۲۶۶۶.الكامل فى التاريخ :آن گاه كه على عليه السلام از صِفّين بازگشت ، خوارج از وى جدا شدند و به حَروراء درآمدند و دوازده هزار تن از ايشان در آن منزل گزيدند و منادى شان ندا در داد : «پيشواى جنگ ، شَبَث بن رِبعى تميمى و پيشواى نماز ، عبد اللّه بن كوّاء يَشْكُرى است و پس از پيروزى ، كار خلافت به شورا برگزار مى شود و بيعت از آنِ خداى عز و جل و [ كار بر پايه ]امر به معروف و نهى از منكر است» .
چون على عليه السلام و يارانش اين را شنيدند ، شيعيان برخاستند و به وى گفتند : در عهده ما بيعتى ديگر افتاد . ما دوستارِ آن كسيم كه تو دوست مى دارى و دشمن آنيم كه تو دشمن مى شمارى .
خوارج گفتند : شما و شاميان ، همچون اسبان مسابقه ، يكسان به سوى كفر مى تازيد . شاميان بر پايه خشنودى و ناخشنودىِ خود ، با معاويه بيعت كردند و شما نيز با على بيعت كرده ايد بر اين مبنا كه دوستار دوست او و دشمن شمارِ دشمن او هستيد .
زياد بن نَضْر به آنان گفت : به خدا سوگند ، على دست خويش نگشود و ما با وى بيعت نكرديم ، جز بر پايه كتاب خدا و سنّت پيامبرش . امّا آن گاه كه شما مخالفت ورزيديد ، شيعيانش نزد او آمده ، گفتند : ما با آن كه تو دوستش مى دانى ، دوستيم و با هر كس تو دشمن شمارى ، دشمنيم . ما نيز چنين هستيم ؛ و على بر حق و هدايت است و هر كس با وى به مخالفت برخيزد ، گم راه است و گم راه كننده .
۲۶۶۷.تاريخ الطبرىـ به نقل از زُهْرى ـ: آن گاه كه داوران ، به داورى گماشته شدند ، اهل صِفّين پراكنده شدند ... پس چون على عليه السلام بازگشت ، حروريّه مخالفت و خروج كردند ـ و اين نخستين نشانه اى بود كه [ از سرپيچى آنان] ظهور يافت ـ . پس به وى اعلام جنگ نمودند و مايه مخالفتشان با وى اين بود كه او بنى آدم را در حكم خداى عز و جل به داورى گماشت ؛ و گفتند : «حكم ، تنها از آنِ خداى منزّه است!» و [ بر اين باور ]جنگيدند .