249
دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6

۱۳ / ۴

وارد شدن به كوفه و آغاز فتنه اى ديگر

۲۶۰۸.تاريخ الطبرىـ به نقل از عُمارة بن ربيعه ، در توصيف ياران امام عليه السلام ـ:همراه على عليه السلام به صِفّين درآمدند ، حال آن كه دوستانه به هم مهر مى ورزيدند ، و [ از صِفّين ]بازگشتند ، در حالى كه دشمنانه بر هم خشم مى گرفتند . هنوز درون اردوگاه خود در صِفّين بودند كه [ ماجراى ]داورى ميانشان پراكندگى پديد آورد و سراسرِ راه را در حالى بازآمدند كه به هم مى تاختند ودشنام مى دادند و با تازيانه به جان هم افتاده بودند . خوارج مى گفتند : «اى دشمنان خدا! در كار خداى عز و جل سازش ورزيديد و تن به داورى داديد» و ديگران مى گفتند : «شما از امام ما جدا شديد و جماعتمان را پراكنديد» .
آن گاه كه على عليه السلام به كوفه درآمد ، ايشان با وى درنيامدند و به [ روستاى ]«حَروراء» رفتند . دوازده هزار تن از ايشان بدان درآمدند و منادىِ آنان ندا در داد : فرمانده جنگ ، شَبَث بن رِبْعى تَميمى است و امام جماعت ، عبد اللّه بن كَوّاء يَشكُرى ؛ و پس از پيروزى ، كار به شورا برگزار مى شود و بيعت ، از آنِ خداى عز و جل است ؛ و [ در ميان ما ]امر به معروف و نهى از منكر [ جريان خواهد داشت] ...
چون على عليه السلام به كوفه درآمد و خوارج از وى جدا شدند ، شيعيان نزد او پايدار مانده ، گفتند : بر عهده ما بيعتى ديگر باره است . با هر كه تو دوستى ورزى ، دوستيم و با هر كه دشمن باشى ، دشمنيم .
خوارج گفتند : شما و شاميان ، همانند اسبانِ مسابقه ، به سوى كفر سبقت گرفتيد . شاميان بر سرِ هر كار خوشايند و ناخوشايند خود ، با معاويه پيمان بستند و شما نيز با على بيعت كرديد ، بر اين پايه كه دوستارِ دوست او و دشمن با دشمن او باشيد .
پس زياد بن نضر به ايشان گفت : به خدا سوگند ، على هرگز دست خويش را به بيعت نگشود و ما با وى بيعت نكرديم ، مگر بر پايه كتاب خداى عز و جل و سنّت پيامبر او ؛ امّا آن گاه كه شما با وى به مخالفت برخاستيد ، شيعيانش نزدش آمدند و گفتند : ما دوستار آن كسيم كه تو با وى دوستى و دشمن آن كسيم كه تو با وى دشمنى . ما نيز چنين هستيم و على بر حق و هدايت است ؛ و هر كه با وى مخالفت ورزد ، گم راه و گم راه كننده است .


دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6
248

۱۳ / ۴

دُخولُ الكُوفَةِ وبَدءُ فِتنَةٍ اُخرى

۲۶۰۸.تاريخ الطبري عن عمارة بن ربيعةـ في صِفَةِ أصحابِ الإِمامِ عليه السلام ـ: خَرَجوا مَعَ عَلِيٍّ إلى صِفّينَ وهُم مُتَوادّونَ أحِبّاءُ ، فَرَجَعوا مُتَباغِضينَ أعداءَ ، ما بَرِحوا مِن عَسكَرِهِم بِصِفّينَ حَتّى فَشا فيهِمُ التَّحكيمُ، ولَقَد أقبَلوا يَتَدافَعونَ الطَّريقَ كُلَّهُ ويَتَشاتَمونَ ويَضطَرِبونَ بِالسِّياطِ . يَقولُ الخَوارِجُ : يا أعداءَ اللّهِ ! أدهَنتُم في أمرِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ وحَكَّمتُم ! وقالَ الآخِرونَ : فارَقتُم إمامَنا ، وفَرَّقتُم جَماعَتَنا .
فَلَمّا دَخَلَ عَلِيٌّ الكوفَةَ لَم يَدخُلوا مَعَهُ حَتّى أتَوا حَرَوراءَ ۱ ، فَنَزَلَ بِها مِنهُمُ اثنا عَشَرَ ألفا ، ونادى مُناديهِم : إنَّ أميرَ القِتالِ شَبَثُ بنُ رِبعِيٍّ التَّميمِيُّ ، وأميرَ الصَّلاةِ عبَدُ اللّهِ بنُ الكَوّاءِ اليَشكُرِيُّ ، وَالأَمرُ شورى بَعدَ الفَتحِ ، وَالبَيعَةُ للّهِِ عَزَّ وجَلَّ ، وَالأَمرُ بِالمَعروفِ وَالنَّهيُ عَنِ المُنكَرِ . . . ولَمّا قَدِمَ عَلِيٌّ الكوفَةَ وفارَقَتهُ الخَوارِجُ وثَبَتَ إلَيهِ الشّيعَةُ فَقالوا : في أعناقِنا بَيعَةٌ ثانِيَةٌ ؛ نَحنُ أولياءُ مَن والَيتَ ، وأعداءُ مَن عادَيتَ . فَقالَتِ الخَوارِجُ : اِستَبَقتُم أنتُم وأهلُ الشّامِ إلَى الكُفرِ كَفَرَسَي رِهانٍ ؛ بايَعَ أهلُ الشّامِ مُعاوِيَةَ عَلى ما أحَبّوا وكَرِهوا ، وبايَعتُم أنتُم عَلِيّا عَلى أنَّكُم أولياءُ مَن والى وأعداءُ مَن عادى ! فَقالَ لَهُم زِيادُ بنُ النَّضرِ : وَاللّهِ ما بَسَطَ عَلِيٌّ يَدَهُ فَبايَعناهُ قَطُّ إلّا عَلى كِتابِ اللّهِ عَزَّوجَلَّ وسُنَّةِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله ولكِنَّكُم لَمّا خالَفتُموهُ جاءَتهُ شيعَتُهُ فَقالوا : نَحنُ أولِياءُ مَن والَيتَ ، وأعداءُ مَن عادَيتَ ، ونَحنُ كَذلِكَ وهُوَ عَلَى الحَقِّ وَالهُدى ، ومَن خالَفَهُ ضالٌّ مُضِلٌّ . ۲

1.حَرَوْراء: قرية بظاهر الكوفة، وقيل: موضع على ميلين منها، نزل به الخوارج الذين خالفوا علي بن أبي طالب رضى الله عنهفنسبوا إليها (معجم البلدان: ج ۲ ص ۲۴۵).

2.تاريخ الطبري : ج ۵ ص ۶۳ و ۶۴ ، الكامل في التاريخ : ج ۲ ص ۳۹۳ وفيه من «فلمّا دخل . . . » ، أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۱۱۴ وفيه إلى «المنكر» .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ریشهری، با همکاری: سیّد محمّدکاظم طباطبایی و سیّد محمود طباطبایی‏نژاد، ترجمه: عبدالهادی مسعودی، محمّد علی سلطانی، مهدی مهریزی، سیّد ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، و جواد محدّثی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 32716
صفحه از 604
پرینت  ارسال به