249
دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5

۲۲۷۶.مروج الذهبـ در گزارش عايشه ـ: على عليه السلام عايشه را آماده [ بازگشت ]ساخت و در روز دوم ، نزد او آمد و به همراهش حسن وحسين عليهماالسلام و ساير فرزندانش و فرزندان برادرش و جوانان بنى هاشم و ديگر پيروانش از قبيله هَمْدان نيز وارد شدند . وقتى چشم زنان به على عليه السلام افتاد ، بر او فرياد زدند و گفتند: اى كُشنده دوستان [ و آشنايان ما] !
فرمود: «اگر من كُشنده دوستان [ شما]بودم ، مى بايست كسى را كه در اين خانه است ، كشته باشم» و اشاره كرد به خانه اى از خانه ها كه در آن ، مروان بن حكم و عبد اللّه بن زبير و عبد اللّه بن عامر و ديگران ، پنهان شده بودند. كسانى كه با او بودند ، چون دانستند چه كسانى در خانه اند ، دست به شمشير بردند تا مبادا آنها از مخفيگاه خود بيرون آيند و [ على عليه السلام را] ناگهانى و غافلگيرانه بكشند.
عايشه ـ پس از سخنان طولانى كه ميانشان ردّ و بدل شد ـ به او (على عليه السلام ) گفت: من دوست مى دارم به همراه تو باشم و در جنگ با دشمنانت با تو حركت كنم.
فرمود: «نه ؛ به خانه اى برگرد كه پيامبر خدا تو را در آن بر جاى نهاد».
عايشه از او خواست كه پسر خواهرش عبد اللّه بن زبير را امان دهد. به وى امان داد. حسن و حسين عليهماالسلام درباره مروان ، پا در ميانى كردند. او را نيز امان داد و وليد بن عقبه و فرزندان عثمان و ديگر بنى اميّه را نيز امان داد و همه مردم را امان داد.
او در روز جنگ هم ندا داده بود كه: «هركس سلاح بر زمين گذارد ، در امان است ، و هركس در خانه اش رود ، در امان است».

۲۲۷۷.تاريخ الطبرىـ به نقل از محمّد و طلحه ـ: على عليه السلام در روز دوشنبه وارد بصره شد و به مسجد رفت و در آن ، نماز گزارد . آن گاه وارد بصره شد. پس مردم به نزد او آمدند . او سوار بر اَسترش نزد عايشه رفت. چون به خانه عبد اللّه بن خلف ـ كه بزرگ ترين خانه بصره بود ـ رسيد ، زنان را ديد كه به همراه عايشه بر عبد اللّه و عثمان، دو فرزند [ كشته شده] خلف ، گريه مى كنند و صفيّه دختر حارث نيز ، چارقد برسر ، گريه مى كرد.
وقتى صفيّه على عليه السلام را ديد، گفت: اى على! اى كُشنده دوستان! اى پراكنده سازِ جمع! خداوند ، فرزندانت را يتيم كند ، چنان كه فرزندان عبد اللّه را يتيم كردى!
على عليه السلام به وى پاسخى نداد و بر همان حالت بود تا پيش عايشه رفت و بر او سلام كرد و نزد او نشست و به وى گفت: صفيّه ، ما را غافلگير كرد و به راستى كه او را از زمانى كه دختر بود ، ديگر نديده بودم.
وقتى على عليه السلام بيرون رفت، صفيّه رو به او كرد و سخنش را تكرار نمود. [ على عليه السلام ]استرش را نگه داشت و با اشاره به درهاى اتاق ها فرمود : «بدانيد كه تصميم گرفتم اين در را بگشايم و هركه را در آن است، بكُشم و سپس آن در را بگشايم و هركه را در آن است ، بكُشم و سپس در ديگر را باز كنم و هر كه را در آن است ، بكُشم».
اين سخن او براى اين بود كه گروهى از زخمى ها به عايشه پناه آورده بودند و على عليه السلام از مكان آنان در اتاق ها اطّلاع يافته بود؛ ولى از آنان تغافل كرده بود. از اين پس ، صفيّه ساكت شد.
على عليه السلام بيرون مى رفت كه مردى از اَزْد گفت: به خدا سوگند كه اين زن ، ما را رها نمى سازد .
على عليه السلام خشمگين شد و فرمود: «ساكت باش! پرده ها را پاره مكن و به خانه اى وارد مشو، و زنى را با زخم زبان به هيجان مياور ؛ گرچه به حيثيت شما دشنام دهند و فرمان روايان و نيكان شما را سفيه بدانند؛ چرا كه آنان ناتوان اند. آن روز كه مشرك بودند ، ما مأمور بوديم از آنان دست برداريم [ ، چه رسد به امروز]! مردى كه با زن ، رو در رو شود و او را كتك بزند ، نسل او به اين خاطر ، سرزنش مى شود. پس مبادا به من خبر رسد كه كسى متعرّض زنى شده است ، كه او را به سان بدترينِ مردم ، كيفر خواهم داد».


دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5
248

۲۲۷۶.مروج الذهبـ في خَبَرِ عائِشَةَ ـ: جَهَّزَها عَلِيٌّ وأتاها فِي اليَومِ الثّاني ، ودَخَلَ عَلَيها ومَعَهُ الحَسَنُ وَالحُسَينُ وباقي أولادِهِ وأولادِ إخوَتِهِ وفِتيانُ أهلِهِ مِن بَني هاشِمٍ وغَيرُهُم مِن شيعَتِهِ مِن هَمدانَ ، فَلَمّا بَصُرَت بِهِ النِّسوانُ صِحنَ في وَجهِهِ وقُلنَ : يا قاتِلَ الأَحِبَّةِ !
فَقالَ : لَو كُنتُ قاتِلَ الأَحِبَّةِ لَقَتَلتُ مَن في هذا البَيتِ ، وأشارَ إلى بَيتٍ مِن تِلكَ البُيوتِ قَدِ اختَفى فيهِ مَروانُ بنُ الحَكَمِ ، وعَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَيرِ ، وعَبدُ اللّهِ بنُ عامِرٍ ، وغَيرُهُم .
فَضَرَبَ مَن كانَ مَعَهُ بِأَيديهِم إلى قَوائِمِ سُيوفِهِم لَمّا عَلِموا مَن فِي البَيتِ مَخافَةَ أن يَخرُجوا مِنهُ فَيَغتالوهُ .
فَقالَت لَهُ عائِشَةُ ـ بَعدَ خَطبٍ طَويلٍ كانَ بَينَهُما ـ : إنّي اُحِبُّ أن اُقيمَ مَعَكَ ، فَأَسيرَ إلى قِتالِ عَدُوِّكَ عِندَ سَيرِكَ .
فَقالَ : بَلِ ارجِعي إلَى البَيتِ الَّذي تَرَكَكِ فيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله .
فَسَأَلَته أن يُؤَمِّنَ ابنَ اُختِها عَبدَ اللّهِ بنَ الزُّبَيرِ ، فَأَمَّنَهُ ، وتَكَلَّمَ الحَسَنُ وَالحُسَينُ في مَروانَ ، فَأَمَّنَهُ ، وأمَّنَ الوَليدَ بنَ عُقبَةَ ووُلدَ عُثمانَ وغَيرَهُم مِن بَني اُمَيَّةَ ، وأمَّنَ النّاسَ جَميعا .
وقَد كانَ نادى يَومَ الوَقعَةِ : مَن ألقى سِلاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ ، ومَن دَخَلَ دارَهُ فَهُوَ آمِنٌ . ۱

۲۲۷۷.تاريخ الطبري عن محمّد وطلحة :دَخَلَ عَلِيٌّ البَصرَةَ يَومَ الِاثنَينِ ، فَانتَهى إلَى المَسجِدِ ، فَصَلّى فيهِ ، ثُمَّ دَخَلَ البَصرَةَ ، فَأَتاهُ النّاسُ ، ثُمَّ راحَ إلى عائِشَةَ عَلى بَغلَتِهِ ، فَلَمّا انتَهى إلى دارِ عَبدِ اللّهِ بنِ خَلَفٍ ـ وهِيَ أعظَمُ دارٍ بِالبَصرَةِ ـ وَجَدَ النِّساءَ يَبكينَ عَلى عَبدِ اللّهِ وعُثمانَ ـ ابنَي خَلَفٍ ـ مَعَ عائِشَةَ ، وصَفِيَّةُ ابنَةُ الحُارِثِ مُختَمِرَةٌ تَبكي .
فَلَمّا رَأَتهُ قالَت : يا عَلِيُّ ، يا قاتِلَ الأَحِبَّةِ ، يا مُفَرِّقَ الجَمعِ ! أيتَمَ اللّهُ بَنيكَ مِنكَ كَما أيتَمتَ وُلدَ عَبدِ اللّهِ مِنهُ !
فَلَم يَرُدَّ عَلَيها شَيئا ، ولَم يَزَل عَلى حالِهِ حَتّى دَخَلَ عَلى عائِشَةَ ، فَسَلَّمَ عَلَيها ، وقَعَدَ عِندَها ، وقالَ لَها : جَبَهَتنا صَفِيَّةُ ، أما إنّي لَم أرَها مُنذُ كانَت جارِيَةً حَتَّى اليَومِ .
فَلَمّا خَرَجَ عَلِيٌّ أقبَلَت عَلَيهِ فَأَعادَت عَلَيهِ الكَلامَ ، فَكَفَّ بَغلَتَهُ وقالَ : أما لَهَمَمتُ ـ وأشارَ إلَى الأَبوابِ مِن الدّارِ ـ أن أفتَحَ هذَا البابَ وأقتُلَ مَن فيهِ ، ثُمَّ هذا فَأَقتُلَ مَن فيهِ ، ثُمَّ هذا فَأَقتُلَ مَن فيهِ ـ وكانَ اُناسٌ مِنَ الجَرحى قَد لَجَؤوا إلى عائِشَةَ ، فاُخبِرَ عَلِيٌّ بِمَكانِهِم عِندَها ، فَتَغافَلَ عَنهُم ـ فَسَكَتَت .
فَخَرَجَ عَلِيٌّ فَقالَ رَجُلٌ مِنَ الأَزدِ : وَاللّهِ ، لا تُفِلتُنا هذِهِ المَرأَةُ ! فَغَضِبَ وقالَ : صَه ! لا تَهتِكُنَّ سِترا ، ولا تَدخُلُنَّ دارا ، ولا تَهيجُنَّ امرَأَةً بِأَذًى ، وإن شَتَمنَ أعراضَكُم ، وسَفَّهَن اُمرَاءَكُم وصُلَحاءَكُم ؛ فَإِنَّهُنَّ ضِعافٌ ، ولَقَد كُنّا نُؤمَرُ بِالكَفِّ عَنهُنَّ ، وإنَّهُنَّ لَمُشرِكاتٌ ، وإنَّ الرَّجُلَ لَيُكافِئُ المَرأَةَ ويَتَناوَلُها بِالضَّربِ ، فَيُعَيَّرُ بِها عَقِبُهُ مِن بَعدِهِ ، فَلا يَبلُغَنّي عَن أحَدٍ عَرَضَ لِامرَأَةٍ ، فَاُنَكِّلَ بِهِ شِرارَ النّاسِ . ۲

1.مروج الذهب : ج ۲ ص ۳۷۷ وراجع دعائم الإسلام : ج ۱ ص ۳۹۴ وتفسير فرات : ص ۱۱۱ ح ۱۱۳ .

2.تاريخ الطبري : ج ۴ ص ۵۳۹ ، الكامل في التاريخ : ج ۲ ص ۳۴۷ نحوه وراجع البداية والنهاية : ج ۷ ص ۲۴۶ والفتوح : ج ۲ ص ۴۸۳ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ریشهری، با همکاری: سیّد محمّدکاظم طباطبایی و سیّد محمود طباطبایی‏نژاد، ترجمه: عبدالهادی مسعودی، محمّد علی سلطانی، مهدی مهریزی، سیّد ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، و جواد محدّثی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 34810
صفحه از 611
پرینت  ارسال به