۲۶۱۲.شرح نهج البلاغة :آن گاه كه عراقيان ، به ناخواستِ على عليه السلام ، خواستار ابو موسى شدند و او را براى داورى فرا خواندند ، عبد اللّه بن عبّاس نزد وى آمد ، حال آن كه برجستگان و بزرگانِ مردم نزد او بودند . پس به وى گفت : اى ابو موسى! به سبب فضيلتى ويژه ، مردم تو را نپسنديده و بر تو اتّفاق نكرده اند ، كه همانندانت در مهاجران و انصار و پيش افتادگان بر تو بسيارند . امّا عراقيان جز به اين رضايت ندادند كه داور ، يمنى باشد و در نظر داشتند كه بيشينه شاميان ، يمنى هستند .
به خدا سوگند ، من بر آنم كه اين [ انتخاب] هم براى تو و هم براى ما ناپسند است ؛ چرا كه در كنارت زيركِ عرب قرار گرفته است . در معاويه ، هيچ خصلتى نيست كه او را شايسته خلافت سازد . پس اگر حقّ خويش را بر باطل او بكوبى ، به مقصودت در برابر وى مى رسى ؛ و اگر باطل او در حقّ تو طمع ورزد ، او به خواست خويش در برابر تو مى رسد .
اى ابو موسى! بدان كه معاويه ، آزاد شده اسلام است و پدرش سركرده احزابِ [ ستيزنده با اسلام] ، و او ادّعاى خلافت را بدون شورا و بيعت دارد . اگر وى تو را به اين پندار افكنده كه عمر و عثمان وى را به كارگزارى گماشته اند، راست مى گويد . آرى ؛ عمر او را به كارگزارى گماشت و او فرماندارش بود ، [ آن هم ]به منزله طبيبى كه او را از خوردنِ آنچه مى خواست ، پرهيز مى داد و او را در آنچه ناخوش مى داشت ، به كار مى گرفت . سپس عثمان او را بر پايه رأى عمر به كارگزارى گزيد . و چه بسيار كسان ديگر كه آن دو به كارگزارى برگزيدند و ادّعاى خلافت ندارند .
و بدان كه عمرو [ بن عاص] همراه هر چيز كه تو را خوش آيد ، در پنهان قصد سوئى برايت دارد . هر چه را فراموش مى كنى ، اين را از خاطر مبر كه همان جماعت كه با ابو بكر و عمر و عثمان بيعت كردند ، با على نيز پيمان بستند ؛ و آن پيمان ، پيمان هدايت است و هر آينه ، او جز با عصيان پيشگان و پيمان شكنان نجنگيده است .