۱۱ / ۹
گفتار امام در نكوهش يارانش
۲۵۸۶.امام على عليه السلامـ آن گاه كه قرآن برافراشتنِ معاويه ، ياران امام عليه السلام را فريفت و ايشان در صفّين از نبرد دست كشيدند ـ: شما كارى كرديد كه نيروى اسلام را فرو كاست و توانش را از ميان برد و سستى و خوارى بر جاى نهاد .
آن گاه كه شما سربلندى يافته بوديد و دشمنتان بيم داشت كه ريشه كن شود و كشتارى سخت به ايشان روى آورده بود و دردِ جراحت را مى چشيدند ، ايشان قرآن ها را برافراشتند و شما را [ به دروغ] به حكم آن فرا خواندند تا خشمتان را از خود ، دور كنند و جنگ ميان شما و خويش را فرو بنشانند و به حيله و فريب ، شما را منتظر حوادث آينده روزگار سازند .
آن گاه كه بر آنچه ايشان دوست داشتند ، همدست شديد و آنان را به خواستشان رسانديد ، جز فريب خوردگانى نبوديد . به خدا سوگند ، گمان ندارم كه از اين پس راه هدايت بيابيد و به خردورزى روى آوريد .
۲۵۸۷.وقعة صِفّين :عَدىّ بن حاتم به جستجوى على عليه السلام برآمد و در راه ، هر چه بر آن گام مى نهاد ، جز جسد انسانى يا پا و دستى [ بريده] نبود . پس على عليه السلام را زير پرچم هاى [ قبيله] بَكر بن وائل يافت و گفت : اى امير مؤمنان! آيا تا هنگام مرگ ، ايستادگى نكنيم؟
على عليه السلام گفت : «نزديك شو!» .
عَدى نزديك شد تا گوشش را كنار بينى على عليه السلام نهاد . پس [ على عليه السلام به او ]گفت : «دريغا! انبوهى از اينان كه با من اند ، از فرمانم سر مى پيچند ؛ امّا معاويه با كسانى است كه از او اطاعت مى كنند و از فرمانش سرنمى پيچند!» .