۳ / ۳
سپاه فراوان، امّا بى ثمر
۲۷۶۴.نهج البلاغةـ از سخنان اوست، وقتى كه مردم را جمع كرد و آنان را بر جهاد برانگيخت، ولى آنان ساكت ماندند ـ: «شما را چه مى شود؟ مگر لاليد؟».
عده اى گفتند: اى امير مؤمنان! اگر حركت كنى در ركابت هستيم.
فرمود: «شما را چه مى شود؟ نه به حق، ارشاد شده ايد، ونه به راه راست ، هدايت گشته ايد! آيا در چنين وضعى سزاوار است كه من [ براى جنگ] بيرون شوم؟ در چنين موردى بايد كسى از شجاعان و قدرتمندان شما به جنگ رود كه او را بپسندم. براى من سزاوار نيست كه سپاه و شهر و بيت المال و جمع آورى خراج زمين و داورى ميان مسلمانان و رسيدگى به حقوق دادخواهان را رها كنم و همراه با گُردانى از سپاه در پى گُردان ديگر بيرون شوم و همچون تير در تيردانِ خالى آشفته و نگران باشم .
همانا من محور سنگ آسيابم كه در همين جا كه هستم، كارها بايد بر گرد من بچرخد. اگر از اين محور جدا شوم، چرخش آسياب به هم مى خورد و بساط آن آشفته مى شود. به خدا سوگند، اين انديشه [ شما ]، انديشه نادرستى است!
به خدا سوگند ، اگر اميد به شهادت در هنگام رويارويى با دشمن نبود ـ كه شهادت براى من حتمى است ـ ، پا در ركاب مى نهادم و از شما دورى مى جستم و تا آن گاه كه باد شمال و جنوب مى وزد، شما را نمى طلبيدم ؛ شمايى كه طعنه زنان، عيبجويان، حق گريزان و حيله گرانيد .
با اين پراكندگىِ دل هايتان ، هرگز افزونى شمارتان به كار نمى آيد. من شما را به راه روشن رهنمون شدم؛ راهى كه جز گم راه ، در آن راه تباه نمى شود. هركس استوار بماند، به بهشت مى رود و هر كس بلغزد، به دوزخ».