۲۶۹۴.أنساب الأشرافـ به نقل از ابو مجلز ـ: على عليه السلام به خوارج پيغام داد : «هر جا مى خواهيد ، برويد و در زمين فساد نكنيد ، كه تا وقتى آشوبى بر پا نكنيد ، من شما را تحريك [ به حمله و جنگ ]نمى كنم» .
پس خوارج در راه شدند تا به نهروان رسيدند . على عليه السلام بر آن شد كه به صِفّين رود . به معاويه نيز خبر رسيد و او [ نيز ]حركت كرد تا به صفّين درآمد .
على عليه السلام به خوارجِ منزل گزيده در نهروان نوشت : «امّا بعد ؛ به راستى آنچه مى خواستيد ، شما را در رسيد . داوران بدون داورى و اتّفاق نظر ، از هم جدا شدند . پس به آنچه بر آن بوديد ، بازگرديد ، كه همانا من خواهان حركت به سوى شام هستم» .
خوارج به وى [ چنين] پاسخ دادند : ما را روا نيست كه تو را به پيشوايى گيريم ، حال آن كه كفر ورزيده اى ؛ مگر آن كه به كفر خويش گواهى دهى و همانند ما توبه كنى، كه تو نه براى خدا ، بلكه براى نَفْس خويش ، خشم گرفته اى .
چون على عليه السلام پاسخ نامه خود به ايشان را خواند ، از آنان نا اميد گشت و بر آن شد كه از اردوگاه خود در نُخَيله ـ كه از هنگامِ رسيدنِ خبر داوران ، در آن جا اردو زده بود ـ به سوى شام حركت كند و به مردم بصره نوشت كه همراه وى بر پا خيزند .
۴ / ۳
فرود آمدن سپاه امام در نُخَيله
۲۶۹۵.الأخبار الطّوالـ پس از بيان نامه امام عليه السلام به خوارج و پاسخ ايشان به وى ـ: چون على عليه السلام نامه ايشان را خواند ، از آنان اميد بُريد و بر آن شد كه ايشان را به حال خود وا گذارَد و به سوى شام رهسپار گردد تا جنگ با معاويه را از سر گيرد . پس سپاه را به حركت درآورْد تا در نُخَيله اردو زد و به يارانش گفت : «براى حركت به سوى شاميان آماده شويد ، كه من به همه برادرانتان پيغام فرستاده ام كه به سوى شما آيند و هر گاه فرا رسند ، به خواست خدا عازم مى شويم» .
سپس به همه كارگزارانش نامه داد كه جانشينانى در امور خويش بگمارند و به سوى وى حركت كنند .