۹ / ۲۰
پاسخ امام به معاويه
۲۵۴۶.شرح نهج البلاغةـ در بيان نامه امام عليه السلام به معاويه ـ:
از بنده خدا ، على امير مؤمنان ، به معاوية بن ابى سفيان .
امّا بعد ؛ همانا مرا از تو پندى رسيد پيوند يافته [ از سخنان گوناگون] و [ در قالب ]نوشتارى آراسته [ به آرايه هاى نگارش ]كه آن را با گم راهىِ خود ، ترتيب داده اى و با بَدسِگالى ات امضا كرده اى .
اين نامه از آنِ كسى است كه نه بينايى اى دارد تا هدايتش كند و نه راهبرى تا به راهش بَرد ؛ خواهشِ نَفْس ، او را فرا خوانده و وى نيز اجابتش كرده ، و گم راهى پيشوايش گشته و او هم از آن پيروى نموده است . پس با ياوه ، صدا به هذيان برآورده و اشتباه كنان به گم راهى درافتاده است.
وامّا اين كه مرا به تقوا فرا خوانده اى ؛ پس اميدوارم كه اهلِ آن باشم و به خدا پناه مى برم از اين كه در زمره كسانى درآيم كه هر گاه به تقوا فرمان داده مى شوند ، غرورِ گناهْ ايشان را فرا مى گيرد .
و امّا اين كه مرا از تباه شدنِ عمل و پيشينه مسلمانى ام پرهيز داده اى ؛ به جانم سوگند ، اگر من بر تو ستم رانده بودم ، تو را مى رسيد كه چنان پرهيزم دهى . امّا من كلام خداى تعالى را چنين يافته ام : «با آن كه ستم مى كند ، بجنگيد تا به حكم خدا گردن نهد» .
پس ما به هر دو گروه نظر كرديم . گروه تجاوزگر را همان يافتيم كه تو در آنى ؛ زيرا بيعت با من در مدينه، شاملِ تو در شام نيز مى شود ، همان گونه كه بيعت با عثمان در مدينه شامل تو نيز شد ، حال آن كه تو ، خود ، كارگزارِ عمر در شام بودى ؛ و نيز همان گونه كه بيعت با عمر شامل برادرت يزيد نيز شد ، حال آن كه وى كارگزار ابو بكر در شام بود .
و امّا شكستنِ وحدتِ اين امّت [ كه مرا به آن متّهم كرده اى] ؛ پس مرا بيشتر رواست كه تو را از آن نهى كنم .
و امّا اين كه مرا از قتل ستمگران بيم داده اى ؛ همانا پيامبر خدا مرا به نبرد با ايشان و كشتنشان فرمان داد و به يارانش فرمود : «در ميان شما كسى است كه براى پاسداشتِ تأويل [ درستِ ]قرآن مى جنگد ، همان گونه كه من براى پاسداشتِ آن ، به گاهِ نزولش جنگيدم» ؛ و آن گاه به من اشاره كرد . پس من سزاوارترين كس براى پيروى از فرمانِ اويم .
و امّا اين كه گفته اى بيعت با من درست نيست ، زيرا شاميان در آن در نيامده اند ؛ چگونه چنين است ، حال آن كه بيعت ، فراگير و شامل حاضران و غايبان است و قابل تجديد نظر و انتخابگرىِ جديد نيست؟ هر كه از آن خارج شود ، آن را باطل دانسته و هر كه در آن كُندى ورزد ، منافق است .
پس بر جاى خود قرار گير و جامه سركشى را از تن بيفكن و آنچه را به حال تو سودى ندارد ، وا گذار ، كه [ اگر چنين نكنى ]براى تو نزد من جز شمشير نيست تا آن گاه كه فروتنانه به فرمان خدا گردن نهى و ناگريز در بيعت [ با من ]درآيى . والسّلام!