۹ / ۲۴
پاسخِ ابن عبّاس به عمرو بن عاص
۲۵۵۱.أنساب الأشرافـ به نقل از عيسى بن يزيد ـ: چون ابن عبّاس آن نامه و شعر را خواند ، آنها را بر على عليه السلام نيز برخوانْد . على عليه السلام گفت : «خداوند ، فرزند عاص را بكشد! چه چيز ، او را در تو به طمع انداخت؟ ابن عبّاس! به او پاسخ گوى . شعرش را [ هم ]فضل بن عبّاس بن ابى لهب پاسخ گويد» .
سپس عبد اللّه بن عبّاس،به عمرو بن عاص چنين نوشت:
امّا بعد ؛ من در ميان [ مردمِ] عرب ، هيچ كس را كم شرم تر از تو نمى شناسم . خواهشِ نَفْس ، تو را به سوى معاويه كشانْد و دين خويش را به بهايى اندك به وى فروختى . سپس به طمعِ اين حكومت ، مردم را به اشتباه در [گمراهى و] ظلمتى سخت افكندى و آن گاه كه به نتيجه[ ى دلخواهت] نرسيدى ، وانمود كردى حرمت گذارِ خون [ مسلمان]ها هستى ، چنان كه اهل ديانت هستند ؛ و خويشتندارىِ پارسايان را از خود نشان دادى . امّا ، از اين كار ، هدفى جز مهيب جلوه دادنِ جنگ و درهم شكستنِ عراقيان ندارى . اگر اين كار را براى خدا مى كنى ، پس مصر را ترك گو و به خانه ات بازگرد ، كه در اين جنگ ، معاويه همچون على نيست .
على ، جنگ را به حق آغاز كرد و به حجّت ، فرجام بخشيد ؛ ولى معاويه آن را با ستم شروع كرد و به زياده روى كشانيد . شاميان [ هم] در اين جنگ ، همانند عراقيان نيستند . عراقيان با على كه از ايشان بهتر است ، بيعت كردند ؛ حال آن كه شاميان با معاويه كه خودشان از او بهترند ، دست بيعت دادند . تو و من نيز در اين جنگ ، يكسان نيستيم . من خداى را مى خواهم و تو مصر را . پس اگر در پىِ شرّى ، ما بر تو پيشى نمى گيريم ؛ و اگر در پىِ خيرى ، بر ما پيشى نمى گيرى .
سپس فضل بن عبّاس بن عُتْبه را فرا خواند و گفت : اى پسر عمو! عمرو بن عاص را پاسخ گو .
وى [ در ابياتى ]گفت :
اى عمرو! از نيرنگ و ترديدافكنى ، دست بردار و [ دنبال كار خويش ]رو
كه تو را در بيرون شدن از [ راهِ] هدايت ، درمانى نيست؛
جز ضربه هاى پياپى نيزه در گلوگاه هايتان
و ضربت هاى پُرشتاب كه پوست سر را مى شكافند.
اين است آنچه در هر نبردى ، براى شما فراهم كرده ايم
مگر آن كه از على و ابن عبّاس پيروى كنيد.
امّا على ؛ آن است كه خدا او را برترى بخشيده
چندان كه شرافتى برتر از همه مردم يافته است.
خداوند بر تو [ حكومتِ] مصر را مبارك ندارد كه برايت شرّ در پى آورد
و بهره تو از آن ، جز جرعه اى نيست.