزُ شَتّى يَجمَعُها سوءُ الظَّنِّ بِاللّهِ ، كُمونُها فِي الأَشرارِ .
أيقِن أنَّ شَرَّ وُزَرائِكَ مَن كانَ لِلأَشرارِ وَزيراً ، ومَن شَرِكَهُم فِي الآثامِ وقامَ بِاُمورِهِم في عِبادِ اللّهِ ؛ فَلا يَكونَنَّ لَكَ بِطانَةً ۱۵ ، «تُشرِكُهُم في أمانَتِكَ كَما شَرِكوا في سُلطانٍ غَيرِكَ فَأَردَوهُم وأورَدوهُم مَصارِعَ السّوءِ .
ولا يُعجِبَنَّكَ شاهِدُ ما يَحضُرونَكَ بِهِ» ؛ فَإِنَّهُم أعوانُ الأَثَمَةِ ، وَإخوانُ الظَّلَمَةِ ، وعُبابُ ۱۶ كُلِّ طَمَعٍ ودَغَلٍ ۱۷ ، وأنتَ واجِدٌ مِنهُم خَيرَ الخَلَفِ مِمَّن لَهُ مِثلُ أدَبِهِم ونَفاذِهِم مِمَّن قَد تَصَفَّحَ الاُمورَ ، فَعَرَفَ مَساوِيَها بِما جَرى عَلَيهِ مِنها ، فَاُولئِكَ أخَفُّ عَلَيكَ مَؤونَةً ، وأحسَنُ لَكَ مَعونَةً ، وأحنى عَلَيكَ عَطفاً ، وأقَلُّ لِغَيرِكَ إلفاً ، لَم يُعاوِن ظالِماً عَلى ظُلمِهِ ، ولا آثِماً عَلى إثمِهِ ، «ولَم يَكُن مَعَ غَيرِكَ لَهُ سيرَةٌ أجحَفَت بِالمُسلِمينَ وَالمُعاهِدينَ» ؛ فَاتَّخِذ اُولئِكَ خاصَّةً لِخَلَوتِكَ ومَلَاءِكَ .
ثُمَّ ليَكُن آثَرُهُم عِندَكَ أقوَلَهُم بِمُرِّ الحَقِّ ، «وأحوَطَهُم عَلَى الضُّعَفاءِ بِالإِنصافِ ، وأقَلَّهُم لَكَ مُناظَرَةً فيما يَكونُ مِنكَ مِمّا كَرِهَ اللّهُ لِأَولِيائِهِ واقِعاً ذلِكَ مِن هَواكَ حَيثُ وَقَعَ ؛ فَإِنَّهُم يَقِفونَكَ عَلَى الحَقِّ ، ويُبَصِّرونَكَ ما يَعودُ عَلَيكَ نَفعُهُ» . وَالصَق بِأهلِ الوَرَعِ وَالصِّدقِ وذَوِي العُقولِ وَالأَحسابِ ، ثُمَّ رُضهُم عَلى ألّا يُطروكَ ، ولا يُبَجِّحوكَ بِباطلٍ لَم تَفعَلهُ ؛ فَإِن كَثرَةَ الإِطراءِ تُحدِثُ الزَّهوَ ، وتُدني مِنَ الغِرَّةِ ، «وَالإِقرارُ بِذلِكَ يوجِبُ المَقتَ مِنَ اللّهِ» .
لا يَكونَنَّ المحُسِنُ وَالمُسيءُ عِندَكَ بِمَنزِلَةٍ سَواءٍ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ تَزهيدٌ لِأَهلِ الإِحسانِ ، فِي الإِحسانِ ، وتَدريبٌ لِأَهلِ الإِساءَةِ عَلَى الإِساءَةِ ، فَأَلزِم كُلّاً مِنهُم ما ألزَمَ نَفسَهُ ؛ أدَباً مِنكَ يَنفَعُكَ اللّهُ بِهِ ، وتَنفَعُ بِهِ أعوانَكَ .
ثُمَّ اعلَم أنَّهُ لَيسَ شَيءٌ بِأَدعى لِحُسنِ ظَنِّ والٍ بِرَعِيَّتِهِ مِن إحسانِهِ إلَيهِم ، وتَخفيفِهِ المَؤوناتِ عَلَيهِم ، وقِلَّةِ استِكراهِهِ إيّاهُم عَلى ما لَيسَ لَهُ قِبَلَهُم ، فَليَكُن في ذلِكَ أمرٌ يَجتَمِعُ لَكَ بِهِ حُسنُ ظَنِّكَ بِرَعِيَّتِكَ ؛ فَإِنَّ حُسنَ الظَّنِّ يَقطَعُ عَنكَ نَصَباً طَويلاً ، وإنَّ أحَقَّ مَن حَسُنَ ظَنُّكَ بِهِ لَمَن حَسُنَ بِلاؤُكَ عِندَهُ ، وأحَقَّ مَن ساءَ ظَنُّكَ بِهِ لَمَن ساءَ بِلاؤُكَ عِندَهُ ، «فَاعرِف هذِهِ المَنزِلَةَ لَكَ وعَلَيكَ لِتَزِدَكَ بَصيرَةً في حُسنِ الصُّنعِ ، وَاستِكثارِ حُسنِ البَلاءِ عِندَ العامَّةِ ، مَعَ ما يوجِبُ اللّهُ بِها لَكَ فِي المَعادِ» .
ولا تَنقُض سُنَّةً صالِحَةً عَمِلَ بِها صُدورُ هذِهِ الاُمَّةِ ، وَاجتَمَعَت بِهَا الاُلفَةُ ، وصَلَحَت عَلَيهَا الرَّعِيَّةُ . ولا تُحدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَيءٍ مِمّا مَضى مِن تِلكَ السُّنَنِ ؛ فَيَكونَ الأَجرُ لِمَن سَنَّها ، وَالوِزرُ عَلَيكَ بِما نَقَضتَ مِنها .
وأكثِر مُدارَسَةَ العُلَماءِ ، ومُثافَنَةَ ۱۸ الحُكَماءِ ، في تَثبيتِ ما صَلَحَ عَلَيهِ أهلُ بِلادِكَ ، وإقامَةِ مَا استَقامَ بِهِ النّاسُ مِن قَبلِكَ ؛ «فَإِنَّ ذلِكَ يُحِقُّ الحَقَّ ، ويَدفَعُ الباطِلَ ، ويُكتَفى بِهِ دَليلاً ومِثالاً لِأَنَّ السُّنَنَ الصّالِحَةَ هِيَ السَّبيلُ إلى طاعَةِ اللّهِ» .
ثُمَّ اعلَم أنَّ الرَّعِيَّةَ طَبَقاتٌ ، لا يَصلُحُ بَعضُها إلّا بِبَعضٍ ، ولا غِنى بِبَعضِها عَن بَعضٍ ؛ فَمِنها جُنودُ اللّهِ ، ومِنها كُتّابُ العامَّةِ وَالخاصَّةِ ، ومِنها قُضاةُ العَدلِ ، ومِنها عُمّالُ الإِنصافِ وَالرِّفقِ ، ومِنها أهلُ الجِزيَةِ وَالخَراجِ مِن أهلِ الذِّمَّةِ ومُسلِمَةِ النّاسِ ، ومِنهَا التُّجّارُ وأهلُ الصِّناعاتِ ، ومِنهَا الطَّبَقَةُ ۱۹ السُّفلى مِن ذَوِي الحاجَةِ وَالمَسكَنَةِ ، وكُلٌّ قَد سَمَّى اللّهُ سَهمَهُ ، ووَضَعَ عَلى حَدِّ فَريضَتِهِ في كِتابِهِ أو سُنَّةِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله ، وعَهداً عِندَنا مَحفوظاً .
فَالجُنودُ ـ بِإِذنِ اللّهِ ـ حُصونُ الرَّعِيَّةِ ، وزَينُ الوُلاةِ ، وعِزُّ الدّينِ ، وسَبيلُ الأَمنِ وَالخَفضِ ، ولَيسَ تَقومُ الرَّعِيَّةُ إلّا بِهِم . ثُمَّ لا قِوامَ لِلجُنودِ إلّا بِما يُخرِجُ اللّهُ لَهُم مِنَ الخَراجِ الَّذي يَصِلونَ بِهِ إلى جِهادِ عَدُوِّهِم ، ويَعتَمِدونَ عَلَيهِ ، ويَكونُ مِن وَراءِ حاجاتِهِم .
ثُمَّ لا بَقاءَ لِهذَينِ الصِّنفَينِ إلّا بِالصِّنفِ الثّالِثِ مِنَ القُضاةِ وَالعُمّالِ وَالكُتّابِ ؛ لِما يُحكِمونَ مِنَ الأُمورِ ، ويُظهِرونَ مِنَ الإِنصافِ ، ويَجمَعونَ مِنَ المَنافِعِ ، ويُؤمَنونَ عَلَيهِ مِن خَواصِّ الاُمورِ وعَوامِّها .
ولا قِوامَ لَهُم جَميعاً إلّا بِالتُّجّارِ وذَوِي الصِّناعاتِ فيما يَجمَعونَ مِن مَرافِقِهِم ، ويُقيمونَ مِن أسواقِهِم ، ويَكفونَهُم مِنَ التَّرَفُّقِ بِأَيديهِم مِمّا لا يَبلُغُهُ رِفقُ غَيرِهِم .
ثُمَّ الطَّبَقَةُ السُّفلى مِن أهلِ الحاجَةِ وَالمَسكَنَةِ الَّذينَ يَحِقُّ رِفدُهُم ۲۰ ، وفي فَيءِ اللّهِ لِكُلٍّ سَعَةٌ ، ولِكُلٍّ عَلَى الوالي حَقٌّ بِقَدرٍ يُصلِحُهُ ، ولَيسَ يَخرُجُ الوالي مِن حَقيقَةِ ما ألزَمَهُ اللّهُ مِن ذلِكَ إلّا بالإهتِمامِ والاِستِعانَةِ بِاللّهِ وتَوطينِ نَفسِهِ عَلى لُزومِ الحَقِّ وَالصَّبرِ فيما خَفَّ عَلَيهِ وثَقُلَ . فَوَلِّ مِن جُنودِكَ أنصَحَهُم في نَفسِكَ للّهِِ ولِرَسولِهِ ولِاءِمامِكَ ، وأنقاهُم جَيباً ، وأفضَلَهُم حِلماً ، وأجمَعَهُم عِلماً وسِياسَةً ، مِمَّن يُبطِئُ عَنِ الغَضَبِ ، ويَسرَعُ إلَى العُذرِ ، ويَرأَفُ بِالضُّعَفاءِ ، ويَنبو ۲۱ عَلَى الأَقوِياءِ ، مِمَّن لا يُثيرُهُ العَنفُ ، ولا يَقعُدُ بِهِ الضَّعفُ .
ثُمَّ الصَق بِذَوِي الأَحسابِ وأهلِ البُيوتاتِ الصّالِحَةِ والسَّوابِقِ الحَسَنَةِ ، ثُمَّ أهلِ النَّجدَةِ وَالشَّجاعَةِ وَالسَّخاءِ وَالسَّماحَةِ ؛ فَإِنَّهُم جِماعٌ مِنَ الكَرَمِ ، وشُعَبٌ مِنَ العُرفِ ، يَهدونَ إلى حُسنِ الظَّنِّ بِاللّهِ ، وَالإِيمانِ بِقَدَرِهِ .
ثُمَّ تَفَقَّد اُمورَهُم بِما يَتَفَقَّدُ الوالدُ مِن وَلَدِهِ ، ولا يَتَفاقَمَنَّ ۲۲ في نَفسِكَ شَيءٌ قَوَّيتَهُم بِهِ . ولا تَحقِرَنَّ لُطفاً تَعاهَدتَهُم بِهِ وإن قَلَّ ؛ فَإِنَّهُ داعِيَةٌ لَهُم إلى بَذلِ النَّصيحَةِ وحسُنِ الظَّنِّ بِكَ . فَلا تَدَع تَفَقُّدَ لَطيفِ اُمورِهِمُ اتِّكالاً عَلى جَسيمِها ؛ فَإِنَّ لِليَسيرِ مِن لُطفِكَ مَوضِعاً يَنتَفِعونَ بِهِ ، ولِلجَسيمِ مَوقِعاً لا يَستَغنونَ عَنهُ .
وَليَكُن آثَرُ رُؤوسِ جُنودِكَ مَن واساهُم في مَعونَتِهِ ، وأفضَلَ عَلَيهِم في بَذلِهِ مِمَّن يَسَعُهُم ويَسَعُ مَن وَراءَهُم مِنَ الخُلوفِ ۲۳ مِن أهلِهِم ، حَتّى يَكونَ هَمُّهُم هَمّاً واحِداً في جِهادِ العَدُوِّ .
«ثُمَّ واتِر إعلامَهم ذاتَ نَفسِكَ في إيثارِهِم وَالتَّكرِمَةِ لَهُم ، وَالإِرصادِ بِالتَّوسِعَةِ . وحَقِّق ذلِكَ بِحُسنِ الفِعالِ وَالأَثَرِ وَالعَطفِ» ؛ فَإِنَّ عَطفَكَ عَلَيهِم يَعطِفُ قُلوبَهُم عَلَيكَ .
وإنَّ أفضَلَ قُرَّةِ العُيونِ لِلوُلاةِ استِفاضَةُ العَدلِ فِي البِلادِ ، وظُهورُ مَوَدَّةِ الرَّعِيَّةِ ؛ لِأَنَّهُ لا تَظهَرُ مَوَدَّتَهُم إلّا بِسَلامَةِ صُدورِهِم ، ولا تَصِحُّ نَصيحَتُهُم إلّا بِحَوطَتِهِم عَلى وُلاةِ اُمورِهِم ، وقِلَّةِ استِثقالِ دَولَتِهِم ، وتَركِ استِبطاءِ انقِطاعِ مُدَّتِهِم .
«ثُمَّ لا تَكِلَنَّ جُنودَكَ إلى مَغنَمٍ وَزَّعتَهُ بَينَهُم ، بَل أحدِث لَهُم مَعَ كُلِّ مَغنَمٍ بَدَلاً مِمّا سِواهُ مِمّا أفاءَ اللّهُ عَلَيهِم ، تَستَنصِر بِهِم بِهِ ، ويَكونَ داعِيَةً لَهُم إلَى العَودَةِ لِنَصرِ اللّهِ ولِدينِهِ . وَاخصُص أهلَ النَّجدَةِ في أمَلَهِم إلى مُنتَهى غايَةِ آمالِكَ مِنَ النَّصيحَةِ بِالبَذلِ» ، وحُسنِ الثَّناءِ عَلَيهِم ، ولَطيفِ التَّعَهُّدِ لَهُم رَجُلاً رَجُلاً وما أبلى في كُلِّ مَشهَدٍ ؛ فَإِنَّ كَثرَةَ الذِّكرِ مِنكَ لِحُسنِ فِعالِهِم تَهُزُّ الشُّجاعَ ، وتُحَرِّضُ النّاكِلَ إن شاءَ اللّهُ .
«ثُمَّ لا تَدَع أن يَكونَ لَكَ عَلَيهِم عُيونٌ ۲۴ مِن أهلِ الأَمانَةِ وَالقَولِ بِالحَقِّ عِندَ النّاسِ ، فَيَثبِتونَ بَلاءَ كُلِّ ذي بَلاءٍ مِنهُم لِيَثِقَ اُولئِكَ بِعِلمِكَ بِبَلائِهِم» .
ثُمَّ اعرِف لِكُلِّ امرِئٍ مِنهُم ما أبلى ، ولا تَضُمَّنَّ بَلاءَ امرِئٍ إلى غَيرِهِ ، ولا تُقَصِّرَنَّ بِهِ دونَ غايَةِ بَلائِهِ ، «وكافِ كُلّاً مِنهُم بِما كانَ مِنهُ ، وَاخصُصهُ مِنكَ بِهَزِّهِ» . ولا يَدعُوَنَّكَ شَرَفُ امرِئٍ إلى أن تُعَظِّمَ مِن بَلائِهِ ما كانَ صَغيراً ، ولا ضِعَةُ امرِئٍ عَلى أن تُصَغِّرَ مِن بَلائِهِ ما كانَ عَظيماً . «ولا يُفسِدَنَّ امرَأً عِندَكَ عِلَّةٌ إن عَرَضَت لَهُ ، ولا نُبُوَّةُ حَديثٍ لَهُ قَد كانَ لَهُ فيها حُسنُ بِلاءٍ ، فَإِنَّ العِزَّةَ للّهِِ يُؤتيهِ مَن يَشاءُ وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ .
وإنِ استُشهِدَ أحدٌ مِن جُنودِكَ وأهلِ النِّكايَةِ في عَدُوِّكَ فَاخلُفهُ ۲۵ في عِيالِهِ بِما يَخلُفُ بِهِ الوَصِيُّ الشَّفيقُ المُوَثَّقُ بِهِ ؛ حَتّى لا يُرى عَلَيهِم أثَرُ فَقدِهِ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ يُعطِفُ عَلَيكَ قُلوبَ شيعَتِكَ ، ويَستَشعِرونَ بِهِ طاعَتَكَ ، ويَسلَسونَ ۲۶ لِرُكوبِ مَعاريضِ التَّلَفِ الشَّديدِ في وِلايَتِكَ .
وقَد كانَت مِنَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله سُنَنٌ فِي المُشرِكينَ ومِنّا بَعدَهُ سُنَنٌ ، قَد جَرَت بِها سُنَنٌ وأمثالٌ فِي الظّالِمينَ ، ومَن تَوَجَّهَ قِبلَتَنا ، وتَسمّى بِدينِنا» ؛ وقَد قالَ اللّهُ لِقَومٍ أحَبَّ إرشادَهُم : «يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَـزَعْتُمْ فِى شَىْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ «إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْأَخِرِ ذَ لِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً» ۲۷ ، وقالَ : «وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِى الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنـبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَـنَ إِلَا قَلِيلاً» ۲۸ » فَالرَّدُ إلَى اللّهِ الأَخذُ بِمُحكَمِ كِتابِهِ ، وَالرَّدُّ إلَى الرَّسولِ الأَخذُ بِسُنَّتِهِ الجامِعَةِ غَيرِ المُتَفَرِّقَةِ ، «ونَحنُ أهلُ رَسولِ اللّهِ الَّذينَ نَستَنبِطُ المُحكَمَ مِن كِتابِهِ ، ونَميزُ المُتَشابِهِ مِنهُ ، ونَعرِفُ النّاسِخَ مِمّا نَسَخَ اللّهُ ووَضَعَ إصرَهُ .
فَسِر في عَدُوِّكَ بِمِثلِ ما شاهَدتَ مِنّا في مِثلِهِم مِنَ الأَعداءِ ، وواتِر إلَينَا الكُتُبَ بِالأَخبارِ بِكُلِّ حَدَثٍ يَأتِكَ مِنّا أمرٌ عامٌّ ، وَاللّهُ المُستَعانُ .
ثُمَّ انظُر في أمرِ الأِحكامِ بَينَ النّاسَ بَنِيَّةٍ صالِحَةٍ ؛ فَإِنَّ الحُكمَ في إنصافِ المَظلومِ مِنَ الظّالِمِ وَالأَخذِ لِلضَّعيفِ مِنَ القَوِيِّ وإقامَةِ حُدودِ اللّهِ عَلى سُنَّتِها ومِنهاجِها مِمّا يُصلِحُ عِبادَ اللّهِ وبِلادَهُ» . فَاختَر لِلحُكمِ بَينَ النّاسِ أفضَلَ رَعِيَّتِكَ في نَفسِكَ ، «وأنفُسِهِم لِلعِلمِ وَالحِلمِ وَالوَرَعِ وَالسَّخاءِ» ، مِمَّن لا تَضيقُ بِهِ الاُمورُ ، ولا تُمحِكُهُ ۲۹ الخُصومُ ، ولا يَتَمادى في إثباتِ الزَّلَّةِ ، ولا يَحصَرُ مِنَ الفَيءِ إلَى الحَقِّ إذا عَرَفَهُ ، ولا تُشرِفُ نَفسُهُ على طَمَعٍ ، ولا يَكتَفي بِأَدنى فَهمٍ دونَ أقصاهُ ، وأوقَفَهُم فِي الشُّبَهاتِ ، وآخَذَهُم بِالحُجَجِ ، وأقَلَّهُم تَبَرُّماً بِمُراجِعَةِ الخُصومِ ، وأصبَرَهُم عَلى تَكَشُّفِ الاُمورِ ، وأصرَمَهُم عِندَ اتِّضاحِ الحُكمِ ، مِمَّن لا يَزدَهيهِ إطراءٌ ، ولا يَستَميلُهُ إغراقٌ ، ولا يَصغى ۳۰ لِلتَّبليغِ ؛ فَوَلِّ قَضاءَكَ مَن كانَ كَذلِكَ ، وهُم قَليلٌ .
ثُمَّ أكثِر تَعَهُّدَ قَضائِهِ ، وَافتَح لَهُ فِي البَذلِ ما يُزيحُ عِلَّتَهُ ، ويَستَعينُ بِهِ ، وتَقِلُّ مَعَهُ حاجَتُهُ إلَى النّاسِ ، وأعطِهِ مِنَ المَنزِلَةِ لَدَيكَ ما لا يَطمَعُ فيهِ غَيرُهُ مِن خاصَّتِكَ ؛ لِيَأمَنَ بِذلِكَ اغتِيالَ الرِّجالِ إيّاهُ عِندَكَ . «وأحسِن تَوقيرَهُ في صُحبَتِكَ ، وقُربَهُ في مَجلِسِكَ ، وأمضِ قَضاءَهُ ، وأنفِذ حُكمَهُ ، وَاشدُد عَضُدَهُ ، وَاجعَل أعوانَهُ خِيارَ مَن تَرضى مِن نُظَرائِهِ مِنَ الفُقَهاءِ وأهلِ الوَرَعِ وَالنَّصيحَةِ للّهِِ ولِعِبادِ اللّهِ ؛ لِيُناظِرَهُم فيما شُبِّهَ عَلَيهِ ، ويَلطِفَ عَلَيهِم لِعِلمِ ما غابَ عَنهُ ، ويَكونونَ شُهَداءَ عَلى قَضائِهِ بَينَ النّاسِ إن شاءَ اللّهُ .
ثُمَّ حَمَلَةُ الأَخبارِ لِأَطرافِكَ قُضاةٌ تَجتَهِدُ فيهِم نَفسُهُ ، لا يَختلِفونَ ولا يَتَدابَرونَ في حُكمِ اللّهِ وسُنَّةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؛ فَإِنَّ الاِختِلافِ فِي الحُكمِ إضاعَةٌ لِلعَدلِ ، وغِرَّةٌ فِي الدّينِ ، وسَبَبٌ مِنَ الفُرقَةِ . وقَد بَيَّنَ اللّهُ ما يَأتونَ وما يُنفِقونَ ، وأمَرَ بِرَدِّ ما لا يَعلمونَ إلى مَنِ استَودَعَهُ اللّهُ عِلمَ كِتابِهِ ، وَاستَحفَظَهُ الحُكمَ فيهِ ، فَإِنَّما اختِلافُ القُضاةِ في دُخولِ البَغيِ بَينَهُم ، وَاكِتفاءُ كُلِّ امرِئٍ مِنهُم بِرَأيِهِ دونَ مَن فَرَضَ اللّهُ وِلايَتَهُ لَيسَ يُصلِحُ الدّينَ ولا أهلَ الدّينِ عَلى ذلِكَ .
ولكِن عَلَى الحاكِمِ أن يَحكُمَ بِما عِندَهُ مِنَ الأَثَرِ وَالسُّنَّةِ ، فَإِذا أعياهُ ذلِكَ رَدَّ الحُكمَ إلى أهلِهِ ، فَإِن غابَ أهلُهُ عَنهُ ناظَرَ غَيرَهُ مِن فُقَهاءِ المُسلِمينَ ؛ لَيسَ لَهُ تَركُ ذلِكَ إلى غَيرِهِ ، ولَيسَ لِقاضِيَينِ مِن أهلِ المِلَّةِ أن يُقيما عَلَى اختِلافٍ فِي الحُكمِ دونَ ما رُفِعَ ذلِكَ إلى وَلِيٍّ الأَمرِ فيكُم ، فَيَكونَ هُوَ الحاكِمَ بِما عَلَّمَهُ اللّهُ ، ثُمَّ يَجتَمِعانِ عَلى حُكمِهِ فيما وافَقَهُما أو خالَفَهُما» . فَانظُر في ذلِكَ نَظَراً بَليغاً ، فَإِنَّ هذَا الدّينَ قَد كانَ أسيراً بِأيدِي الأَشرارِ ، يُعمَلُ فيهِ بِالهَوى ، وتُطلَبُ بِهِ الدُّنيا .
«وَاكُتب إلى قُضاةِ بُلدانِكَ فَليَرفَعوا إلَيكَ كُلَّ حُكمٍ اختَلَفوا فيهِ عَلى حُقوقِهِ ، ثُمَّ تَصَفَّح تِلكَ الأَحكامَ ؛ فَما وافَقَ كِتابَ اللّهِ وسُنَّةَ نَبِيِّهِ وَالأَثَرَ مِن إمامِكَ فَأَمضِهِ وَاحمِلهُم عَلَيهِ ، ومَا اشتَبَهَ عَلَيكَ فَاجمَع لَهُ الفُقَهاءَ بِحَضرَتِكَ فَناظِرهُم فيهِ ، ثُمَّ أمضِ ما يَجتَمِعُ عَلَيهِ أقاويلُ الفُقَهاءِ بِحَضرَتِكَ مِنَ المُسلِمينَ ، فَإِنَّ كُلَّ أمرٍ اختَلَفَ فيهِ الرَّعِيَّةُ مَردودٌ إلى حُكمِ الإِمامِ ، وعَلَى الإِمامِ الإِستِعانَةُ بِاللّهِ ، والإِجتِهادِ في إقامَةِ الحُدودِ ، وجَبرِ الرَّعِيَّةِ عَلى أمرِهِ ، ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ» .
ثُمَّ انظُر إلى اُمورِ عُمّالِكَ ، وَاستَعمِلُهُم اختِباراً ، ولا تُوَلِّهِم اُمورَكَ مُحاباةً ۳۱ وأثَرَةً ۳۲ ؛ فَإِنَّ المُحاباةَ وَالأَثَرَةَ جِماعُ الجَورِ وَالخِيانَةِ ، «وإدخالُ الضَّرورَةِ عَلَى النّاسِ ، ولَيسَت تَصلُحُ الاُمورُ بِالإِدغالِ ، فَاصطَفِ لِوِلايَةِ أعمالِكَ أهلَ الوَرَعِ وَالعِلمِ وَالسِّياسَةِ» ، وتَوَخَّ مِنهُم أهلَ التَّجرِبَةِ وَالحَياءِ مِن أهلِ البُيوتاتِ الصّالِحَةِ وَالقَدَمِ فِي الإِسلامِ ؛ فَإِنَّهُم أكرَمُ أخلاقاً ، وأصَحُّ أعراضاً وأقَلُّ فِي المَطامِعِ إشرافاً ، وأبلَغُ في عَواقِبِ الاُمورِ نَظَراً مِن غَيرِهِم ، «فَليَكونوا أعوانَكَ عَلى ما تَقَلَّدتَ» .
ثُمَّ أسبِغ عَلَيهِم «فِي العِمالاتِ ، ووَسِّع عَلَيهِم فِي» الأَرزاقِ ؛ فَإِنَّ في ذلِكَ قُوَّةً لَهُم عَلَى استِصلاحِ أنفُسِهِم ، وغِنىً عَن تَناوُلِ ما تَحتَ أيديهِم ، وحُجَّةً عَلَيهِم إن خالَفوا أمرَكَ ، أو ثَلَموا أمانَتَكَ . ثُمَّ تَفَقَّد أعمالَهُم ، وَابعَثِ العُيونَ عَليَهِم مِن أهلِ الصِّدقِ وَالوَفاءِ ؛ فَإِنَّ تَعَهُّدَكَ فِي السِّرِّ اُمورَهُم حَدوَةٌ لَهُم عَلَى استِعمالِ الأَمانَةِ وَالرِّفقِ بِالرَّعِيَّةِ .
وتَحَفَّظ مِنَ الأَعوانِ ؛ فَإِن أحَدٌ مِنهُم بَسَطَ يَدَهُ إلى خِيانَةٍ اجتَمَعَت بِها أخبارُ عُيونِكَ اكتَفَيتَ بِذلِكَ شاهِداً ، فَبَسَطتَ عَلَيهِ العُقوبَةَ في بَدَنِهِ ، وأخَذتَهُ بِما أصابَ مِن عَمَلِهِ ، ثُمَّ نَصَبتَهُ بِمَقامِ المَذَلَّةِ فَوَسَمتَهُ بِالخِيانَةِ ، وقَلَّدتَهُ عارَ التُّهَمَةِ .
وتَفَقَّد ما يُصلِحُ أهلَ الخَراجِ ؛ فَإِنَّ في صَلاحِهِ وصَلاحِهِم صَلاحاً لِمَن سِواهُم ، ولا صَلاحَ لِمَن سِواهُم إلّا بِهِم ؛ لِأَنَّ النّاسَ كُلَّهُم عِيالٌ عَلَى الخَراجِ وأهلِهِ . فَليَكُن نَظَرُكَ في عِمارَةِ الأَرضِ أبلَغَ مِن نَظَرِكَ فِي استِجلابِ الخَراجِ؛ فَإِنَّ الجَلبَ لا يُدرَكُ إلّا بِالعِمارَةِ ، ومَن طَلَبَ الخَراجَ بِغَيرِ عِمارَةٍ أخرَبَ البِلادَ ، وأهلَكَ العِبادَ ، ولَم يَستَقِم لَهُ أمرُهُ إلّا قَليلاً .
«فَاجمَع إلَيكَ أهلَ الخَراجِ مِن كُلِّ بُلدانِكَ ، ومُرهُم فَليُعلِموكَ حالَ بِلادِهِم وما فيهِ صَلاحُهُم ورَخاءَ جِبايَتِهِم ، ثُمَّ سَل عَمّا يَرفَعُ إلَيكَ أهلُ العِلمِ بِهِ مِن غَيرِهِم» ؛ فَإِن كانوا شَكَوا ثِقَلاً أو عِلَّةً مِنِ انقِطاعِ شِربٍ أو إحالَةِ أرضٍ اغتَمَرَها غَرَقٌ أو أجحَفَ بِهِمُ العَطَشُ أو آفَةً خَفَّفتَ عَنهُم ما تَرجو أن يُصلِحَ اللّهُ بِهِ أمرَهُم ، «وإن سَأَلوا مَعونَةً عَلى إصلاحِ ما يَقدِرونَ عَلَيهِ بأموالِهِم فَاكفِهِم مَؤونَتَهُ ؛ فَإِنَّ في عاقِبَةِ كِفايَتِكَ إيّاهُم صَلاحاً ، فَلا يَثقُلَنَّ عَلَيكَ شَيءٌ خَفَّفتَ بِهِ عَنهُمُ المَؤوناتِ» ؛ فَإِنَّهُ ذُخرٌ يَعودونَ بِهِ عَلَيكَ لِعِمارَةِ بِلادِكَ ، وتَزيينِ وِلايَتِكَ ، «مَعَ اقتِنائِكَ مَوَدَّتَهُم وحُسنَ نِيّاتِهِم ، وَاستِفاضَةِ الخَيرِ ، وما يُسَهِّلُ اللّهُ بِهِ مِن جَلبِهِم ، فَإِنَّ الخَراجَ لا يُستَخرَجُ بِالكَدِّ والإتعابِ ، مَعَ أنَّها عُقَدٌ ۳۳ تَعتَمِدُ عَلَيها إن حَدَثَ حَدَثٌ كُنتَ عَلَيهِم مُعتَمِداً» ؛ لِفَضلِ قُوَّتِهِم بِما ذَخَرتَ عَنهُم مِنَ الجَمامِ ۳۴ ، وَالثِّقَةِ مِنهُم بِما عَوَّدتَهُم مِن عَدلِكَ ورِفقِكَ ، ومَعرِفَتِهِم بِعُذرِكَ فيما حَدَثَ مِنَ الأَمرِ الَّذِي اتَّكَلتَ بِهِ عَلَيهِم ، فَاحتَمَلوهُ بِطيبِ أنفُسِهِم ، فَإِنَّ العُمرانَ مُحتَمِلٌ ما حَمَّلتَهُ ، وإنَّما يُؤتى خَرابُ الأَرضِ لِاءِعوازِ أهلِها ، وإنَّما يُعوِزُ أهلُها لِاءِسرافِ الوُلاةِ وسوءِ ظَنِّهِم بِالبَقاءِ وقِلَّةِ انتِفاعِهِم بِالعِبَرِ .
«فَاعمَل فيما وُلّيتَ عَمَلَ مَن يُحِبُّ أن يَدَّخِرَ حُسنَ الثَّناءِ مِنَ الرَّعِيَّةِ ، وَالمَثوبَةِ مِنَ اللّهِ ، وَالرِّضا مِنَ الإِمامِ . ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ» .
ثُمَّ انظُر في حالِ كُتّابِكَ «فَاعرِف حالَ كُلِّ امرِئٍ مِنهُم فيما يَحتاجُ إلَيهِ مِنهُم ، فَاجعَل لَهُم مَنازِلَ ورُتَباً» ، فَوَلِّ عَلى اُمورِكَ خَيرَهُم ، وَاخصُص رَسائِلَكَ الَّتي تُدخِلُ فيها مَكيدَتَكَ وأسرارَكَ بِأَجمَعِهِم لِوُجوهِ صالِحِ الأَدَبِ ، «مِمَّن يَصلُحُ لِلمُناظَرَةِ في جَلائِلِ الاُمورِ ، مِن ذَويِ الرَّأيِ وَالنَّصيحَةِ وَالذِّهنِ ، أطواهُم عَنكَ لِمَكنونِ الأَسرارِ كَشحاً» ، مِمَّن لا تُبطِرُهُ الكَرامَةُ ، «ولا تَمحَقُ بِهِ الدّالَّةُ ۳۵ » فَيَجتَرِئَ بِها عَلَيكَ في خَلاءٍ ، أو يَلتَمِسَ إظهارَها في مَلاءٍ ، ولا تقصُرُ بِهِ الغَفلَةُ عَن إيرادِ كُتُبِ الأَطرافِ عَلَيكَ ، وإصدارِ جَواباتِكَ عَلَى الصَّواب عَنكَ ، وفيما يَأخُذُ ويُعطي مِنكَ ، ولا يُضعِفُ عَقداً اعتَقَدَهُ لَكَ ، ولا يَعجِزُ عَن إطلاقِ ما عُقِدَ عَلَيكَ ، ولا يَجهَلُ مَبلَغَ قَدرِ نَفسِهِ فِي الاُمورِ ؛ فَإِنَّ الجاهِلَ بِقَدرِ نَفسِهِ يَكونُ بِقَدرِ غَيرِهِ أجهَلَ .
«ووَلِّ ما دونَ ذلِكَ مِن رَسائِلِكَ وجَماعاتِ كُتُبِ خَرجِكَ ودَواوينِ جُنودِكَ قَوماً تَجتَهِدُ نَفسَكَ فِي اختِيارِهِم ؛ فَإِنَّها رُؤوسُ أمرِكَ ، أجمَعُها لِنَفعِكَ ، وأعَمُّها لِنَفعِ رَعِيَّتِكَ» .
ثُمَّ لا يَكُنِ اختِيارُكَ إيّاهُم عَلى فِراسَتِكَ وَاستِنامَتِكَ ۳۶ وحُسنِ الظَّنِّ بِهِم ، فَإِنَّ الرِّجالَ يَعرِفونَ فِراساتِ الوُلاةِ بِتَصَنُّعِهِم وخِدمَتِهِم ولَيسَ وَراءَ ذلِكَ مِنَ النَّصيحَةِ وَالأَمانَةِ ، ولكِنِ اختَبِرهُم بِما وُلّوا لِلصّالِحينَ قَبلَكَ ، فَاعمِد لِأَحسَنِهِم كانَ فِي العامَّةِ أثَراً وأعرَفِهِم فيها بِالنَّبلِ وَالأَمانَةِ ، فَإِنَّ ذلِكَ دَليلٌ عَلى نَصيحَتِكَ للّهِِ ولِمَن وُلّيتَ أمرَهُ . «ثُمَّ مُرهُم بِحُسنِ الوِلايَةِ ، ولينِ الكَلِمَةِ» . وَاجعَل لِرَأسِ كُلِّ أمرٍ مِن اُمورِك رَأساً مِنهُم ، لا يَقهَرُهُ كَبيرُها ، ولا يَتَشَتَّتُ عَلَيهِ كَثيرُها .
«ثُمَّ تَفَقَّد ما غابَ عَنكَ مِن حالاتِهِم ، واُمورِ مَن يَرِدُ عَلَيكَ رُسُلُهُ ، وذَوِي الحاجَةِ وكَيفِ وِلايَتِهِم وقَبولِهِم وَلِيَّهُم وحُجَّتَهُم ؛ فَإِنَّ التَّبَرُّمَ وَالعِزَّ وَالنَّخوَةَ مِن كَثيرٍ مِنَ الكُتّابِ إلّا مَن عَصَمَ اللّهُ ، ولَيسَ لِلنّاسِ بُدٌّ مِن طَلَبِ حاجاتِهِم» . ومَهما كانَ في كُتّابِكَ مِن عَيبٍ فَتَغابَيتَ عَنهُ اُلزِمتَهُ ، أو فَضلٍ نُسِبَ إلَيكَ ، مَعَ مالَكَ عِندَ اللّهِ في ذلِكَ مِن حُسنِ الثَّوابِ .
ثُمَّ التُّجّارُوذَوِي الصِّناعاتِ فَاستَوصِ وأوصِ بِهِم خَيراً ؛ المُقيمِ مِنهُم ، وَالمُضطَرِبِ ۳۷ بِمالِهِ ، وَالمُتَرَفِّقِ بِيَدِهِ ؛ فَإِنَّهُم مَوادٌّ لِلمَنافِعِ ، وجُلّابُها فِي البِلادِ في بَرِّكَ وبَحرِكَ وسَهلِكَ وجَبَلِكَ ، وحَيثُ لا يَلتَئِمُ النّاسُ لِمَواضِعِها ولا يَجتَرِئونَ عَلَيها «مِن بِلادِ أعدائِكَ مِن أهلِ الصِّناعاتِ الَّتي أجرَى اللّهُ الرِّفقَ مِنها عَلى أيديهِم فَاحفَظ حُرمَتَهُم ، وآمِن سُبُلَهُم ، وخُذ لَهُم بِحُقوقِهِم» ؛ فَإِنَّهُم سِلمٌ لا تُخافُ بائِقَتُهُ ، وصُلحٌ لا تُحذَرُ غائِلَتُهُ ، «أحبُّ الاُمورِ إلَيهِم أجمَعُها لِلأَمنِ وأجمَعُها لِلسُّلطانِ» ، فَتَفَقَّد اُمورَهُم بِحَضرَتِكَ ، وفي حَواشي بِلادِكَ .
وَاعلَم مَعَ ذلِكَ أنَّ في كَثيرٍ مِنهُم ضيقاً فاحِشاً ، وشُحّاً قَبيحاً ، وَاحتِكاراً لِلمَنافِعِ ، وتَحَكُّماً فِي البِياعاتِ ، وذلِكَ بابُ مَضَرَّةٍ لِلعامَّةِ ، وعَيبٌ عَلَى الوُلاةِ ؛ فَامنَع الاِحتِكارَ فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله نَهى عَنهُ .
وَليَكُنِ البَيعُ وَالشِّراءُ بَيعاً سَمِحاً ، بِمَوازينِ عَدلٍ ، وأسعارٍ لا تُجحِفُ بِالفَريقَينِ مِنَ البائِعِ وَالمُبتاعِ ، فَمَن قارَفَ حُكرَةً بَعدَ نَهيِكَ فَنَكِّل وعاقِب في غَيرِ إسرافٍ ؛ «فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَعَلَ ذلِكَ» .
ثُمَّ اللّهَ اللّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفلى مِنَ الَّذينَ لا حيلَةَ لَهُم ، وَالمَساكينِ ، وَالمُحتاجينَ ، وذَوِي البُؤسِ ، وَالزَّمنى ۳۸ ؛ فَإِنَّ في هذِهِ الطَّبَقَةِ قانِعاً ومُعتَرّاً ، فَاحفَظِ اللّهَ مَا استَحفَظَكَ مِن حَقِّهِ فيها ، وَاجعَل لَهُم قِسماً مِن غَلّاتِ صَوافِي الإِسلامِ في كُلِّ بَلَدٍ ، فَإِنَّ لِلأَقصى مِنهُم مِثلَ الَّذي لِلأَدنى ، وكُلّاً قَدِ استُرعيتَ حَقَّهُ ، فَلا يَشغَلَنَّكَ عَنهُم نَظَرٌ ؛ فَإِنَّكَ لا تُعذَرُ بِتَضييعِ الصَّغيرِ لِاءِحكامِكَ الكَثيرَ المُهِمِّ ، فَلا تُشخِص هَمَّكَ عَنهُم ، ولا تُصَعِّر خَدَّكَ لَهُم ، «وتَواضَع للّهِِ يَرفَعكَ اللّهُ ، وَاخفَض جَناحَكَ لِلضُّعَفاءِ ، وَاربِهِم إلى ذلِكَ مِنكَ حاجَةً» ، وتَفَقَّدَ مِن اُمورِهُم ما لا يَصِلُ إلَيكَ مِنهُم مِمَّن تَقتَحِمُهُ العُيونُ وتَحقِرُهُ الرِّجالُ ، فَفَرِّغ لِاُولئِكَ ثِقَتَكَ مِن أهلِ الخَشيَةِ وَالتَّواضُعِ فَليَرفَع إلَيكَ اُمورَهُم ، ثُمَّ اعمَل فيهِم بِالإِعذارِ إلَى اللّهِ يَومَ تَلقاهُ ، فَإِنَّ هؤُلاءِ أحوَجُ إلَى الإِنصافِ مِن غَيرِهِم ، وكُلٌّ فَأَعذِر إلَى اللّهِ في تَأدِيَةِ حَقِّهِ إلَيهِ .
وتَعَهَّد أهلَ اليُتمِ وَالزَّمانَةِ وَالرِّقَّةِ فِي السِّنِّ مِمَّن لا حيلةَ لَهُ ، ولا يَنصِبُ لِلمَسأَلَةِ نَفسَهُ ؛ «فَأَجرِ لَهُم أرزاقاً ، فَإِنَّهُم عِبادُ اللّهِ ، فَتَقَرَّب إلَى اللّهِ بِتَخَلُّصِهِم ووَضعِهِم مَواضِعَهُم في أقواتِهِم وحُقوقِهِم ، فَإِنَّ الأَعمالَ تَخلُصُ بِصِدقِ النِّيّاتِ . ثُمَّ إنَّهُ لا تَسكُنُ نُفوسُ النّاسِ أو بَعضِهِم إلى أنَّكَ قَد قَضَيتَ حُقوقَهُم بِظَهرِ الغَيبِ دونَ مُشافَهَتِكَ بِالحاجاتِ» ، وذلِكَ عَلَى الوُلاةِ ثَقيلٌ ، وَالحَقُّ كُلُّهُ ثَقيلٌ ، وقَد يُخَفِّفُهُ اللّهُ عَلى أقوامٍ طَلَبُوا العاقِبَةَ فَصَبَّروا نُفوسَهُم ، ووَثِقوا بِصِدقِ مَوعودِ اللّهِ «لَمَن صَبَرَ وَاحتَسَبَ ، فَكُن مِنهُم وَاستَعِن بِاللّهِ» .
وَاجعَل لِذَوِي الحاجاتِ مِنكَ قِسماً تُفَرِّغُ لَهُم فيهِ شَخصَكَ «وذِهنَكَ مِن كُلِّ شُغُلٍ ، ثُمَّ تَأذَنُ لَهُم عَلَيكَ» ، وتَجلِسُ لَهُم مَجلِساً تَتَواضَعُ فيهِ للّهِِ الَّذي رَفَعَكَ ، وتُقعِدُ عَنهُم جُندَكَ وأعوانَكَ مِن أحراسِكَ وشُرَطِكَ ، «تَخفِضُ لَهُم في مَجلِسِكَ ذلِكَ جَناحَكَ ، وتُلينُ لَهُم كَنَفَكَ في مُراجَعَتِكَ ووَجهِكَ» ؛ حَتّى يُكَلِّمَكَ مُتَكَلِّمُهُم غَيرَ مُتَعتَعٍ ، فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ في غَيرِ مَوطنٍ : لَن تُقَدَّسَ اُمَّةٌ لا يُؤخَذُ لِلضَّعيفِ فيها حَقُّهُ مِنَ القَوِيِّ غَيرَ مُتَعتَعٍ .
ثُمَّ احتَمِلِ الخُرقَ مِنهُم وَالعِيَّ ، ونَحِّ عَنكَ الضّيقَ وَالأَنفَ يَبسُطِ اللّهُ عَلَيكَ أكنافَ رَحمَتِهِ ، ويوجِب لَكَ ثَوابَ أهلِ طاعَتِهِ ، فَأَعطِ ما أعطَيتَ هَنيئاً ، وَامنَع في إجمالٍ وإعذارٍ ، «وتَواضَع هُناك ؛ فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُتَواضِعينَ . وَليَكُن أكرَمَ أعوانِكَ عَلَيكَ أليَنُهُم جانِباً ، وأحسَنُهُم مُراجَعَةً ، وألطَفُهُم بِالضُّعَفاءِ ، إن شاءَ اللّهُ» .
ثُمَّ إنَّ اُموراً مِن اُمورِكَ لابُدَّ لَكَ مِن مُباشَرَتِها ؛ مِنها : إجابَةُ عُمّالِكَ ما يَعيى عَنهُ كُتّابُكَ . ومِنها : إصدارُ حاجاتِ النّاسِ في قِصَصِهِم . «ومِنها : مَعرِفَةُ ما يَصِلُ إلَى الكُتّابِ وَالخُزّانِ مِمّا تَحتَ أيديهِم ، فَلا تَتَوانَ فيما هُنالِكَ ، ولا تَغتَنِم تَأخيرَهُ ، وَاجعَل لِكُلِّ أمرٍ مِنها مَن يُناظِرُ فيهِ وُلاتَهُ بِتَفريغٍ لِقَلبِكَ وهَمِّكَ ، فَكُلَّما أمضَيتَ أمراً فَأَمضِهِ بَعدَ التَّروِيَةِ ومُراجَعَةِ نَفسِكَ ، ومُشاوَرَةِ وَلِيِّ ذلِكَ بِغَيرِ احتِشامٍ ، ولا رَأيَ يَكسِبُ بِهِ عَلَيكَ نَقيضُهُ» .
ثُمَّ أمضِ لِكُلِّ يَومٍ عَمَلَهُ ؛ فَإِنَّ لِكُلِّ يَومٍ ما فيهِ . وَاجعَل لِنَفسِكَ فيما بَينَكَ وبَينَ اللّهِ أفضَلَ تِلكَ المَواقيتِ ، وأجزَلَ تِلكَ الأَقسامِ ، وإن كانَت كُلُّها للّهِِ إذا صَحَّت فيهَا النِّيَّةُ وسَلِمَت مِنهَا الرَّعِيَّةُ .
وَليَكُن في خاصِّ ما تُخلِصُ للّهِِ بِهِ دينَكَ إقامَةُ فَرائِضِهِ الَّتي هِيَ لَهُ خاصَّةً، فَأَعطِ اللّهَ مِن بَدَنِكَ في لَيلِكَ ونَهارِكَ ما يَجِبُ ؛ «فَإِنَّ اللّهَ جَعَلَ النّافِلَةَ لِنَبِيِّهِ خاصَّةً دونَ خَلقِهِ فَقالَ : «وَ مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا» ۳۹ ، فَذلِكَ أمرٌ اختَصَّ اللّهُ بِهِ نَبِيَّهُ وأكرَمَهُ بِهِ ، لَيسَ لِأَحَدٍ سِواهُ ، وهُوَ لِمَن سِواهُ تَطَوَّعٌ ؛ فَإِنَّهُ يَقولُ : «وَ مَن تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ» ۴۰ » ، فَوَفِّر ما تَقَرَّبتَ بِهِ إلَى اللّهِ وكَرِّمهُ وأدِّ فَرائِضَهُ إلَى اللّهِ كامِلاً غَيرَ مَثلوبٍ ولا مَنقوصٍ ، بالِغاً ذلِكَ مِن بَدَنِكَ ما بَلَغَ .
فَإِذا قُمتَ في صَلاتِكَ بِالنّاسِ فَلا تُطوِّلَنَّ ولا تَكونَنَّ مُنَفِّراً ولا مُضَيِّعاً ؛ فَإِنَّ في النّاسِ مَن بِهِ العِلَّةُ ولَهُ الحاجَةُ ، وقَدَسأَلتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله حينَ وَجَّهَني إلَى اليَمَنِ : كَيفَ نُصَلّي بِهِم ؟ فَقالَ : صَلَّ بِهِم كَصَلاةِ أضعَفِهِم وكُن بِالمُؤمِنينَ رَحيماً .
وبَعدَ هذا فَلا تُطَوَلَنَّ احتِجابَكَ عَن رَعِيَّتِكَ ؛ فَإِنَّ احتِجابَ الوُلاةِ عَنِ الرَّعِيَّةِ شُعبَةٌ مِنَ الضّيقِ ، وقِلَّةُ عِلمٍ بِالاُمورِ ، والاِحتِجابُ يَقطَعُ عَنهُم عِلمَ ما احتَجَبوا دونَهُ ، فَيَصغُرُ عِندَهُم الكَبيرُ ، ويَعظُمُ الصَّغيرُ ، ويَقبُحُ الحَسَنُ ، ويَحسُنُ القَبيحُ ، ويُشابُ الحَقُّ بِالباطِلِ ، وإنَّمَا الوالي بَشَرٌ لا يَعرِفُ ما تَوارى عَنهُ النّاسُ بِهِ مِنَ الاُمورِ ، ولَيسَت عَلَى القَولِ سِماتٌ يُعرَفُ بِهَا الصِّدقُ مِنَ الكَذِبِ ، فَتُحَصِّنَ مِنَ الإِدخالِ فِي الحُقوقِ بِلينِ الحِجابِ ؛ فَإِنَّما أنتَ أحَدُ رَجُلَينِ : إمَّا امرُءٌ سَخَت نَفسُكَ بِالبَذلِ فِي الحَقِّ فَفيمَ احتِجابُكَ مِن واجِبِ حَقُّ تُعطيهِ ، أو خُلقٍ كَريمٍ تُسديهِ ؟ وإمّا مُبتَلًى بِالمَنعِ فَما أسرَعَ كَفَّ النّاسِ عَن مَسأَلَتِكَ إذا أيِسوا مِن بَذلِكَ ، مَعَ أنَّ أكثَرَ حاجاتِ النّاسِ إلَيكَ مالا مَؤونَةَ عَلَيكَ فيهِ؛ مِن شِكايَةِ مَظلِمَةٍ، أو طَلَبِ إنصافٍ . «فَانتَفِع بِما وَصَفتُ لَكَ ، وَاقتَصِر فيهِ عَلى حَظِّكَ ورُشدِكَ ، إن شاءَ اللّهُ» .
ثُمَّ إنَّ لِلمُلوكِ خاصَّةٌ وبِطانَةٌ فيهِمُ استِئثارٌ وتَطاوُلٌ ، وقِلَّةُ إنصافٍ ، فَاحسِم مادَّةَ اُولئِكَ بِقَطعِ أسبابِ تِلكَ الأَشياءِ ، ولا تُقطِعَنَّ لِأَحَدٍ مِن حَشَمِكَ ولا حامَّتِكَ ۴۱ قَطيعَةً ، ولا تَعتَمِدَنَّ فِي اعتِقادِ عُقدَةٍ تَضُرُّ بِمَن يَليها مِنَ النّاسِ ؛ في شِربٍ ، أو عَمَلٍ مُشتَرَكٍ يَحمِلونَ مَؤونَتَهُم عَلى غَيرِهِم ، فَيَكونَ مَهنَأً ذلِكَ لَهُم دونَكَ ، وعَيبُهُ عَلَيكَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ .
«عَلَيكَ بِالعَدلِ في حُكمِكَ إذَا انتَهَتِ الاُمورُ إلَيكَ» ، وألزِمِ الحَقَّ مَن لَزِمَهُ مِنَ القَريبِ وَالبَعيدِ ، وكُن في ذلِكَ صابِراً مُحتَسِباً ، وَافعَل ذلِكَ بِقَرابَتِكَ حَيثُ وَقَعَ ، وَابتَغِ عاقِبَتَهُ بِما يَثقُلُ عَلَيهِ مِنهُ ؛ فَإِنَّ مَغَبَّةَ ذلِكَ مَحمودَةٌ . وإن ظَنَّتِ الرَّعِيَّةُ بِكَ حَيفاً فَأَصحِر ۴۲ لَهُم بِعُذرِكَ ، وَاعدِل عَنكَ ظُنونَهُم بِإِصحارِكَ ؛ فَإِنَّ في تِلكَ رِياضَةً مِنكَ لِنَفسِكَ ، ورِفقاً مِنكَ بِرَعِيَّتِكَ ، وإعذاراً تَبلُغُ فيهِ حاجَتَكَ مِن تَقويمِهِم عَلَى الحَقِّ في خَفضٍ وإجمالٍ .
لا تَدفَعَنَّ صُلحاً دَعاكَ إلَيهِ عَدُوُّكَ فيهِ رِضًى ؛ فَإِنَّ فِي الصُّلحِ دَعَةً ۴۳ لِجُنودِكَ ، وراحَةً مِن هُمومِكَ ، وأمناً لِبِلادِكَ . ولكِنَّ الحَذَرَ كُلَّ الحَذَرِ مِن مُقارَبَةِ عَدُوِّكَ في طَلَبِ الصُّلحِ ؛ فَإِنَّ العَدُوَّ رُبَّما قارَبَ لِيَتَغَفَّلَ ، فَخُذ بِالحَزمِ ، «وتَحَصَّن كُلَّ مَخوفٍ تُؤتى مِنهُ ، وبِاللّهِ الثِّقَةُ في جَميعِ الاُمورِ» .
وإن لَجَّت بَينَكَ وبَينَ عَدُوِّكَ قَضِيَّةٌ عَقَدتَ لَهُ بِها صُلحاً أو ألبَستَهُ مِنكَ ذِمَّةً فَحُط عَهدَكَ بِالوَفاءِ ، وَارعَ ذِمَّتَكَ بِالأَمانَةِ ، وَاجعَل نَفسَكَ جُنَّةً دونَهُ ؛ فَإِنَّهُ لَيسَ شَيءٌ مِن فَرائِضِ اللّهِ جَلَّ وعَزَّ النّاسُ أشَدُّ عَلَيهِ اجتِماعاً في تَفريقِ أهوائِهِم وتَشتيتِ أديانِهِم مِن تَعظيمِ الوَفاءِ بِالعُهودِ ، وقَد لَزِمَ ذلِكَ المُشرِكونَ فيما بَينَهُم دونَ المُسلِمينَ لِمَا استَوبَلوا ۴۴ مِنَ الغَدرِ والخَترِ ، فَلا تَغدِرَنَّ بِذِمَّتِكَ ، ولا تُخفِر ۴۵ بِعَهدِكَ ، ولا تَختِلَنَّ ۴۶ عَدُوِّكَ ، فَإِنَّهُ لا يَجتَرِئُ عَلَى اللّهِ إلّا جاهِلٌ ، وقَد جَعَلَ اللّهُ عَهدَهُ وذِمَّتَهُ أمناً أفضاهُ بَينَ العِبادِ بِرَحمَتِهِ ، وحَريماً يَسكُنونَ إلى مَنَعَتِهِ ، ويَستَفيضونَ بِهِ إلى جِوارِهِ ، فَلا خِداعَ ولا مُدالَسَةَ ولا إدغالَ فيهِ ۴۷ . فَلا يَدعُوَنَّكَ ضيقُ أمرٍ لَزِمَكَ فيهِ عَهدُ اللّهِ عَلى طَلَبِ انفِساخِهِ ، فَإِنَّ صَبرَكَ عَلى ضيقٍ تَرجُو انفِراجَهُ وفَضلَ عاقِبَتِهِ خَيرٌ مِن غَدرٍ تَخافُ تَبِعَتَهُ ، وأن تُحيطَ بِكَ مِنَ اللّهِ طِلبَةً ، ولا تَستَقيلُ فيها دُنياكَ ولا آخِرَتَكَ .
وإيّاكَ وَالدِّماءَ وسَفكَها بِغَيرِ حِلِّها ؛ فَإِنَّهُ لَيسَ شَيءٌ أدعى لِنِقمَةٍ ولا أعظَمَ لِتَبِعَةٍ ولا أحرى لِزَوالِ نِعمَةٍ وَانقِطاعِ مُدَّةٍ مِن سَفكِ الدِّماءِ بِغَيرِ الحَقِّ ، وَاللّهُ مُبتَدِئٌ بِالحُكمِ بَينَ العِبادِ فيما يَتَسافَكونَ مِنَ الدِّماءِ ، فَلا تَصونَنَّ سُلطانَكَ بِسَفكِ دَمٍ حَرامٍ ، فَإِنَّ ذلِكَ يُخلِقُهُ ۴۸ ويُزيلُهُ ، «فَإِيّاكَ وَالتَّعَرُّضَ لِسَخَطِ اللّهِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ قَد جَعَلَ لِوَلِيِّ مَن قُتِلَ مَظلوماً سُلطاناً ، قالَ اللّهُ : «وَ مَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَـنًا فَلَا يُسْرِف فِّى الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنصُورًا» ۴۹ » .
ولا عُذرَ لَكَ عِندَ اللّهِ ولا عِندي في قَتلِ العَمدِ ، لِأَنَّ فيهِ قَوَدَ البَدَنِ ، فَإِنِ ابتَلَيتَ بِخَطَاًءوأفرَطَ عَلَيهِ سَوطُكَ أو يَدُكَ لِعُقوبَةٍ فَإِنَّ فِي الوَكزَةِ فَما فَوقَها مَقتَلَةً ، فَلا تَطمَحَنَّ ۵۰ بِكَ نَخوَةُ ۵۱ سُلطانِكَ عَن أن تُؤَدِّيَ إلى أهلِ المَقتولِ حَقَّهُم ؛ «دِيَّةً مُسَلَّمَةً يُتَقَرَّبُ بِها إلَى اللّهِ زُلفى» .
إيّاكَ وَالإِعجابَ بِنَفسِكَ ، وَالثِّقَةَ بِما يُعجِبُكَ مِنها ، وحُبَّ الإِطراءِ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ مِن أوثَقِ فُرصِ الشَّيطانِ في نَفسِهِ لِيَمحَقَ ما يَكونُ مِن إحسانِ المُحسِنِ .
إيّاكَ وَالمَنَّ عَلى رَعِيَّتِكَ بِإِحسانٍ ، أوِ التَّزَيُّدَ فيما كانَ مِن فِعلِكَ ، أو تَعِدَهُم فَتُتبِعَ مَوعِدَكَ بِخُلفِكَ ، «أوِ التَّسَرُّعَ إلَى الرَّعِيَّةِ بِلِسانِكَ» ؛ فَإِنَّ المَنَّ يُبطِلُ الإِحسانَ ، وَالخُلفَ يُوجِبُ المَقتَ ، وقَد قالَ اللّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ : «كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفْعَلُونَ» ۵۲ .
إيّاكَ وَالعَجَلَةَ بِالاُمورِ قَبلَ أوانِها ، وَالتَّساقُطَ فيها عِندَ زَمانِها ، وَاللَّجاجَةَ فيها إذا تَنَكَّرَت ، وَالوَهنَ فيها إذا أوضَحَت ، فَضَع كُلَّ أمرٍ مَوضِعَهُ ، وأوقِع كُلَّ عَمَلٍ مَوقِعَهُ .
وإيّاكَ والاِستِئثارَ بِما لِلنّاسِ فيهِ الاُسوَةُ ۵۳ ، «والاِعتِراضَ فيما يَعنيكَ» ، وَالتَّغابي عَمّا يَعنى بِهِ مِمّا قَد وَضَحَ لِعُيونِ النّاظِرينَ ؛ فَإِنَّهُ مَأخوذٌ مِنكَ لِغَيرِكَ . وعَمّا قَليلٍ تُكشَفُ عَنكَ أغطِيَةُ الاُمورِ ، ويُبرِزُ الجَبّارُ بِعَظَمَتِهِ ، فَيُنتَصَفُ المَظلومونَ مِنَ الظّالِمينَ .
ثُمَّ املِك حَمِيَّةَ أنفِكَ ، وسَورَةَ ۵۴ حِدَّتِكَ ۵۵ ، وسَطوَةَ يَدِكَ ، وغَربَ لِسانِكَ . وَاحتَرِس كُلَّ ذلِكَ بِكَفِّ البادِرَةِ ، وتَأخيرِ السَّطوَةِ . وَارفَع بَصَرَكَ إلَى السَّماءِ عِندَما يَحضُرُكَ مِنهُ ، حَتّى يَسكُنَ غَضَبُكَ ، فَتَملِكَ الاِختِيارَ ، ولَن تَحكُمَ ذلِكَ مِن نَفسِكَ حَتّى تُكثِرَ هُمومَكَ بِذِكرِ المَعادِ .
«ثُمَّ اعلَم أنَّهُ قَد جُمِعَ ما في هذَا العَهدِ مِن صُنوفِ ما لم آلُكَ فيهِ رُشداً إن أحَبَّ اللّهُ إرشادَكَ وتَوفيقَكَ أن تَتَذَكَّرَ ما كانَ مِن كُلِّ ما شاهَدتَ مِنّا ، فَتَكونَ وِلايَتُكَ هذِهِ» مِن حُكومَةٍ عادِلَةٍ ، أو سُنَّةٍ فاضِلَةٍ ، أو أثَرٍ عَن نَبِيِّكَ صلى الله عليه و آله ، أو فَريضَةٍ في كِتابِ اللّهِ ، فَتَقتَدِيَ بِما شاهَدتَ مِمّا عَمِلنا بِهِ مِنها ، وتَجتَهِدَ نَفسَكَ فِي اتِّباعِ ما عَهِدتُ إلَيكَ في عَهدي ، وَاستَوثَقتُ مِنَ الحُجَّةِ لِنَفسي لِكَيلا تَكونَ لَكَ عِلَّةٌ عِندَ تَسَرُّعِ نَفسِكَ إلى هَواها . «فَلَيسَ يَعصِمُ مِنَ السّوءِ ولا يُوَفِّقُ لِلخَيرِ إلّا اللّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ .
وقَد كانَ مِمّا عَهِدَ إلَيَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في وِصايَتِهِ تَحضيضاً عَلَى الصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وما مَلَكَت أيمانُكُم ، فَبِذلِكَ أختِمُ لَكَ ما عَهِدتُ ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَلِيِّ العَظيمِ» .
وأنَا أسأَلُ اللّهَ سَعَةَ رَحمَتِهِ ، وعَظيمَ مَواهِبِهِ وقُدرَتِهِ عَلى إعطاءِ كُلِّ رَغبَةٍ أن يُوَفِّقَني وإيّاكَ لِما فيهِ رِضاهُ ؛ مِنَ الإِقامَةِ عَلَى العُذرِ الواضِحِ إلَيهِ وإلى خَلقِهِ ، مَعَ حُسنِ الثَّناءِ فِي العِبادِ ، وحُسنِ الأَثَرِ فِي البِلادِ ، وتَمامِ النِّعمَةِ ، وتَضعيفِ الكَرامَةِ ، وأن يَختِمَ لي ولَكَ بِالسَّعادَةِ وَالشَّهادَةِ ، وإنّا إلَيهِ راغِبونَ . وَالسَّلامُ عَلى رَسولِ اللّهِ وعَلى آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ ، وسَلَّمَ كَثيرا . ۵۶

1.جاء عهد الإمام عليه السلام إلى مالك الأشتر في نهج البلاغة و تحف العقول و دعائم الإسلام ـ تحت عنوان آخر ـ . وبما أنّ متن تحف العقول أتمّ وأكثر تناسقا فلذا رجّحناه على المصدرين آخرين ، وقد ميّزنا زيادته بوضع الأقواس « » .

2.كما في نهج البلاغة ، وفي المصدر : «تفرط» .

3.البَجَح : الفَرَح ، وتبجّح به : فخر ، وفلان يتبجّح : أي يفتخر ويباهي بشيء ما ، وقد بَجِح يَبجحَ (لسان العرب : ج ۲ ص ۴۰۵ و ۴۰۶ «بجح») .

4.البادِرَة : الحِدّة ، وهو ما يَبدر من حِدّةِ الرجل عند غضبه من قول أو فعل (لسان العرب : ج ۴ ص ۴۸ «بدر») .

5.لي عن هذا الأمر مَندوحة : أي مُتّسعٌ (لسان العرب : ج ۲ ص ۶۱۳ «ندح») .

6.أدغلَ في الأمر : أدخل فيه ما يُفسِده ويخالفه (لسان العرب : ج ۱۱ ص ۲۴۴ «دغل») .

7.النَّهك : التنقّص (لسان العرب : ج ۱۰ ص ۴۹۹ «نهك») .

8.طامَنَ ظهره : إذا حنى ظهره (لسان العرب : ج ۱۳ ص ۲۶۸ «طمن») والمراد يُخفض ويسكن .

9.الطِّماح : مثل الجِماحِ ، والطَّماح : الكبر والفخر (لسان العرب : ج ۲ ص ۵۳۴ «طمع») .

10.الغَرْب : الحِدّة (لسان العرب : ج ۱ ص ۶۴۱ «غرب») .

11.أعزب عنه حلمه وعزب : ذهب (لسان العرب : ج ۱ ص ۵۹۶ «عزب») .

12.الإلحاف : شدّة الإلحاح في المسألة (لسان العرب : ج ۹ ص ۳۱۴ «لحف») .

13.وَضَح الشيء يَضِحُ : بان (لسان العرب : ج ۲ ص ۶۳۴ «وضح») .

14.كذا في المصدر ، وفي نهج البلاغة : «فإنّ البخل والجبن» وهو الأنسب .

15.بِطانة الرجل : خاصّته ، وصاحبُ سِرِّه وداخِلة أمره الذي يشاوِره في أحواله (لسان العرب : ج ۱۳ ص ۵۵ «بطن») .

16.عُباب كلّ شيء : أوّله (لسان العرب : ج ۱ ص ۵۷۳ «عبب») .

17.الدَّغَل : الفساد (لسان العرب : ج ۱۱ ص ۲۴۴ «دغل») .

18.المُثافِن : المواظِب ، ويقال : ثافَنتُ فلاناً إذا حابَبته تحادِثُه وتلازِمه وتكَلّمه (لسان العرب : ج ۱۳ ص ۷۹ «ثفن») .

19.في المصدر : «طبقة» ، والصحيح ما أثبتناه كما في نهج البلاغة .

20.الرِّفد : العطاء والصِّلة (لسان العرب : ج ۳ ص ۱۸۱ «رفد») .

21.النَّبْو : العلوّ والارتفاع (لسان العرب : ج ۱۵ ص ۳۰۲ «نبا») أي يشتدّ ويعلو عليهم ليكفّ أيديهم عن الظلم .

22.أي لا تعد ما قوّيتم به عظيما (بحار الأنوار : ج ۳۳ ص ۶۰۴) .

23.الخوالف : الذين لا يغزون (لسان العرب : ج ۹ ص ۸۶ «خلف») .

24.العَين : الذي يُبعث ليتَجسّس الخبرَ (لسان العرب : ج ۱۳ ص ۳۰۱ «عين») .

25.يقال : خَلَفتُ الرجلَ في أهله : إذا أقمتَ بعده فيهم وقمتَ عنه بما كان يفعله (النهاية : ج ۲ ص ۶۶ «خلف») .

26.سلس المُهر : إذا انقاد (لسان العرب : ج ۶ ص ۱۰۶ «سلس») .

27.النساء : ۵۹ .

28.النساء : ۸۳ .

29.المَحْك : اللَّجاج (لسان العرب : ج ۱۰ ص ۴۸۶ «محك») .

30.صغا إليه يصغى : مال (لسان العرب : ج ۱۴ ص ۴۶۱ «صغا») .

31.الحِباء : ما يَحبو به الرجل صاحبه ويكرمه به (لسان العرب : ج ۱۴ ص ۱۶۲ «حبا») وحباه محاباة : اختصّه ومال إليه (تاج العروس : ج ۱۹ ص ۳۰۳ «حبو») .

32.استأثر فلانٌ بالشيء : أي استبدّ به ، والاسم الأَثَرَة (الصحاح : ج ۲ ص ۵۷۵ «أثر») .

33.العُقدة : كلّ شيء يستوثق الرجل به لنفسه ويعتمد عليه (لسان العرب : ج ۳ ص ۲۹۹ «عقد») .

34.الجَمام : الراحة (لسان العرب : ج ۱۲ ص ۱۰۵ «جمم») .

35.أدَلّ عليه : وثق بمحبّته فأفرط عليه ، والاسم الدالّة (لسان العرب : ج ۱۱ ص ۲۴۷ «دلل») .

36.استَنامَ إلى الشيء : استَأنَس به ، واستنامَ فلان إلى فلان : إذا أنِسَ به واطمأنّ إليه وسكنَ (لسان العرب : ج ۱۲ ص ۵۹۸ «نوم») .

37.المضطرب بماله : المتردّد به بين البلدان .

38.الزَّمنى : جمع زَمين . ورجلٌ زَمِنٌ وزمينٌ : أي مبتلىً بيّن الزّمانة ، والزمانة : العاهة (لسان العرب : ج ۱۳ ص ۱۹۹ «زمن») .

39.الإسراء : ۷۹ .

40.البقرة : ۱۵۸ .

41.حامّة الإنسان : خاصّته ومن يقرب منه (النهاية : ج ۱ ص ۴۴۶ «حمم») .

42.أصحرَ بالأمر وأصحرَه : أظهره (تاج العروس : ج ۷ ص ۷۹ «صحر») .

43.وَدُع الشيء : سكن واستقرّ وصار إلى الدعة (تاج العروس : ج ۱۱ ص ۴۹۸ «ودع») .

44.الوبال : الوخامة وسوء العاقبة (مجمع البحرين : ج ۳ ص ۱۹۰۱ «وبل») .

45.أخفَره : نقض عهده وخاس به وغدره (لسان العرب : ج ۴ ص ۲۵۳ «خفر») .

46.خَتَله : خدعه وراوغه (النهاية : ج ۲ ص ۹ «ختل») .

47.زاد في نهج البلاغة : «ولا تعقِد عقدا تجوّز فيه العلل ، ولا تعوِّلنّ على لحن قول بعد التأكيد والتوثقة» .

48.خَلق الشيءُ وأخلَق : بَليَ ، يقال : ثوب خَلَق ، ودار خَلَق (لسان العرب : ج ۱۰ ص ۸۸ «خلق») .

49.الإسراء : ۳۳ .

50.طَمَحَ به : ذهب به (لسان العرب : ج ۲ ص ۵۳۵ «طمح») .

51.النَّخوة : العظمة والكِبر والفخر (لسان العرب : ج ۱۵ ص ۳۱۳ «نخا») .

52.الصفّ : ۳ .

53.القوم اُسوة في هذا الأمر : أي حالهم فيه واحدة (لسان العرب : ج ۱۴ ص ۳۵ «أسا») .

54.سَورَة السلطان : سطوته واعتداؤه . والسَّورَة : الوَثبة (لسان العرب : ج ۴ ص ۳۸۵ «سور») .

55.الحِدّة : ما يعتري الإنسان من النزق والغضب (لسان العرب : ج ۳ ص ۱۴۱ «حدد») .

56.تحف العقول : ص ۱۲۶ ، نهج البلاغة : الكتاب ۵۳ ، دعائم الإسلام : ج ۱ ص ۳۵۰ وذكر أنّ هذا العهد هو ممّا عهد به النبيّ صلى الله عليه و آله لعليّ عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج ۷۷ ص ۲۴۰ ح ۱ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج7
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ریشهری، با همکاری: سیّد محمّدکاظم طباطبایی و سیّد محمود طباطبایی‏نژاد، ترجمه: عبدالهادی مسعودی، محمّد علی سلطانی، مهدی مهریزی، سیّد ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، و جواد محدّثی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 35247
صفحه از 580
پرینت  ارسال به