۴ / ۶
پاسخِ بس بى شرمانه معاويه
۲۳۸۳.شرح نهج البلاغةـ به نقل از مدائنى ـ: معاويه به او (على عليه السلام ) نوشت :
امّا بعد؛مرا از [شنيدنِ] افسانه هايت معاف بدار وسخنانت را از من باز دار . سخن بستن به پيامبر خدا ، نسبت دادن سخنانِ دروغ به وى و فريفتن ياران خويش و نيرنگبازى با ايشان را بس كن ، كه آنان را به گم راهى كشانده اى ، و زود است كه كارت بر ايشان آشكار شود و آن گاه از تو كناره جويند و دريابند ادّعاى تو باطل و بى بنيان است.والسّلام!
۴ / ۷
نامه امام به معاويه و خبر دادن از سرنوشت او
۲۳۸۴.شرح نهج البلاغةـ به نقل از مدائنى ـ: على عليه السلام به او (معاويه) نوشت :
امّا بعد ؛ ديرگاهى است تو و هواخواهانت ـ كه ياوران شيطانِ رانده شده اند ـ ، حق را افسانه پيشينيان مى خوانيد و آن را فرا پشتِ خويش مى افكنيد و سخت مى كوشيد تا با دست ها و دهان هاى خود ، نور خدا را خاموش كنيد ؛ امّا خداوند ، به ناخواستِ كافران ، نورش را فراگير مى كند .
به جانم سوگند ، به ناخواستِ تو آن نور ، فراگستر مى شود و علم [ خدا] به همه جزئيّات كارهايت رخنه مى كند و تو به سبب اعمالت كيفر مى بينى . پس در دنيايت كه از تو جداشدنى است ، هرچه مى خواهى به تبهكارى بپرداز . گويا تو را مى بينم كه به باطلت كه به سر آمده و به آنچه كرده اى و واژگون گشته ، مؤاخذه مى كنند ، پس آن گاه به زبانه آتش در مى افتى ، بى آن كه خداوند بر تو هيچ ستم رانده باشد ، كه پروردگارت هرگز بر بندگان ستم نمى رانَد .