491
دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5

۴ / ۱۸

پاسخ معاويه به محمّد بن ابى بكر

۲۴۰۵.وقعة صِفّينـ به نقل از عبد اللّه بن عَوف بن احمر ـ: پس معاويه به وى (محمّد بن ابى بكر) نوشت :
به نام خداوند بخشنده مهربان . از معاوية بن ابى سفيان به سرزنشگرِ پدر خويش ، محمّد بن ابى بكر . درود بر اهلِ بندگى خدا!
امّا بعد ؛ نامه ات به من رسيد كه در آن ، آنچه را شايانِ قدرت و چيرگىِ خداست و نيز آنچه را كه خداوند ، پيامبرش را بدان برگزيد ، ياد كرده اى ، همراهِ گفتارى كه خود پيوسته و بر نهاده بودى و در آن ، هم از كم خِردى ات نشان بود و هم از بدگويى به پدرت!
از حقّ فرزند ابوطالب و پيشينه ديرين و خويشاوندى اش با پيامبر خدا ـ كه درود خداوند بر او باد ـ و يارى رساندنش به او و همدردى اش با او در هر بيم و هراس ، ياد كرده اى . [ بدين سان] با فضلِ كسى جز خود ، با من احتجاج رانده اى . پس خداى را مى ستايم كه فضل را از تو وا گردانْد و آن را به كسى جز تو بخشيد .
ما و پدرت در روزگار پيامبرمان ـ درود خداوند بر او باد ـ مى ديديم كه [ پاس داشتنِ ]حقّ فرزند ابوطالب در عهده ما و فضلش براى ما آشكار است . آن گاه كه خداوند آنچه را نزدش بود ، براى پيامبرش ـ كه درود وثناى خداوند بر او باد ـ برگزيد و آنچه را به وى وعده كرده بود ، كمال بخشيد و دعوتش را آشكار فرمود و حجّتش را چيرگى داد ، او را به جوار خويش فرا بُرد .
پس پدر تو و فاروقِ وى (عمر ) نخستين كسانى بودند كه حقّ على را ربودند و با او به مخالفت برخاستند و هر دو [ نيز در اين امر] هم دست و هم داستان شدند . سپس او را به سوى خود فرا خواندند ؛ امّا وى [ در بيعت] با آنان درنگ ورزيد و از اين كار طفره رفت . پس آن دو به رنجش افكندند و او را به سختى دچار ساختند . آن گاه وى نيز بيعت كرد و تسليم ايشان شد ، در حالى كه آن دو ، وى را در كار خود مشاركت نمى دادند و از سرّ خويش آگاهش نمى كردند تا آن دم كه درگذشتند و دورانشان سرآمد .
سپس سومينِ ايشان ، عثمان بن عفّان ، [ به خلافت ]برخاست ، به راه ايشان رفت و به روش آنان راه پيمود . امّا تو و رهبرت (على ) او را نكوهش كرديد ، چندان كه دورافتادگانِ گنه پيشه در او طمع بردند و شما به توطئه پنهان و آشكار ضدّ او پرداختيد و دشمنى و ناراستى تان را آشكارا نشان داديد ، تا آن كه به آرزوى خود درباره او دست يافتيد .
اى پسر ابو بكر! به هوش باش كه به زودى پيامدهاى تلخ كارت را خواهى ديد ؛ و پاى از گليم خويش بيرون مَنِه كه تو كمتر از آنى كه برابرى يا هم ترازى نمايى با كسى كه صبرش،با كوه ها پيمانه مى گردد ، نيزه اش با هيچ نيرويى خم نمى پذيرد،و هيچ شكيبايى به گَردِ حوصله اش نمى رسد.
پدرت بساطش را گسترانْد و حكومتش را بنيان نهاد و استوارش گرداند،پس اگر راهى كه ما در آنيم ، راست باشد، پدرت سرآمدِ آن است و اگر ناراست باشد نيز ، پدرت آن را بنياد نهاده است و ما شريكان اوييم و راه وى را مى پوييم و به رفتار او اقتدا مى جوييم . اگر پدرت پيش از ما اين راه را نپيموده بود ، ما از فرزند ابوطالب سرپيچى نمى كرديم و تسليم وى مى گشتيم.امّا ما ديديم كه پدرت چنين كرد و ما نيز به شيوه او راه پيموديم و از رفتار او پيروى كرديم. پس در آنچه درست مى پندارى ، [ نخست ]پدرت را سرزنش كن؛ يا [اگر چنين نمى كنى، ما را] وا گذار. درود بر هر كه باز گردد و از گمگشتى اش به راه آيد و توبه ورزد !


دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5
490

۴ / ۱۸

جَوابُ مُعاوِيَةَ عَنهُ

۲۴۰۵.وقعة صفّين عن عبد اللّه بن عوف بن الأحمر:فَكَتَبَ إلَيهِ مُعاوِيَةُ :
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ . مِن مُعاوِيَةَ بنِ أبي سُفيانَ إلَى الزّاري عَلى أبيهِ مُحَمَّدِ ابنِ أبي بَكرٍ . سَلامٌ عَلى أهلِ طاعَةِ اللّهِ .
أمّا بَعدُ ؛ فَقَد أتاني كِتابُكَ ، تَذكُرُ فيهِ مَا اللّهُ أهلُهُ في قُدرَتِهِ وسُلطانِهِ ، وما أصفى بِهِ نَبِيَّهُ ، مَعَ كَلامٍ ألَّفتَهُ ووَضَعتَهُ ، لِرَأيِكَ فيهِ تَضعيفٌ ، ولِأَبيكَ فيهِ تَعنيفٌ .
ذَكَرتَ حَقَّ ابنِ أبي طالِبٍ ، وقَديمَ سَوابِقِهِ وقَرابَتَهُ مِن نَبِيِّ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ ، ونُصرَتَهُ لَهُ ، ومُواساتَهُ إيّاهُ في كُلِّ خَوفٍ وهَولٍ ، وَاحتِجاجَكَ عَلَيَّ بِفَضلِ غَيرِكَ لا بِفَضلِكَ . فَأَحمَدُ إلها صَرَفَ الفَضلَ عَنكَ ، وجَعَلَهُ لِغَيرِكَ .
وقَد كُنّا وأبوكَ مَعَنا في حَياةٍ مِن نَبِيِّنا صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ نَرى حَقَّ ابنِ أبي طالِبٍ لازِما لَنا ، وفَضلَهُ مُبَرِّزا عَلَينا ، فَلَمَّا اختارَ اللّهُ لِنَبِيِّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وسَلَّمَ ما عِندَهُ ، وأتَمَّ لَهُ ما وَعَدَهُ ، وأظهَرَ دَعوَتَهُ ، وأفلَجَ حُجَّتَهُ . قَبَضَهُ اللّهُ إلَيهِ ، فَكانَ أبوكَ وفاروقُهُ أوَّلَ مَنِ ابتَزَّهُ وخالَفَهُ ؛ عَلى ذلِكَ اتَّفَقا وَاتَّسَقا ، ثُمَّ دَعَواهُ إلى أنفُسِهِم ؛ فَأَبطَأَ عَنهُما ، وتَلَكَّأَ عَلَيهِما ؛ فَهَمّا بِهِ الهُمومَ ، وأرادا بِهِ العَظيمَ ؛ فَبايَعَ وسَلَّمَ لَهُما ؛ لا يُشرِكانِهِ في أمرِهِما،ولا يُطلِعانِهِ عَلى سِرِّهِما،حَتّى قُبِضا وَانقَضى أمرُهُما.
ثُمَّ قامَ بَعدَهُما ثالِثُهُما عُثمانُ بنُ عَفّانَ ، يَهتَدي بِهَديِهِما ، ويَسيرُ بِسيرَتِهِما ، فَعِبتَهُ أنتَ وصاحِبُكَ ، حَتّى طَمِعَ فيهِ الأَقاصي مِن أهلِ المَعاصي ، وبَطَنتُما لَهُ وأظهَرتُما ، وكَشَفتُما عَداوَتَكُما وغِلَّكُما ، حَتّى بَلَغتُما مِنهُ مُناكُما .
فَخُذْ حِذرَكَ يَابنَ أبي بَكرٍ ! فَسَتَرى وَبالَ أمرِكَ . وقِس شِبرَكَ بِفِترِكَ ۱ تَقصُر عَن أن تُساوِيَ أو تُوازِيَ مَن يَزِنُ الجِبالَ حِلمُهُ ، ولا تَلينُ عَلى قَسرٍ قَناتُهُ ، ولا يُدرِكُ ذو مَدىً أناتَهُ . أبوك مَهَّدَ مِهادَهُ ، وبَنى مُلكَهُ وشادَهُ ، فَإِن يَكُن ما نَحنُ فيهِ صَوابا فَأَبوكَ أوَّلُهُ ، وإن يَكُ جَورا فَأَبوكَ أسَسُهُ . ونَحنُ شُرَكاؤُهُ ، وبِهَديِهِ أخَذنا ، وبِفِعلِهِ اقتَدَينا . ولَولا ما سَبَقَنا إلَيهِ أبوكَ ما خالَفنَا ابنَ أبي طالِبٍ وأسلَمنا لَهُ ، ولكِنّا رَأَينا أباكَ فَعَلَ ذلِكَ فَاحتَذَينا بِمِثالِهِ ، وَاقتَدَينا بِفِعالِهِ . فَعِب أباكَ ما بَدا لَكَ أو دَع، وَالسَّلامُ عَلى مَن أنابَ ، ورَجَعَ عَن غَوايَتِهِ وتابَ. ۲

1.الفِتْر : مابين طرف الإبهام وطرف المشيرة (لسان العرب : ج ۵ ص ۴۴ «فتر») .

2.وقعة صفّين : ص ۱۱۹ ، الاحتجاج : ج ۱ ص ۴۳۶ ح ۹۸ ، الاختصاص : ص ۱۲۶ كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج ۳ ص ۵۷۹ ح ۷۲۴ ؛ شرح نهج البلاغة : ج ۳ ص ۱۸۹ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ریشهری، با همکاری: سیّد محمّدکاظم طباطبایی و سیّد محمود طباطبایی‏نژاد، ترجمه: عبدالهادی مسعودی، محمّد علی سلطانی، مهدی مهریزی، سیّد ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، و جواد محدّثی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 34775
صفحه از 611
پرینت  ارسال به