۶ / ۲
خطبه امام پيش از راهى شدن
۲۴۲۰.وقعة صِفّينـ به نقل از عبد الرحمان بن عُبيد بن ابى كنود ـ: آن گاه كه على عليه السلام خواست از نُخَيله راهى شود ، روز چهارشنبه ، پنجم ماه شوّال بود . پس ميان مردم برخاست و گفت :
«خداوندى را سپاس كه نعمت هايش ناپيدا نمانَد و احسانش را همانندى نيست . گواهى مى دهم كه معبودى جز اللّه نيست و ما بر اين گواهيم ؛ و [ نيز ]گواهى مى دهم كه محمّد صلى الله عليه و آله بنده و فرستاده اوست .
امّا بعد ؛ آگاه باشيد كه من پيش گامان سپاهم را پيش فرستاده ، دستورشان داده ام كه بر مسير اين ساحل پيش روند ۱ تا فرمان من به ايشان فرا رسد . من برآنم كه اين آب (فرات ) را درنَوَردم ۲ تا به گروهى اندك از شما كه بر كناره دجله وطن دارند ، رَسَم و ايشان را ـ اگر خدا خواهد ـ براى رويارويى با دشمنان خدا ، به يارى شما برانگيزم .
اكنون عقبة بن عمرو انصارى را به اميرىِ مصر گماشته و چيزى از خود و شما [ براى نبرد ]فرو نگذاشته ام . پس مبادا برجاى بمانيد يا شك به دل راه دهيد ، كه من مالك بن حبيب يربوعى را در اين جا گماشته و فرمانش داده ام كه هر كه را جا بمانَد ، ـ اگر خدا خواهد ـ زودازود به شما ملحق سازد» .
پس معقِل بن قيس رياحى برخاست و گفت : اى امير مؤمنان! به خدا سوگند ، تنها بد دل از تو گام پس مى نهد و تنها منافق در يارى ات شك به دل راه مى دهد . پس به مالك بن حبيب فرمان دِه كه بر جاى ماندگان را گردن زند .
على عليه السلام گفت : «من فرمان خويش را به او داده ام و وى ـ اگر خدا خواهد ـ در [ اجراى ]فرمان من كوتاهى نمى ورزد» .
كسانى خواستند سخن بگويند ؛ امّا امام عليه السلام مَركبش را طلبيد و مَركب ، فرا پيش وى آمد . آن گاه كه خواست سوار شود ، پاى در ركاب نهاد و فرمود : «بسم اللّه !» و چون بر پُشت آن نشست ، گفت : «منزّه است آن كه اين [ حيوان] را رامِ ما فرمود ؛ وگرنه ما بر آن توانا نبوديم . و هر آينه ما به سوى پروردگارمان باز مى گرديم» .
سپس گفت : «بار خدايا! به تو پناه مى برم از رنج سفر و دلْ افسردگىِ بازگشت ، و حيرانىِ پس از يقين ، و چشم انداز ناخوشايند درباره خانواده و دارايى و فرزندان . بار خدايا! تو اى همراهِ سفر و جانشين در [ سرپرستىِ ]خانواده ؛ و كسى جز تو نمى تواند اين هر دو باشد ؛ چرا كه جانشين ، همراه نيست و همراه ، جانشين نتواند بود» .
1.شريف رضى مى گويد : «در اين جا، مراد امام عليه السلام از مِلطاط كه در متن روايت آمده ، كسانى است كه ايشان را فرمان داد تا بدان سوى روند ، كه همان ساحل فرات است . نيز اين واژه براى ساحل دريا به كار مى رود و در اصل ، يعنى زمين صاف» (نهج البلاغة : ذيل خطبه ۴۸) .
2.شريف رضى گفته است : «مراد از نطفه كه در متن روايت آمده ، آب فرات است و اين از عباراتِ شگفت و شگرف است» (نهج البلاغة : ذيل خطبه ۴۸) .