91
دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6

۲۵۲۵.الفتوح :يكى از ياران معاويه به نام مُخارق بن عبد الرحمان كه تكْ سوارى پهلوان بود ، برون آمد تا ميان دو سپاه ايستاد و خواهانِ هماورد شد . مُؤمّل بن عُبيد مرادى به نبردِ وى رفت و مرد شامى او را كشت ... چنين بود تا چهار نفر را كشت و سرشان را جدا كرد و عورت هاشان را برهنه ساخت . پس همگان از بيم وى ، از او دورى مى جُستند .
على عليه السلام ديد كه او چه مى كند . پس ناشناس وار به سوى وى رفت و مرد شامى كه او را نشناخته بود ، به سويش حمله بُرد . على عليه السلام ضربه اى بر عصب گردن وى زد و بخشى از گردنش را انداخت . سپس بر سرش فرود آمد و سرش را جدا كرد و چهره اش را رو به آسمان برگرداند ، امّا عورتش را برهنه نساخت . پس ندا در داد : «آيا مبارزى هست؟» .
كسى ديگر به نبرد وى آمد . على عليه السلام او را [ نيز ]كشت و با او همان كرد كه با نفر اوّل كرده بود . او بر همين منوال ، هفت يا هشت تن را كُشت و با همه ، همان كرد كه با اوّلى كرده بود ، بى آن كه عورت هاى ايشان را عريان كند .
سپاه معاويه از او فاصله گرفتند و ياران پهلوان معاويه از پيش پايش گريختند . در اين حال ، از سپاه معاويه مردى به نام حرب وارد شد كه غلام وى و تكْ سوارى بود كه كسى ياراىِ برابرى با وى را نداشت . معاويه به او گفت : واى بر تو اى حرب! به سوى اين سوار رو و مرا از او رهايى بخش ، كه وى گروهى از ياران مرا كه خود مى دانى ، كشته است .
حرب گفت : فدايت شوم! به خدا سوگند ، من شأن اين سوار پهلوان را مى شناسم . اگر همه افراد سپاهت به ميدان او روند ، كشته مى شوند . اگر بخواهى ، با او هماورد مى شوم ، حال آن كه مى دانم مرا مى كشد ؛ و اگر مى خواهى ، مرا براى مبارزه با ديگران نگه دار .
معاويه گفت : نه . به خدا سوگند ، دوست نمى دارم كه تو كشته شوى . پس در جاى خود بمان تا كسى جز تو به ميدانِ او رود .
على عليه السلام آنان را ندا مى داد ؛ ولى هيچ يك از ايشان به نبردِ وى نيامد . پس كلاهخود را از سرش برداشت و گفت : «من ابوالحسن هستم» . آن گاه ، به اردويش بازگشت .
حرب به معاويه گفت : فدايت شوم! آيا نگفتمت كه من شأن اين سوارِ پهلوان را مى شناسم؟


دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6
90

۲۵۲۵.الفتوح :خَرَجَ رَجُلٌ مِن أصحابِ مُعاوِيَةَ يُقالُ لَهُ : المُخارِقُ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ ـ وكانَ فارِسا بَطَلاً ـ حَتّى وَقَفَ بَينَ الجَمعَينِ ، ثُمَّ سَأَلَ النِّزالَ ، فَخَرَجَ إلَيهِ المُؤَمَّلُ بنُ عُبَيدٍ المُرادِيُّ ، فَقَتَلَهُ الشّامِيُّ . . . فَلَم يَزَل كَذلِكَ حَتّى قَتَلَ أربَعَةَ نَفَرٍ ، وَاحتَزَّ رُؤوسَهُم ، وكَشَفَ عَوراتِهِم . قالَ : فَتَحاماهُ النّاسُ خَوفا مِنهُ .
قالَ : ونَظَرَ إلَيهِ عَلِيٌّ رضى الله عنه وقَد فَعَلَ ما فَعَلَ فَخَرَجَ إلَيهِ مُتَنَكّرا ، وحَمَلَ عَلَيهِ الشّامِيُّ وهُوَ لَم يَعرِفهُ ، فَبَدَرَهُ عَلِيٌّ بِضَربَةٍ عَلى حَبلِ عاتِقِهِ فَرَمى بِشِقِّهِ ، ثُمَّ نَزَلَ إلَيهِ فَاحتَزَّ رَأسَهُ ، وقَلَّبَ وَجهَهُ إلَى السَّماءِ ، ولَم يَكشِف عَورَتَهُ . ثُمَّ نادى : هَل مِن مُبارِزٍ ؟
فَخَرَجَ إلَيهِ آخَرُ ، فَقَتَلَهُ عَلِيٌّ رضى الله عنه ، وفَعَلَ بِهِ كَما فَعَلَ بِالأَوَّلِ . فَلَم يَزَل كَذلِكَ حَتّى قَتَلَ مِنهُم سَبعَةً أم ثَمانِيَةً وهُوَ يَفعَلُ بِهِم كَما يَفعَلُ بِالأَوَّلِ ، ولا يَكشِفُ عَوراتِهِم .
فَأَحجَمَ النّاسُ عَنهُ وتَحامَتهُ الأَبطالُ مِن أصحابِ مُعاوِيَةَ ، ورَدَّها عَن مُعاوِيَةَ عَبدٌ لَهُ يُقالُ لَهُ : حَربٌ ، فَكانَ فارِسا لا يُصطَلى بِنارِهِ . فَقالَ لَهُ مُعاوِيَةُ : وَيحَكَ يا حَربُ ، اخرُج إلى هذَا الفارِسِ فَاكفِني أمرَهُ ، فَإِنَّهُ قَد قَتَلَ مِن أصحابي مَن قَد عَلِمتَ !
قالَ : فَقالَ حَربٌ : جُعِلتُ فِداكَ إنّي وَاللّهِ أرى مَقامَ فارِسٍ بَطَلٍ لَو بَرَزَ إلَيهِ أهلُ عَسكَرِكَ لَأَفناهُم عَن آخِرِهِم ، فَإِن شِئتَ بَرَزتُ إلَيهِ وأنَا أعلَمُ أنَّهُ قاتِلي ، وإن شِئتَ فَأَبقِني لِغَيرِهِ .
فَقالَ مُعاوِيَةُ : لا وَاللّهِ ، ما أُحِبُّ أن تُقتَلَ ، فَقِف مَكانَكَ حَتّى يَخرُجَ إلَيهِ غَيرُكَ .
قالَ : وجَعَلَ يُناديهِم ولا يَخرُجُ إلَيهِ واحدٌ مِنهُم ، فَرَفَعَ المِغفَرَ عَن رَأسِهِ ثُمَّ قالَ : أنَا أبُو الحَسَنِ ثُمَّ رَجَعَ إلى عَسكَرِهِ .
فَقالَ حَربٌ لِمُعاوِيَةَ : جُعِلتُ فِداكَ أ لَم أقُل لَكَ إنّي أعرِفُ مَقامَ الفارِسِ البَطَلِ . ۱

1.الفتوح : ج ۳ ص ۱۱۱ ؛ كشف الغمّة : ج ۱ ص ۲۴۶ نحوه وفيه «المخراق» بدل «المخارق» ، بحار الأنوار : ج ۳۲ ص ۵۹۶ ح ۴۷۵ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ریشهری، با همکاری: سیّد محمّدکاظم طباطبایی و سیّد محمود طباطبایی‏نژاد، ترجمه: عبدالهادی مسعودی، محمّد علی سلطانی، مهدی مهریزی، سیّد ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، و جواد محدّثی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 32758
صفحه از 604
پرینت  ارسال به