۴ / ۲
طارق بن عبد اللّه
۲۷۸۱.الغاراتـ به نقل از ابو زناد ـ: چون على عليه السلام بر نجاشى حد جارى كرد، بر اين كار، يمنى هايى كه با على عليه السلام بودند ، خشمگين شدند. ويژه ترين آنان به او طارق بن عبد اللّه بن كعب نهدى بود. خدمت امير مؤمنان رسيد و گفت: اى امير مؤمنان! فكر نمى كرديم كه معصيتكاران و مطيعان و تفرقه انگيزان و وحدت طلبان، نزد حاكمان دادگر و سرچشمه هاى نيكى، در كيفر يكسان باشند، تا آن كه رفتار تو را با نجاشى ديدم . دل هايمان را رنجاندى و كار ما را پريشان ساختى و ما را به راهى كشاندى كه فكر مى كرديم پوينده اين راه، جهنّمى است.
على عليه السلام فرمود: «اين بزرگ است، مگر بر خاشعان» . اى برادرِ نهدى! جز اين است كه او يكى از مسلمانان است كه حرمتى از حرمت هاى الهى را شكسته است، ما هم حدّى بر او جارى كرديم كه كفّاره اش بود؟! خداوند مى فرمايد: «زشتى كار گروهى شما را به بى عدالتى وادار نكند. دادگرى پيشه كنيد كه به تقوا نزديكتر است» ».
طارق از نزد على عليه السلام بيرون آمد، در حالى كه عذرخواه بود و پذيراى اجراى حدّ . مالك اشتر به او برخورد و به وى گفت: طارق! تو به امير مؤمنان گفته اى كه: دل هاى ما را رنجاندى و كارهايمان را پريشان ساختى؟
طارق گفت: آرى ، من گفته ام.
مالك اشتر به او گفت: به خدا سوگند ، آن چنان نيست كه گفته اى. همانا دل هاى ما مطيع و شنواى او و كارهايمان براى او هماهنگ و يك پارچه است.
طارق خشمگين شد و گفت: اى مالك! به زودى خواهى فهميد كه نه چنان است كه گفتى. شب كه فرا رسيد، او و نجاشى به سوى معاويه گريختند.