۱۴ / ۳
سفارش شريح بن هانى به ابو موسى
۲۶۱۳.وقعة صِفّينـ به نقل از جُرجانى ـ: آن گاه كه ابو موسى عزم حركت كرد ، شُرَيح برخاست و دست ابو موسى را گرفت و گفت :
اى ابو موسى! تو به كارى گران گماشته شده اى كه [ اگر سستى كنى ، ]پراكندگى آن اصلاح نشود و شكافش بر هم نيايد. هر چه به سود يا زيان خويش بگويى ـ هر چند باطل باشد ـ به منزله حق تلقّى مى شود و درست شمرده مى گردد.
و همانا اگر معاويه بر عراق حكومت يابد ، همه عراقيان هلاك مى گردند ؛ امّا اگر على بر شام حاكم شود ، شاميان را بيمى نخواهد بود .
آن روزها كه به كوفه درآمدى ، گونه اى بازداشتن مردم در كارنامه تو ثبت است كه اگر كارى همانندِ آن كنى ، گمانِ بدى كه به تو مى رود ، به يقين تبديل گردد و اميدى كه به تو بسته شده ، به نوميدى بدل شود .
آن گاه شريح در اين باب گفت :
اى ابو موسى! در برابر بدترين دشمن افكنده شده اى
جانم به قربانت! عراق را تباه مكن .
شام را به حق بده و آن را بگير
كه همانا امروز نيز همانند ديروز ، هنوز مهلتى هست[ ، تباهش نكنى!] .
و چون فردا با وضع خاصّ خود برسد
[بسته به درايت تو،] كار به خوش بختى يا تيره بختى مى گذرد .
مبادا عمرو تو را بفريبد ، كه همانا عمرو
در هر صبحگاه [ و هر هنگام] دشمن خداست .
او را نيرنگ هايى است كه عقل در آنها حيران مى شود
نيرنگ هايى زراندود شده و آميخته به زيور و اشتباه آميز!
پس معاوية بن حرب را در اين حوادث
همچون بزرگى بى رقيب قرار مَدِه .
خدا او را در راه اسلام به كسى هدايت كند كه
همسرِ دختِ پيامبر است ؛ و چه نيكو دامادى است!
ابو موسى گفت : شايسته نيست گروهى كه مرا متّهم مى كنند ، مرا مأموريّت دهند تا باطلى را از ايشان دور سازم يا حقّى را به سويشان جلب كنم ... و همراه عمرو بن عاص و شُرَحْبيل بن سِمْط كِنْدى با گروهى عظيم ، روان گشت و آن گاه كه از گزندْ نرساندنِ عراقيان به وى اطمينان يافت ، او را بدرود كرد و گفت : اى عمرو! تو مرد قريشى و معاويه ، جز با اطمينان به تو ، مأموريتت نداده و هرگز به ناتوانى و نيرنگ گرفتار نشوى ؛ و مى دانى كه من اين زمينه را براى تو و رفيقت (معاويه) فراهم ساختم . پس گمانِ ما را برآور .
سپس بازگشت و شريح بن هانى نيز آن گاه كه از گزند شاميان بر ابو موسى ايمن گشت ، همراهِ سرشناسان قوم ، او را وداع گفت .