۲۴۹۱.وقعة صِفّينـ به نقل از شعبى ـ: آن روز ، عبد اللّه بن بديل خُزاعى همراه على عليه السلام بود و دو شمشير و دو زره داشت و دليرانه با شمشير بر سپاه معاويه مى زد و پيش مى رفت ... و همچنان حمله كرد تا به معاويه و كسانى كه با او تا پاى جان پيمان بسته بودند ، رسيد . معاويه به ايشان فرمان داد كه روياروى عبد اللّه بن بديل مقاومت كنند . نيز به حبيب بن مسلمه فهرى كه در جناح چپ بود ، پيغام داد كه با همه همراهانش به عبد اللّه حمله كند . افراد به هم برآمدند و دو گروه با هم در افتادند : جناح راست سپاه عراق و جناح چپ سپاه شام . عبد اللّه بن بديل با ضربه هاى دليرانه شمشير پيش تاخت ، چندان كه معاويه را از جايگاهش پس راند .
آن گاه ، عبد اللّه ندا در داد : به خونخواهىِ عثمان برآييد!» ـ و مرادش ، برادرش [ عثمان بن بديل] بود كه كشته شده بود ـ ؛ امّا معاويه و يارانش پنداشتند كه مراد او ، عثمان بن عفّان است .
معاويه از جايگاهش بسيار عقب نشست و بر جان خود بيمناك شد و دوباره و سه باره به حبيب بن مسلمه پيغام داد و از او يارى خواست و فرياد خواهى كرد . حبيب با جناح چپ [ سپاه ]معاويه ، سخت به جناح راست سپاه عراق يورش بُرد و آن را از هم شكافت ، چندان كه با ابن بديل ، تنها حدود صد تن از قاريان باقى ماندند . آنان پشت به پشت هم داده ، از خويش دفاع مى كردند .
ابن بديل ، با سرسختى ، خود را به ميان سپاه زده بود و عزم قتل معاويه را داشت و جايگاه او را مى جُست و آهنگ او را داشت تا به وى رسيد كه عبد اللّه بن عامر از او نگهبانى مى كرد .
آن گاه ، معاويه كسانش را ندا داد : واى بر شما! اگر نمى توانيد سلاح به كار گيريد ، با سنگ و پاره سنگ به وى هجوم بَريد!
ياران معاويه بر عبد اللّه بن بديل تاختند و با سنگ هاى گران ، بر او زخم هاى كارى زدند ، چندان كه او را ناتوان ساختند و عبد اللّه كشته شد . معاويه و عبد اللّه بن عامر ، روى به سوى وى نهادند و بالاى سرش ايستادند . عبد اللّه بن عامر ، دستارش را بر چهره او افكند و برايش رحمت طلبيد ؛ چرا كه وى از پيش ، برادر و دوستش بود .
معاويه گفت : چهره اش را بگشا .
گفت : نه . به خدا سوگند ، تا جان در تنِ من است ، او مُثله نخواهد شد .
معاويه گفت : چهره اش را بگشا . ما او را مُثله نخواهيم كرد . من وى را به تو بخشيدم .
ابن عامر ، چهره وى را بگشود . معاويه گفت : به پروردگار كعبه سوگند ، اين مرد ، بزرگْ پيشاهنگِ اين قوم بود .