۳ / ۲
استدلال هاى امام در برابر زُرعه و حِرقوص
۲۶۶۸.تاريخ الطبرىـ به نقل از عون بن ابى جحيفه ـ: چون على عليه السلام خواست ابو موسى را براى داورى روانه كند ، دو تن از خوارج ، زُرْعة بن برج طائى و حرقوص بن زُهَير سعدى ، نزدش آمدند و بر وى وارد شدند . به او گفتند : حكم ، تنها ازآنِ خداست!
على عليه السلام [ نيز] گفت : «حكم ، تنها از آنِ خداست!» .
حرقوص به وى گفت : از خطاى خويش توبه كن و از تصميمت باز گرد و ما را بر دشمنمان بتازان تا با ايشان بجنگيم ، چندان كه پروردگارمان را ديدار كنيم .
على عليه السلام به ايشان گفت : «از شما همين را خواستم و از من سرپيچيديد . همانا ميان خود و ايشان پيمانى نگاشته ايم و شروطى بر نهاده ايم و عهدها و ميثاق هاى خويش بر آن بسته ايم ؛ و خداى عز و جل فرموده است : «چون با خدا پيمان بستيد ، بدان وفا كنيد و چون سوگند اكيد خورديد ، آن را مشكنيد ، كه خدا را ضامن خويش كرده ايد و او مى داند كه چه مى كنيد» » .
حرقوص به وى گفت : اين گناهى است كه توبه از آن ، رواست .
على عليه السلام گفت : «اين گناه نيست ؛ بلكه سستىِ انديشه و ناتوانى رفتار است كه من پيش تر هر چه را در آن مى رفت ، برايتان باز گفتم و از آن نهيتان كردم» .
زُرْعة بن برج به او گفت : هَلا ! به خدا سوگند ، اى على! اگر داورى مردان در كتاب خداى عز و جل را رها نكنى ، با تو مى جنگم ؛ و از اين كار ، عنايت و خشنودى خدا را طلب مى كنم .
على عليه السلام به وى گفت : «بَدا به تو ، كه چه تيره بختى! گويى مى بينم كه كشته افتاده اى و باد بر تو مى وزد و خاك بر تو مى پراكنَد!» .
گفت : دوست مى دارم كه همين سان شود .
على عليه السلام به او گفت : «اگر بر حق بودى ، در مرگِ بر حق ، آرامش [ و رهيدن] از دنيا بود ؛ [ امّا ]همانا شيطان شما را فريفته است . پس خداى عز و جل را پروا ورزيد ، كه هر آينه ، شما را در دنيا خيرى نيست تا بر آن بجنگيد» .
پس ، هر دو از نزد على عليه السلام بيرون شدند در حالى كه شعار تحكيم (لا حكمَ إلّا للّه ) سر مى دادند .