۷ / ۱۰
درنگ و مدارا ، به اميدِ هدايت پذيرى
۲۴۶۱.شرح نهج البلاغة :امير مؤمنان در صِفّين بر آب تسلّط يافت و آن گاه با اهل شام مدارا ورزيد ؛ يعنى در آب ، شريك و سهيمشان ساخت ، بدان اميد كه به وى بگرايند و نيز از آن رو كه دل هاشان را به دست آورَد و دادگرى و نيكْ سيرتى را به ايشان نشان دهد . از آن پس ، چند روز درنگ ورزيد ، بى آن كه وى پيك نزد معاويه فرستد يا معاويه نزد او پيك روانه كند .
عراقيان در اذن طلبيدن از على عليه السلام براى نبرد ، شتاب مى ورزيدند و مى گفتند : اى امير مؤمنان! ما كودكان و فرزندانمان را در كوفه بر جاى نهاده و به پيرامون شام آمده ايم تا در آن وطن گزينيم؟ به ما اذن نبرد بده ، كه سپاهيان [چيزها ]مى گويند .
على عليه السلام به ايشان گفت : «چه [چيزهايى ]مى گويند؟».
يكى از آنان گفت : آنها مى پندارند تو از بيمِ مرگ ، جنگ را خوش نمى دارى . برخى نيز گمان مى كنند تو در نبرد با شاميان ، دچار ترديدى .
گفت : «تا امروز ، چه زمان جنگ را ناخوش داشته ام؟ شگفتا كه به وقت نوخاستگى و شادابى ، دوستار جنگ بوده باشم و به گاه پيرى ، پس از سپرى شدن عمر و نزديك شدن مرگ ، از آن بيزار گردم!
و امّا اين كه در [ جنگ با اين] قوم به شك افتاده باشم ؛ اگر چنين بود ، بايد در [ جنگ با ]اهل بصره نيز به شك مى افتادم . به خدا سوگند ، پيدا و پنهانِ اين موضوع را كاويدم و ديدم تنها راه ، جنگيدن است و اگر چنين نكنم ، از خدا و پيامبرش سر پيچيده ام .
امّا اين كه با ايشان تأنّى به خرج مى دهم ، بدان اميد است كه هدايت يابند يا [ دست كم ]گروهى از ايشان هدايت پذيرند . همانا پيامبر خدا در جنگ خيبر ، مرا فرمود : هر آينه اگر خداوند به واسطه تو يك نفر را هدايت كند ، برايت بهتر است از همه آنچه آفتاب بر آن مى تابد » .