فصل نهم : اوج گرفتن نبرد
۹ / ۱
نبرد دسته جمعى
۲۴۸۵.تاريخ الطبرىـ به نقل از زيد بن وَهْب: على عليه السلام گفت : «تا كى همگى به اين سپاه يورش نبريم؟» . سه شنبه شب ، پس از عصرگاهان ، وى در سپاه خويش به پا خاست و گفت :
«سپاسْ از آنِ خدايى است كه آنچه وى بشكند ، استوار نمى شود و آنچه را وى استوار كند ، شكنندگان نمى توانند بشكنند . اگر او مى خواست ، [ حتّى] دو تن از آفريدگانش دچار اختلاف نمى شدند و امّت در هيچ موضوعى از دينِ او با هم ستيزه نمى كردند و هيچ [ فرد ]فروترى منكِر فضلِ [ فرد] فراتر نمى شد . تقدير ، ما و اين قوم را [ به اين جا ]كشاند و در اين مكان ، ما را به هم درپيچاند .
ما اينك جايى هستيم كه پروردگارمان ما را مى بيند و [ صداى ما را] مى شنود كه اگر مى خواست ، انتقام را به شتاب فرو مى فرستاد و از جانب او تغييرى پديد مى آمد تا ستمگر را رسوا كند و روشن گردد كه سرانجامِ حق ، به كجاست . امّا وى دنيا را سراىِ كردار ساخته و آخرت را نزد خويش ، سراى آرامش كرده ، «تا آنان را كه بد كردند ، به سزاىِ كردارشان ، كيفر دهد و نيكْ كرداران را به نيكويى پاداش بخشد» .
هلا كه شما فردا با اين دشمنان روبه رو خواهيد شد . پس امشب ، بر پا خاستن [براى نماز] را درازا ببخشيد و قرآن را بسيار تلاوت كنيد و از خداوند عز و جل پيروزى و پايدارى طلب كنيد و با ايشان ، سختكوشانه و احتياط آميز رويارويى كنيد و راستى پيشه سازيد» .
سپس بازگشت و سپاهش به سوى شمشيرها و نيزه ها و تيرهاى خود شتافتند تا آنها را [ براى جنگ ]سامان دهند . كعب بن جعيل تَغْلبى بر ايشان برگذشت ، در حالى كه مى سرود :
امّت به كارى شگفت روى كرده اند
و فردا حكومت ، از آنِ كسى است كه پيروز گردد .
سخنى راست گفتم كه در آن ، ناراستى راه ندارد
همانا فردا نام آورانِ عرب هلاك خواهند شد .