357
دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6

۱ / ۶

نهى امام از جنگ با خوارج ، پس از خويش

۲۶۵۴.نهج البلاغة :امام عليه السلام فرمود : «پس از من با خوارج نجنگيد ؛ زيرا آن كه در پى حق است و در يافتنِ آن خطا مى كند ، همانند آن كس نيست كه در پى باطل است و آن را مى يابد» .
شريف رضى گفته است : مُرادِ امام عليه السلام ، معاويه و ياران وى است . ۱

۲۶۵۵.امام باقر عليه السلام :نزد على عليه السلام از حَروريه ياد شد . گفت : «اگر همراهِ جماعتى قيام كردند يا با پيشوايى عادل در افتادند ، با ايشان بجنگيد ؛ واگر با پيشوايى ستم پيشه به مبارزه برخاستند ، با آنان نجنگيد ؛ چرا كه در اين كار ، دليلى دارند» .

۲۶۵۶.المصنَّف ، ابن ابى شيبهـ به نقل عبداللّه بن حارث ، از مردى از [ قبيله] بنى نضير بن معاويه ـ: نزد على عليه السلام بوديم كه از اهل نَهر ، ياد شد . مردى ايشان را دشنام داد . على عليه السلام گفت : «ايشان را دشنام ندهيد ؛ امّا اگر بر پيشوايى عادل خروج كردند ، با ايشان بجنگيد ؛ و اگر با پيشوايى ستم پيشه در افتادند ، با آنان نجنگيد ؛ چرا كه در اين كار ، دليلى دارند» .

1.. ابن ابى الحديد گفته است : «مراد امام عليه السلام آن است كه خوارج بر اثر شبهه اى كه در ايشان راه يافته بود ، گم راه گشتند و در پى حق بودند و در مجموع ، به دين تمسّك مى كردند و از عقيده اى كه بر آن بودند دفاع مى ورزيدند ، گر چه در اشتباه بودند . امّا معاويه نه در پى حق ، كه بر باطل بود و از اعتقادى كه آن را بر شبهه پايه نهاده بود ، دفاع نمى كرد و حال وى بر همين مطلب ، دلالت داشت . همانا او از دينداران نبود و به مناسك دين ، پايبندى نداشت و كردار شايسته نداشت و بيت المال را با ولخرجى در برآوردن خواهش هايش و استوار ساختن حكمرانى اش و رشوه دادن براى حفظ قدرت خويش ، صرف مى كرد . همه كارهاى او بر اين دلالت مى كرد كه وى از عدالت بهره ندارد و بر باطل ، اصرار مى ورزد ؛ و چون چنين بود ، جايز نبود كه مسلمانان حكومتش را يارى دهند و خوارج هم ، گر چه خود گم راه بودند ، با حكومت معاويه سر ستيز داشتند ، زيرا آنان درست حال تر از معاويه بودند ، نهى از منكر مى كردند و قيام عليه پيشوايانِ ستم را واجب مى شمردند» (شرح نهج البلاغة : ج ۵ ص ۷۸) .


دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6
356

۱ / ۶

نَهيُ الإِمامِ عَن قِتالِهِم بَعدَهُ

۲۶۵۴.نهج البلاغة :قالَ عليه السلام : لا تُقاتِلُوا الخَوارِجَ بَعدي ؛ فَلَيسَ مَن طَلَبَ الحَقَّ فَأَخطَأَهُ كَمَن طَلَبَ الباطِلَ فَأَدرَكَهُ .
قالَ الشَّريفُ الرَّضِيُّ : يَعني مُعاوِيَةَ وأصحابَهُ . ۱

۲۶۵۵.الإمام الباقر عليه السلام :ذُكِرَتِ الحَرَورِيَّةُ عِندَ عَلِيٍّ عليه السلام قالَ : إن خَرَجوا مَعَ جَماعَةٍ أو عَلى إمامٍ عادلٍ فَقاتِلوهُم ، وإن خَرَجوا عَلى إمامٍ جائِرٍ فَلا تُقاتِلوهُم ؛ فَإِنَّ لَهُم في ذلِكَ مَقالاً . ۲

۲۶۵۶.المصنَّف لابن أبي شيبة عن عبد اللّه بن الحارث عن رجلٍ من بني نضير بن معاوية :كُنّا عِندَ عَلِيٍّ فَذَكَروا أهلَ النَّهرِ ، فَسَبَّهُم رَجُلٌ فَقالَ عَلِيٌّ : لاتَسُبّوهُم ، ولكِن إن خَرَجوا عَلى إمامٍ عادلٍ فَقاتِلوهُم ، وإن خَرَجوا عَلى إمامٍ جائِرٍ فَلا تُقاتِلوهُم ؛ فَإِنَّ لَهُم بِذلِكَ مَقالاً . ۳

1.نهج البلاغة: الخطبة ۶۱ ، بحار الأنوار : ج ۳۳ ص ۴۳۴ . قال ابن أبي الحديد : «مرادهُ أنَّ الخوارج ضلّوا بشبهةٍ دخلت عليهم ، وكانوا يطلبون الحقّ ، ولهم في الجملة تمسُّك بالدين ، ومحاماة عن عقيدة اعتقدوها ، وإنْ أخطؤوا فيها ، وأمَّا معاوية فلم يكن يطلب الحقّ وإنّما كان ذا باطل ، لا يحامي عن اعتقاد قد بناه على شبهة . وأحواله كانت تدلُّ على ذلك . فإنَّه لم يكن من أرباب الدين ، ولا ظهر عنه نسك ، ولا صلاح حالٍ ، وكان مترفا يُذهب مال الفيء في مآربه وتمهيد ملكه ، ويصانع به عن سلطانه . وكانت أحواله كلُّها مؤذنة بانسلاخه عن العدالة ، وإصرار على الباطل ، وإذا كان كذلك لم يجز أنْ ينصر المسلمون سلطانه ، وتحارب الخوارج عليه وإنْ كانوا أهل ضلالٍ ، لأنَّهم أحسن حالاً منه ، فإنَّهم كانوا ينهون عن المنكر ، ويرون الخروج على أئمّة الجور واجبا» (شرح نهج البلاغة : ج ۵ ص ۷۸) .

2.علل الشرائع : ص ۶۰۳ ح ۷۱ ، تهذيب الأحكام : ج ۶ ص ۱۴۵ ح ۲۵۲ كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «على إمام عادل أو جماعة» بدل «مع جماعة أو على إمام عادل» .

3.المصنّف لابن أبي شيبة : ج ۸ ص ۷۳۷ ح ۳۶ ، كنز العمّال : ج ۱۱ ص ۳۲۰ ح ۳۱۶۲۱ نقلاً عن ابن جرير و ح ۳۱۶۲۰ نقلاً عن خشيش في الاستقامة وابن جرير نحوه ؛ المناقب للكوفي : ج ۲ ص ۳۳۲ ح ۸۰۷ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ریشهری، با همکاری: سیّد محمّدکاظم طباطبایی و سیّد محمود طباطبایی‏نژاد، ترجمه: عبدالهادی مسعودی، محمّد علی سلطانی، مهدی مهریزی، سیّد ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، و جواد محدّثی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 32492
صفحه از 604
پرینت  ارسال به