۶ / ۳
محاصره دارالحكومه و جنگ در اطراف آن
۲۱۶۴.أنساب الأشراف:عثمان بن حنيف ، مردم را آماده باش داد و همه مسلّح شدند. طلحه و زبير و عايشه نيز پيشروى كردند تا به منزلگاه مَرْبد (پس از منزلگاه بنى سليم) رسيدند. بصريان به همراه عثمان ابن حنيف ، پياده و سواره آمدند.
طلحه سخنرانى كرد و گفت: به راستى كه عثمان بن عفّان، از پيشتازان و صاحبان فضيلت و از نخستين مهاجران بود. وى كارهايى انجام داد كه ما بر او خُرده گرفتيم و در آن كارها از او جدا شديم و اظهار نفرت كرديم و هنگامى كه از او خواستيم راه خشنودى مسلمانان را در پيش گيرد ، چنين كرد. سپس مردى بر او هجوم برد كه حكومت اين مردم را بدون رضايت و مشورت ، در رُبود و سپس او را به قتل رساند و مردانى پست و بى تقوا ، او را در اين كار ، يارى دادند . پس او را بى گناه و در حال توبه و مسلمان كُشتند. اينك شما را به خونخواهى اش مى خوانيم؛ چرا كه او خليفه مظلوم است.
زبير نيز سخنانى به همين گونه بر زبان آورد . مردم ، اختلاف كردند . برخى گفتند : «آنها به حقْ سخن گفتند» و برخى ديگر گفتند: «دروغ مى گويند. آن دو از همه بر ضدّ عثمان، سخت تر بودند» .
داد و فريادها بلند شد. عايشه را كه در هودج بود ، با شترش آوردند. گفت: ساكت باشيد! ساكت باشيد!
آن گاه با زبانى گويا و صدايى رسا سخنرانى كرد. مردم ، هنگام سخنرانى سكوت كردند. وى گفت: به راستى كه عثمان، خليفه شما، مظلومانه كشته شد، پس از آن كه به سوى پروردگارش توبه كرد و از گناهانش بيرون شده بود. به خدا سوگند ، رفتار او به مرتبه اى نرسيد كه ريختن خونش حلال شمرده شود. پس سزاوار است قاتلانش دستگير و به انتقام خون او كُشته شوند و حكومت ، به شورا واگذار گردد .
گروهى گفتند: «راست مى گويد» و گروهى گفتند: «دروغ مى گويد» و ميان آنها زد و خورد با كفش در گرفت و از هم جدا شدند و دو دسته گرديدند: دسته اى با عايشه و همراهانش و دسته اى با عثمان بن حنيف.
حُكَيم بن جَبَله كه فرمانده سواره نظام عثمان بن حنيف بود ، شروع به حمله كرد و مى سرود:
سوارگان من! به سويم بشتابيد كه اينان قريش اند
تا آسوده خاطران و سبك مغزان آنها پست شوند.
[ سپاه جَمل ،] آماده پيكار شدند و به منطقه زابوقه ۱ رسيدند. عثمان بن حنيف ، صبحگاهان بر آنان يورش بُرد و با آنان نبردى سخت كرد. كشته ها در ميان دو لشكر زياد شد و مجروحان ، در ميان ميدان جنگ افتاده بودند. سپس مردم را به صلحْ دعوت كردند و صلح نامه اى نوشتند كه تا آمدن على عليه السلام كسى در بازارها و خيابان ها متعرّض ديگرى نشود ، دارالحكومه و بيت المال و مسجد ، از آنِ عثمان بن حنيف باشد و طلحه و زبير و همراهانشان ، هر كجا كه خواستند ، اُتراق كنند. پس از اين بود كه مردمْ پراكنده شدند و سلاح بر زمين گذاشتند.