327
دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5

۲ / ۱ ـ ۹

نامه امام حسين عليه السلام به معاويه ۱

۲۳۳۹.امام حسين عليه السلامـ در نامه اش به معاويه ـ: پس از حمد و سپاس خداوند؛ نامه تو به دستم رسيد . در آن ، يادآور شده اى كه از من مطالبى به گوش تو رسيده كه انجام دادن آنها را به اين دليل كه برايم فايده اى در بر ندارند ، از من گمان نداشتى. به راستى كه جز خداوند متعال ، كسى به سوى خوبى ها و تأييد آنها راهنمايى نمى كند.
و امّا آنچه ياد آوردى كه از من به تو رسيده است : همانا چاپلوسانِ سخن چين كه بر هم زننده جمع اند ، آن را به تو رسانده اند و گم راهانِ بيرون رفته از حقيقت ، دروغ گفته اند . من سرِ جنگ و مخالفت ندارم ؛ ولى از خدا مى ترسم كه تو و حزب جفاپيشه و حرمت شكنت، آن حزب ستمگر و ياران شيطان رانده شده ، آن را ترك كنيد [ و با من بجنگيد].
آيا تو قاتل حُجر بن عدى و ياران عابد و زاهدش نيستى؛ آنها كه بدعت ها را زشت مى شمردند و امر به معروف و نهى از منكر مى كردند؟ آنان را ظالمانه و از روى دشمنى كشتى ، پس از آن كه به آنان ، پيمان هاى استوار و وعده هاى محكم دادى . آيا اين كار تو گستاخى بر خداوند و سَبُك شمردن پيمان او نيست؟
آيا تو قاتل عمرو بن حَمِق نيستى؛ آن كه عبادت ، چهره اش را پينه بسته و فرسوده ساخته بود؟ تو پس از آن كه به وى وعده هايى دادى كه اگر بزان كوهى آن را مى فهميدند ، از قلّه كوه ها فرود مى آمدند ، او را به قتل رساندى.
آيا تو نبودى كه زياد را در دوران اسلام ، برادر خود خواندى و ادّعا كردى كه او پسر ابو سفيان است، با آن كه پيامبر خدا حكم كرده بود كه فرزند ، از آنِ فِراش (پدر و مادر شرعى و قانونى) است و بر زناكار ، سنگ (سنگسار) است؟ و سپس او را بر مسلمانان مسلّط كردى تا آنان را بكُشد و دست و پاى آنان را در جهت خلاف يكديگر ، قطع كند و آنان را بر شاخه هاى درختان نخل ، به دار آويزد ؟ سبحان اللّه ! اى معاويه! گويا تو از اين امّت نيستى و آنان از تو نيستند.
آيا تو قاتل حَضْرَمى نيستى كه زياد در بدگويى از او برايت نوشت كه او بر آيين على ـ كه خداوند ، چهره اش را گرامى بدارد ـ است ، در حالى كه دين على ، همان دين پسر عمويش (پيامبر صلى الله عليه و آله ) بود كه تو را بر جايگاهى كه در آن قرار دارى ، نشاند؟ و اگر او نبود، برترين شرافت تو و پدرانت كوچ كردن بود (كوچ كردن در زمستان و تابستان) كه خداوند به واسطه ما به عنوان منّت گذارى بر شما آن را از عهده تان برداشت .
و در ميان گفته هايت، گفته اى : امّت را در فتنه وارد مساز. به درستى كه من براى اين امّت ، فتنه اى بزرگ تر از تسلّط بر آنها نمى شناسم .
و در گفته هايت گفته اى : [ موقعيت] خودت را، دينت را و امّت محمّد صلى الله عليه و آله را در نظر بگير . به خدا سوگند كه من فضيلتى بالاتر از جهاد با تو نمى شناسم. اگر انجام دهم ، آن ، وسيله تقرّب به پروردگارم است و اگر انجام ندهم ، از خداوند به خاطر ديندارى ام استغفار مى كنم و از او براى انجام دادن آنچه او دوست مى دارد و خشنود است ، توفيق مى طلبم.
و در بين گفته هايت، گفته اى : تا وقتى با من نيرنگ كنى با تو نيرنگ مى كنم. اى معاويه! هر چه مى توانى نيرنگ كن. به جانم سوگند ، از گذشته [ چنين بوده كه ]به صالحان ، حيله و نيرنگ مى زدند و من اميدوارم كه تو جز به خودت، زيان نرسانى و جز اعمال خودت را نابود نسازى. پس هر چه مى توانى ، حيله كن.
اى معاويه! از خداوند ، پروا كن و بدان كه نزد خداوند ، كتابى است كه هيچ گناه كوچك و بزرگى را فروگذار نمى كند ، جز آن كه آن را شماره كند ، و بدان كه خداوند ، كشتن هاى بر پايه گمانت را، گرفتن هاى بر پايه تهمتت را، و به حكومت نشاندن كودكى را كه مى گسارى و سگبازى مى كند، فراموش نخواهد كرد . تو را جز اين نمى بينم كه خودت را هلاك كرده اى و دينت را نابود ساخته اى و مردم را ضايع نموده اى . والسلام!

1.معاويه به امام حسين عليه السلام نوشت : پس از حمد و سپاس خداوند ؛ مطالبى از تو به من رسيده كه گمان نمى بردم بدانها ميلى داشته باشى . به راستى كه سزاوارترينِ مردمان به وفادارى، كسى است كه از بيعت شخصى مانند تو برخوردار گردد ، كه داراى بزرگى، شرافت و منزلتى هستى كه خداوند بر تو ارزانى داشته است . پس براى دريدن پيوندها تلاش مكن ، از خدا پروا كن و امّت را وارد فتنه اى مساز و به [ موقعيت] خود و دين خود و امّت بنگر ، تا كسانى كه ايمانى از روى يقين ندارند، تو را خوار نشمارند (الإمامة والسياسة : ج ۱ ص ۲۰۱) .


دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5
326

۲ / ۱ ـ ۹

كِتابُ الإِمامِ الحُسَينِ عليه السلام إلَيهِ ۱

۲۳۳۹.الإمام الحسين عليه السلامـ في كِتابِهِ إلى مُعاوِيَةَ ـ: أمّا بَعدُ : فَقَد جاءَني كِتابُكَ تَذكُرُ فيهِ أنَّهُ انتَهَت إلَيكَ عَنّي اُمورٌ لَم تَكُن تَظُنُّني بِها رَغبَةً بي عَنها ، وإنَّ الحَسَناتِ لا يَهدي لَها ولا يُسَدِّدُ إلَيها إلَا اللّهُ تَعالى .
وأمّا ما ذَكَرتَ أنَّهُ رَقِيَ إلَيكَ عَنّي ، فَإِنَّما رَقّاهُ المَلّاقونَ المَشّاؤونَ بِالنَّميمَةِ ، المُفَرِّقونَ بَينَ الجَمعِ ، وكَذَبَ الغاوونَ المارِقونَ ، ما أرَدتُ حَربا ولا خِلافا ، وإنّي لَأَخشَى اللّهَ في تَركِ ذلِكَ مِنكَ ومِن حِزبِكَ القاسِطينَ المُحِلّينَ ، حِزبِ الظّالِمِ ، وأعوانِ الشَّيطانِ الرَّجيمِ .
أ لَستَ قاتِلَ حُجرٍ وأصحابِهِ العابِدينَ المُخبِتينَ الَّذين كانوا يَستَفظِعونَ البِدَعَ ، ويَأمُرونَ بِالمَعروفِ ، ويَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ ؟ فَقَتَلتَهُم ظُلما وعُدوانا مِن بَعدِ ما أعطَيتَهُمُ المَواثيقَ الغَليظَةَ ، وَالعُهودَ المُؤَكَّدَةَ ، جُرأَةً عَلَى اللّهِ ، وَاستِخفافا بِعَهدِهِ ؟
أوَلَستَ بِقاتِلِ عَمرِو بنِ الحَمِقِ الَّذي أخلَقَت وأبلَت وَجهَهُ العِبادَةُ ؟ فَقَتَلتَهُ مِن بَعدِما أعطَيتَهُ مِنَ العُهودِ ما لَو فَهِمَتهُ العُصمُ ۲ نَزَلَت مِنَ شَعَفِ ۳ الجِبالِ .
أوَلَستَ المُدَّعِيَ زِيادا فِي الإِسلامِ ، فَزَعَمتَ أَنَّهُ ابنُ أبي سُفيانَ ، وقَد قَضى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنّ الوَلَدَ لِلفِراشِ ولِلعاهِرِ الحَجَرَ ؟ ثُمَّ سَلَّطتَهُ عَلى أهِل الإِسلامِ يَقتُلُهُم ويُقَطِّعُ أيدِيَهُم وأرجُلَهُم مِن خِلافٍ ، ويَصلُبُهُم عَلى جُذوعِ النَّخلِ . سُبحانَ اللّهِ يا مُعاوِيةُ ! لَكَأَنَّكَ لَستَ مِن هذِهِ الاُمَّةِ ، ولَيسوا مِنكَ .
أوَلَستَ قاتِلَ الحَضرَمِيَّ الَّذي كَتَبَ إلَيكَ فيهِ زِيادٌ أنَّهُ عَلى دينِ عَلِيٍّ كَرَّمَ اللّهُ وَجهَهُ ؟ ودينُ عَلِيٍّ هُوَ دينُ ابنِ عَمِّهِ صلى الله عليه و آله الَّذي أجلَسَكَ مَجلِسَكَ الَّذي أنتَ فيهِ ، ولَولا ذلِكَ كانَ أفضَلُ شَرَفِكَ وشَرفِ آبائِكَ تَجَشُّمَ الرِّحلَتَينِ : رِحَلَةِ الشِّتاءِ وَالصَّيفِ ، فَوَضَعَهَا اللّهُ عَنكُم بِنا مِنَّةً عَلَيكُم !
وقُلتَ فيما قُلتَ : لا تَرُدَّ هذِهِ الاُمَّةَ في فِتنَةٍ . وإنّي لا أعلَمُ لَها فِتنَةً أعظَمَ مِن إمارَتِكَ عَلَيها !
وقُلتَ فيما قُلتَ : اُنظُر لِنَفسِكَ ولِدينِكَ ولِاُمَّةِ مُحَمَّدٍ . وإنّي وَاللّهِ ما أعرِفُ أفضَلَ مِن جِهادِكَ ؛ فَإِن أفعَل فَإِنَّهُ قُربَةٌ إلى رَبّي ، وإن لَم أ فعَلهُ فَأَستَغفِرُ اللّهَ لِديني ، وأسأَلُهُ التَّوفيقَ لِما يُحِبُّ ويَرضى .
وقُلتَ فيما قُلتَ : مَتى تَكِدني أكِدكَ . فَكِدني يا مُعاوِيَةُ ما بَدا لَكَ ، فَلَعَمري لَقَديما يُكادُ الصّالِحونَ ، وإنّي لَأَرجو أن لا تَضُرَّ إلّا نَفسَكَ ، ولا تَمحَقَ إلّا عَمَلَكَ ، فَكِدني ما بَدا لَكَ .
وَاتَّقِ اللّهَ يا مُعاوِيَةُ ! وَاعلَم أنَّ للّهِِ كِتابا لا يُغادِرُ صَغيرَةً ولا كَبيرَةً إلّا أحصاها ، وَاعلَم أنَّ اللّهَ لَيسَ بِناسٍ لَكَ قَتلَكَ بِالظِّنَّةِ ، وأخذَكَ بِالتُّهَمَةِ ، وإمارَتَكَ صَبِيّا يَشرَبُ الشَّرابَ ، ويَلعَبُ بِالكِلابِ ، ما أراكَ إلّا قَد أوبَقتَ نَفسَكَ ، وأهلَكتَ دينَكَ ، وأضَعتَ الرَّعِيَّةَ . وَالسَّلامُ . ۴

1.كتب معاوية إلى الإمام الحسين عليه السلام : أمّا بعد ، فقد انتهت إليّ منك اُمور ، لم أكن أظنّك بها رغبة عنها ، وإنّ أحقّ الناس بالوفاء لمن أعطى بيعة من كان مثلك ، في خطرك وشرفك ومنزلتك التي أنزلك اللّه بها ، فلا تنازع إلى قطيعتك ، واتّق اللّه ولا تردّن هذه الاُمّة في فتنة ، وانظر لنفسك ودينك واُمّة محمّد ، ولا يستخفنّك الذين لا يوقنون (الإمامة والسياسة : ج ۱ ص ۲۰۱) .

2.العُصْم : الوعول (لسان العرب : ج ۱۲ ص ۴۰۶ «عصم») .

3.جمع شَعَفة ؛ وهي مِن كلّ شيء أعلاه (النهاية : ج ۲ ص ۴۸۱ «شعف») .

4.الإمامة والسياسة : ج ۱ ص ۲۰۲ ؛ رجال الكشّي : ج ۱ ص ۲۵۲ الرقم ۹۹ ، الاحتجاج : ج ۲ ص ۸۹ ح ۱۶۴ كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۲۱۲ ح ۹ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ریشهری، با همکاری: سیّد محمّدکاظم طباطبایی و سیّد محمود طباطبایی‏نژاد، ترجمه: عبدالهادی مسعودی، محمّد علی سلطانی، مهدی مهریزی، سیّد ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، و جواد محدّثی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 34618
صفحه از 611
پرینت  ارسال به