۱ / ۷
شخصيت سردمداران خوارج
خوارج از دلِ فتنه اى برآمدند كه در كوفه جاى گرفته بود و به نامِ قُرّاء (قاريان) شناخته مى شد . آغاز پيدايىِ ايشان ، در سايه احساساتى بود كه در روزهاى واپسينِ نبرد صِفّين برانگيخته شد و شدّت گرفت . اين حركت مبتنى بر خاستگاه هاى فكرى و انديشه اى نبود . فرماندهى نظامى آنان بر عهده شَبَث بن رِبعى بود و رهبرى دينى و فكرى شان را عبد اللّه بن كَوّاء بر عهده داشت .
در پىِ فرو كش كردن شدّت احساسات و پس از گفتگوها و استدلال هاى امام على عليه السلام و عبد اللّه بن عبّاس با ايشان ، اين دو نفر از خوارج جدا شدند و به سپاه امام على عليه السلام بازگشتند و آن گاه كه نبرد نهروان برپا گشت ، در شمار لشكريان وى بودند و [ حتّى ]شَبَث بن رِبعى ، فرماندهى جناح چپ سپاه امام عليه السلام را بر عهده داشت . از آن پس ، رهبرى خوارج را افرادى از توده مردم و ناشناسان در دست داشتند كه ما را از ايشان شناختى نيست .
نام هاى كسانى چون شُرَيح بن اَوفى ، زيد بن حُصَين و حمزة بن سِنان ، در شمارِ شخصيّت هاى برجسته خوارج آمده ، ليكن اطّلاعى از زندگانى و سيره ايشان در دست ما نيست .
۱ / ۷ ـ ۱
حُرقوص بن زُهَير
حرقوص ، از اصحاب پيامبر اسلام بود ؛ امّا مبانى اعتقادى مستحكمى نداشت . بر خورد اهانت آميز او با پيامبر خدا در جريان تقسيم غنايم جنگ حُنين ، گواه روشنى بر اين مدّعاست . ۱
حرقوص ، همان كس است كه عمر بن خطّاب به وى فرمان داد تا سركشى هرمزان در خوزستان را سركوب سازد و او نيز در اين مأموريّت پيروز شد . وى از جمله شورشگران ضدّ عثمان بود .
نيز جمليان به قتل او كمر بستند ، امّا وى توانست از چنگشان بگريزد .
در روزگار خلافت امير مؤمنان ، حرقوص از ياران وى بود ؛ امّا در صِفّين ، فريفته نيرنگ عمرو بن عاص شد و روياروى امام عليه السلام ايستاد و نقشى مهم در قبولاندنِ حكميّت ، در پىِ آن زمينه هاى انحراف آميز فكرى و روانى داشت ؛ زمينه هايى كه پيش تر به آنها اشاره كرديم .
او مهره اى مؤثّر در سازماندهى خوارج براى جنگ با امام عليه السلام بود .
نيز وى در دشمنى با امام عليه السلام و كينه ورزى ضدّ ايشان ، افراط مى ورزيد . او گر چه فرماندهى نهروانيان را نپذيرفت ، ولى در جنگ نهروان ، فرمانده پياده نظام شد و امام عليه السلام او را در همين نبرد به قتل رساند .
پيامبر خدا قبلاً هلاكت او را در نهروان و نيز چگونگى آن را خبر داده بود . پس از نبرد نهروان ، امام عليه السلام گفت : «او را بيابيد!» . او را نيافتند . امام عليه السلام به تأكيد ، دو يا سه بار فرمود : «باز گرديد! به خدا سوگند ، نه دروغ گفتم و نه به من دروغ گفته شده» . آن گاه ، او را در ويرانه اى يافتند .
اين تأكيد ، از سويى نشان دهنده حقّانيت امام عليه السلام است و از ديگر سو ، انحراف و گم راهىِ پا بر جاى خوارج را نشان مى دهد و نيز حركتى است براى استوار ساختنِ قلب هاى سپاهيان امام عليه السلام كه جنگيدن با گروهى متظاهر به زهد و عبادت ، بر ايشان گران آمده بود .
به همين سان ، امام عليه السلام بارها در جنگ نهروان ، بر حقّانيت راه خويش و يارانش پاى فشرد .