۲۴۵۳.الأخبار الطوال :[ پس از آن كه معاويه آب را بر سپاه امام على عليه السلام بست ، ]صبحگاهان [ دسته اى از سپاه على عليه السلام ]به سوى ابو اعور پيش خزيدند و با هم درگير شدند. اشتر و اشعث،نبردى شجاعانه كردند تا ابو اعور و مردانش را از سرچشمه دور ساختند و آب در چنگشان افتاد .
پس عمرو بن عاص به معاويه گفت : امروز درباره اين سپاه چه گمان مى برى ، اگر همان گونه كه تو ديروز آب را بر ايشان بستى ، آنان امروز آب را بر تو ببندند؟
معاويه گفت : گذشته را فرو بگذار . گمان تو درباره على چيست؟
گفت : به گمان من ، آنچه تو درباره او روا دانستى ، او درباره تو روا نمى داند ؛ زيرا وى براى چيزى جز كارِ [ بستن يا گشودنِ ]آب آمده است .
آن گاه،افراد [دو سپاه] يكديگر را به حال خود گذاردند و از هم دست كشيدند و على عليه السلام امر كرد كه آب بر شاميان بسته نشود. پس ايشان ، جملگى ، از آب بهره مى بردند.
۲۴۵۴.شرح نهج البلاغةـ در بيان جنگ بر سر آب و تسلّط ياران امام عليه السلام بر آن ـ: ياران و هوادارانش به وى گفتند : اى امير مؤمنان! همان گونه كه آنان آب را بر تو بستند ، آب را بر آنها ببند و مگذار شاميان قطره اى از آن را بـياشامند و بـه شمشير تـشنگى ، هلاكشان سـاز و [ بدين سان ]دستْ بسته بگيرشان ، كه [ اگر چنين كنى ]تو را نيازى به جنگ نيست .
امام عليه السلام فرمود : «نه . به خدا سوگند ، با ايشان همچون خودشان مقابله نمى كنم . قدرى از سرچشمه را براى آنان باز بگذاريد ، كه لبه شمشير ، براى رويارويى با آنان بس است» .