۳ / ۲
كنار نهادن سياست سازشسياست على
۲۳۶۵.مروْج الذهبـ به نقل از ابن عبّاس ـ: پنج شب پس از كشته شدن عثمان ، از مكّه [ به مدينه ]بازگشتم و نزد على عليه السلام رفتم تا او را ببينم . گفته شد كه مغيرة بن شعبه نزد اوست . چند لحظه اى پشت در نشستم تا مغيره بيرون آمد . بر من سلام كرد و گفت : كِى آمدى؟
گفتم : چند لحظه قبل .
سپس نزد على عليه السلام رفتم . بر او سلام كردم... گفتم : به من بگو كه مغيره ، چه كار داشت و چرا در خلوت با تو صحبت كرد؟
فرمود : «دو روز پس از كشته شدن عثمان ، نزد من آمد و گفت : با تو صحبتى خصوصى دارم و من پذيرفتم. آن گاه گفت : به درستى كه خيرخواهى ، كم ارزش شده است و تو باقى مانده مردمان [ بزرگ و صحابى] هستى ومن ، خيرخواه توام . من از باب مشورت به تو مى گويم كارگزاران عثمان را در اين سال [ كه سال نخست حكومت توست ]بركنار مكن. براى آنان بنويس كه برسرِ كارشان باقى اند و هر گاه با تو بيعت كردند و كار تو استقرار يافت ، هر كه را دوست داشتى ، كنار بگذار و هر كه را دوست داشتى منصوب كن.
من به وى گفتم : به خدا سوگند ، در دينم سازش و در حكومت خود ، ظاهرسازى نمى كنم.
گفت : اگر امتناع مى ورزى ، پس هر كه را مى خواهى ، كنار گذار؛ ولى معاويه را نگه دار . او گستاخ و جسور است و شاميان از او حرف شنوى دارند و تو براى نگه داشتنش دليلى دارى؛ زيرا عمر ، او را بر تمامى سرزمين شام گمارد.
به وى گفتم : نه ، به خدا سوگند! معاويه را حتى دو روز هم به كار نمى گيرم.
او پس از مشورت و مطرح كردن مطالبش ، از نزد من بيرون رفت. سپس برگشت و گفت: من به تو مشورت هايى رساندم و تو [ از قبول آنها] امتناع ورزيدى . در اين موضوع نگريستم و چنين يافتم كه تو بر صوابى. سزاوار نيست در كارهايت نيرنگ و فريب را به كار گيرى».
[ ابن عبّاس مى گويد :] به او (على عليه السلام ) گفتم : در آنچه نخست به تو مشورت داد ، خيرخواهى كرد؛ امّا در مرتبه دوم به تو خيانت نمود.