367
دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6

۲۶۶۱.الكامل ، مبرّد :روايت شده كه مردى سياه كه جامه اى بس سپيد بر تن داشت ، نزد پيامبر خدا آمد كه مشغول تقسيم غنيمت هاى خيبر بود و تنها از آنِ كسانى مى شد كه در حُدَيبيه حاضر بوده اند . آن مرد به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : امروز عدالت نورزيده اى!
پيامبر خدا خشمگين شد ، چندان كه خشم بر چهره اش پديدار گشت .
عمر بن خطّاب گفت : اى پيامبر خدا! آيا او را نكشم؟
فرمود: «به زودى براى او و يارانش خبرى خواهد بود».
در روايتى ديگر ، آمده است كه پيامبر خدا به آن مرد گفت : «واى بر تو! اگر من عدالت پيش نگرفته باشم ، چه كسى عدالت ورزيده است؟» .
سپس به ابو بكر فرمود : «او را بكش!» .
او رفت و سپس برگشت و گفت : اى پيامبر خدا! او را در حال ركوع ديدم .
سپس به عمر فرمود : «او را بكش!» .
او رفت و سپس برگشت و گفت : اى پيامبر خدا! او را در حال سجده ديدم .
آن گاه به على عليه السلام فرمود : «او را بكش!» .
او رفت و سپس برگشت و گفت : «اى پيامبر خدا! او را نديدم» .

۲۶۶۲.مسند أبو يعلىـ به نقل از اَنَس بن مالك ـ: در زمانه پيامبر خدا مردى بود كه همراه پيامبر صلى الله عليه و آله مى جنگيد و آن گاه كه بر مى گشت و بار خود را فرو مى گذاشت ، به مسجد پيامبر روى مى نهاد و در آن به نماز مى پرداخت و نماز را به درازا برگزار مى كرد ، چندان كه برخى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله مى پنداشتند كه وى از آنان برتر است .
روزى ، در حالى كه پيامبر خدا ميان يارانش نشسته بود ، آن مرد عبور كرد (يا پيامبر خدا خود در پىِ وى فرستاده بود يا او ، خود ، بدان جا آمده بود) . برخى از ياران پيامبر به او گفتند : اى پيامبر خدا! اين ، همان مرد است .
چون پيامبر خدا او را در حالِ پيش آمدن ديد ، فرمود : «سوگند به كسى كه جانم در دست اوست ، همانا ميان دو چشم وى ، نشانه اى از شيطان است» .
هنگامى كه او در كنار مجلس ايستاد ، پيامبر خدا به وى فرمود : «آيا چون كنار اين مجلس ايستادى ، در دل خويش نگفتى : در ميان اين افراد ، كسى بهتر از من نيست؟!» .
گفت : آرى .


دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6
366

۲۶۶۱.الكامل للمبرّد :يُروى أنَّ رَجُلاً أسوَدَ شَديدَ بَياضِ الثِّيابِ وَقَفَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ يَقسِمُ غَنائِمَ خَيبَرَ ـ ولَم تَكُن إلّا لِمَن شَهِدَ الحُدَيبِيَّةَ ـ فَأَقبَلَ ذلِكَ الأَسوَدُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : ما عَدَلتَ مُنذُ اليَومِ !
فَغَضِبَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى رُؤِيَ الغَضَبُ في وَجهِهِ ، فَقالَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ : أ لا أقتُلُهُ يا رَسولَ اللّهِ ؟
فَقالَ : إنَّهُ سَيَكونُ لِهذا ولِأَصحابِهِ نَبَأٌ .
قالَ أبو العَباسِ : وفي حَديثٍ آخَرَ : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ لَهُ : وَيحَكَ ! فَمَن يَعدِلُ إذا لَم أعدِل ؟
ثُمَّ قالَ لِأَبي بَكرٍ : اُقتُلهُ ، فَمَضى ثُمَّ رَجَعَ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، رَأَيتُهُ راكِعا .
ثُمَّ قالَ لِعُمَرَ : اُقتُلهُ ، فَمَضى ثُمَّ رَجَعَ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، رَأَيتُهُ ساجِدا .
ثُمَّ قالَ لِعَلِيٍّ : اُقتُلهُ ، فَمَضى ثُمَّ رَجَعَ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، لَم أرَهُ . ۱

۲۶۶۲.مسند أبي يعلى عن أنس بن مالك :كانَ رَجُلٌ عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَغزو مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَإِذا رَجَعَ وحَطَّ عَن راحِلَتِهِ ، عَمَدَ إلى مَسجِدِ الرَّسولِ ، فَجَعَلَ يُصَلّي فيهِ فَيُطيلُ الصَّلاةَ ، حَتّى جَعَلَ بَعضُ أصحابِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله يَرَونَ أنَّ لَهُ فَضلاً عَلَيهِم . فَمَرَّ يَوما ورَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قاعِدٌ في أصحابِهِ . فَقالَ لَهُ بَعضُ أصحابِهِ : يا نَبِيَّ اللّهِ ، هذا ذاكَ الرَّجُلُ ـ فَإِمّا أرسَلَ إلَيهِ نَبِيُّ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وإمّا جاءَ مِن قِبَلِ نَفسِهِ ـ فَلَمّا رَآهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُقبِلاً قالَ : وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ إنَّ بَينَ عَينَيهِ سُفعَةً ۲ مِنَ الشَّيطانِ . فَلَمّا وَقَفَ عَلَى المَجلِسِ قالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أ قُلتَ في نَفسِكَ حينَ وَقَفتَ عَلَى المَجلِسِ : لَيسَ فِي القَومِ خَيرٌ مِنّي ؟ . قالَ : نَعَم ! ۳

1.الكامل للمبرّد : ج ۳ ص ۱۱۰۸ ؛ دعائم الإسلام : ج ۱ ص ۳۸۹ نحوه .

2.أي علامة (النهاية : ج ۲ ص ۳۷۵ «سفع») .

3.مسند أبي يعلى : ج ۴ ص ۱۵۴ ح ۴۱۱۳ وراجع المناقب لابن شهر آشوب : ج ۳ ص ۱۸۷ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ریشهری، با همکاری: سیّد محمّدکاظم طباطبایی و سیّد محمود طباطبایی‏نژاد، ترجمه: عبدالهادی مسعودی، محمّد علی سلطانی، مهدی مهریزی، سیّد ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، و جواد محدّثی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 32714
صفحه از 604
پرینت  ارسال به