393
دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5

همان مى شد و او كار آخر را اوّل قرار داد. ۱

۲ . ابقاى معاويه ، حكومت مركزى را متزلزل مى كرد

ابقاى معاويه ، نه تنها پايه هاى حكومت امام على عليه السلام را مستحكم نمى كرد، بلكه موجب تزلزل حاكميت او از ابتدا مى شد . ابن ابى الحديد ، در اين باره تحليلى را از كتاب العادل، تأليف دانشمندى به نام ابن سِنان، نقل كرده كه متن آن چنين است :
مى دانيم يكى از اسبابى كه باعث شورش بر عثمان شد و مسلمانان را بدان جا كشاند كه او را محاصره كردند و به قتل رساندند ، حاكم كردن معاويه بر شام بود ، با وجود اين كه پيش از نصب وى نيز ظلم و سلطه جويى او بارز بود و مخالفت وى با احكام دينى در دايره حكومتش هويدا بود.
عثمان در اين زمينه ، مورد پرسش و خطاب قرار گرفت و عذر آورد كه عمر ، پيش از او ، وى را به حكومت گمارده است ؛ ولى مسلمانان ، عذر او را نپذيرفتند و جز به كنار نهادن وى قانع نگشتند و كار بدان جا كشيد كه كشيد .
على عليه السلام از مسلمانانى بود كه از اين حكم عثمان ، بسيار ناخشنود و از همه به فساد دين معاويه آگاه تر بود . پس اگر او پيمان خلافتش را با ابقاى معاويه در شام و تثبيت وى مى شكست ، آيا چنين نبود كه در ابتداى امر ، بدان جا رسد كه عثمان در پايان كار رسيده بود ؟ و آيا به كنار نهاده شدن و كشته شدن وى منجر نمى شد؟ اگر چنين كارى از نظر دينى روا بود و گناهى در پى نداشت، به طور يقين از جهت

1.ابن ابى الحديد ، در ضمن سخنش گفته است : در اين جا خبرى را مى آورم كه زبير بن بكّار در كتاب الموفّقيات آورده است تا هر كس از آن آگاه شود، بداند كه معاويه ، هيچ گاه متمايل به پيروى على عليه السلام نمى شد و با وى بيعت نمى كرد و ضدّيت معاويه با على عليه السلام و جدايى اش از او ، مانند ضدّيت سياه و سفيد بود كه هيچ گاه جمع نمى شوند و مانند ناسازگارى سلب و ايجاب بود كه زوال ناپذير است (شرح نهج البلاغة : ج ۱۰ ص ۲۳۳) .


دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5
392

شام مى گمارْد، معاويه با او بيعت مى كرد ، با آن كه مى دانيم ميان على عليه السلام و معاويه ، نزاع ها و كينه هاى كهنى است كه شتر در آن ، زانو نَزَد؛ ۱ زيرا على عليه السلام بود كه حنظله برادر معاويه و دايى اش وليد و جدّش عتبه را يك جا به هلاكت رساند .
پس از آن نيز مسائلى ميان آن دو در زمان خلافت عثمانْ اتّفاق افتاد و بر يكديگر تند شدند تا آن جا كه معاويه وى را تهديد كرد و گفت : من به سوى شام مى روم و اين پيرمرد (عثمان) را نزد تو مى گذارم . به خدا سوگند ، اگر مويى از وى كم شود ، با يكصدهزار شمشير با تو مى جنگم! ...
و امّا سخن ابن عبّاس به امام على عليه السلام كه : «يك ماه او را بر حكومت بگمار و يك عمر او را بركنار دار» و آنچه مغيرة بن شعبه به وى پيشنهاد كرد ، توهّماتى بود كه آن دو براى خود داشتند و به آنها خوش گمان بودند و بر قلبشان خطور كرده بود.
على عليه السلام از وضعيت خود با معاويه بهتر آگاه بود و مى دانست كه اين وضعيت ، اصلاح پذير نيست . چگونه بر ذهن انسان آگاه به وضعيت معاويه و نيرنگ ها و شيطنت هاى او و كينه اى كه از على عليه السلام از حادثه كشته شدن عثمان و پيش از آن در دل داشت ، خطور مى كند كه معاويه ، ابقاى على عليه السلام را بپذيرد و فريب بخورد و با او بيعت نمايد؟!
معاويه ، زيرك تر از آن بود كه فريب بخورد و على عليه السلام نسبت به وضعيت معاويه ، آگاه تر از كسانى بود كه گمان مى كردند اگر امام عليه السلام از او دلجويى كند و او را ابقا نمايد ، بيعت خواهد كرد.
در نظر على عليه السلام ، اين بيمارى ، درمانى جز شمشير نداشت ؛ چرا كه پايان كار ،

1.كنايه از اين كه هيچ گاه با يكديگر از درِ سازش وارد نمى شوند. در واقع رابطه آنان به شترى كينه اى تشبيه شده كه زانو بر زمين نزند . (م)

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ریشهری، با همکاری: سیّد محمّدکاظم طباطبایی و سیّد محمود طباطبایی‏نژاد، ترجمه: عبدالهادی مسعودی، محمّد علی سلطانی، مهدی مهریزی، سیّد ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، و جواد محدّثی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 34690
صفحه از 611
پرینت  ارسال به