۱۱ / ۶
شادمانىِ معاويه
۲۵۸۱.الفتوح :معاويه پس از پايان يافتنِ جنگ مى گفت : به خدا سوگند ، اَشتر به روزِ برافراشته شدنِ قرآن ها ، در حالى از من منصرف شد كه بر آن بودم تا از وى بخواهم برايم از على اَمان طلبد . آن روز مى خواستم بگريزم ، امّا سخن عمرو بن اَطنابه را ياد آوردم كه گفته است :
عفّت و آزمون ديدگى ام ، مرا [ از گريختن ]بازداشت
و نيز اين كه مى خواهم به بهايى گران ، ستوده شوم.
۲۵۸۲.الفتوح :پس افراد شمشيرهاشان را در غلاف نهادند و سلاح هاشان را فرو گذاشتند و به داورى تن سپردند .
عمرو به معاويه گفت : رأيم را چگونه يافتى؟ در درياى عراق غرق شده بودى كه نجاتت بخشيدم!
معاويه گفت : راست مى گويى ، اى ابو عبد اللّه ! براى چنين مواقعى بود كه به تو اميد بسته بودم .