227
دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5

ر . ك : ص ۲۱۳ (تداوم نبرد به رهبرى عايشه) .

۹ / ۱۶

سخن امام به هنگام گشتن در اطراف كشته ها

۲۲۶۱.الإرشاد :از سخنان على عليه السلام به هنگام گشتن در اطراف كشته هاى جنگ جمل است : «اين ، قريش است كه برخلاف ميل خويش با آنها جنگيدم و خود را راحت كردم . به سوى شما تاختم و شما را از آسيب شمشيرها برحذر داشتم و شما جوان بوديد و بر آنچه مى ديديد ، آگاه نبوديد ؛ ولى اين است پايان كار : هلاكت و مرگ زشت. به خدا پناه مى برم از مرگ بد!».
آن گاه بر [ جنازه] مَعبد بن مقداد گذشت و فرمود: «خداوند، پدر اين مرد را رحمت كند! اگر او زنده بود ، عقيده اش بهتر از عقيده اين بود».
عمّار بن ياسر گفت: سپاسْ خدا را كه او را هلاك ساخت و خوار گردانيد. به خدا سوگند ، اى اميرمؤمنان! آنان كه از حقْ كناره گيرند ، براى ما تفاوتى ندارند ؛ خواه فرزند باشد يا پدر.
اميرمؤمنان فرمود: «خداوند ، تو را رحمت كند و از حقيقت ، بهره نيكو دهد!».
سپس بر [ جنازه] عبد اللّه بن ربيعة بن دُرّاج كه در شمار كشته ها بود ، گذر كرد و فرمود: «اين بدبخت را چه چيزى از خانه بيرون كشانيد؟ آيا دين ، او را بيرون آورد يا يارى كردن عثمان؟ به خدا سوگند كه عثمان درباره او و پدرش نظر خوشى نداشت».
سپس بر [ جنازه] مَعبد بن زُهير بن ابى اُميّه گذشت و فرمود: «اگر آشوب و فتنه در نوك ثريّا بود، اين جوانْ بدان دست مى يافت؛ [ ولى] به خدا سوگند ، در فتنه ها جُربزه اى نداشت و كسى كه او را [ در جنگ ]ديده بود ، به من خبر داد كه از ترس شمشير ، شيون مى كرد».
آن گاه بر [ جنازه] مسلم بن قَرظَه گذر كرد و فرمود: «نيكى كردن [در حقّ او] ، او را [ براى جنگ ، ]بيرون كشيد . وى از من خواست كه با عثمان درباره دارايىِ مورد ادّعايش در مكّه صحبت كنم. عثمان ، آن [ دارايى] را به وى بخشيد . پس [ به من ]گفت: اگر سفارش تو نبود ، آن را به من نمى دادند . وى ـ تا آن جا كه من مى دانم ـ در خاندانش فردِ بدى بود و با اين همه ، اين شومْ عاقبت، براى يارى عثمان آمد».
سپس بر [ جنازه] عبد اللّه بن حميد بن زهير ، گذر كرد و فرمود: «اين هم از كسانى است كه در جنگ با ما شتاب كرد. گمان مى كرد با اين كار ، خدا را مى جويد. براى من نامه هايى نوشت و از عثمان ، بد مى گفت. عثمان به وى چيزى بخشيد و از آن پس از او خشنود گرديد».
و بر [ جنازه] عبد اللّه بن حَكيم بن حِزام ، گذر كرد و فرمود : «اين شخص با پدرش درباره قيام ، مخالفت كرد . پدر او ، گرچه ما را يارى نكرد ، ولى بيعت ما را نيكو داشت ؛ چرا كه به هنگام شك و ترديد در جنگ ، خوددارى كرد و در خانه نشست و من امروز ، كسانى را كه از ما و از دشمن ما دست كشيدند ، سرزنش نمى كنم؛ ليكن سرزنش ، شايسته كسانى است كه با ما كارزار كردند».
سپس بر [ جنازه] عبد اللّه بن مُغَيرة بن اَخنس ، گذر كرد و فرمود : «پدرِ اين ، در روزى كه عثمان در خانه كشته شد، به قتل رسيد . وى به جهت كشته شدن پدرش خشمگينْ قيام كرد؛ ولى او جوانى كم سال بود كه قتلش مقدّر شد».
سپس بر [ جنازه] عبد اللّه بن ابى عثمان بن اخنس بن شريق ، گذر كرد و فرمود: «و آن گاه كه شمشيرهاى آخته ، دو سپاه را در آغوش كشيدند ، او را مى نگريستم كه از صف لشكر فرار مى كرد. بر او بانگ زدم كه دست [ از جنگ ]بردارد ؛ ولى نشنيد تا لشكريانْ وى را كُشتند و اين [ فتنه] ، چيزى بود كه بر جوانان قريش، پنهان ماند. جوانان ناپخته كه دانش جنگ نداشتند، فريب خوردند و لغزيدند. وقتى ايستادند، ضربه خوردند و كشته شدند».
سپس قدرى قدم زد و بر [ جنازه] كعب بن سور، ۱ گذر كرد و فرمود: «اين ، كسى است كه عليه ما قيام كرد و قرآن بر گردن داشت و گمان مى كرد مادرش (عايشه) را يارى مى كند. مردم را به آنچه در قرآن است ، فرا مى خواند ؛ ولى از آنچه در آن ، است ، آگاهى نداشت. سپس درصدد پيروزى بود؛ ولى هر جبّار سركشى نااميد مى گردد. ۲ بدانيد كه او از خدا خواست كه خدا مرا بكشد؛ ولى خداوند ، او را كُشت. كعب را بنشانيد».
او را نشاندند. اميرمؤمنان فرمود: «اى كعب ! من آنچه را خداوندم به من وعده داده بود ، يافتم . آيا تو هم حقيقت آنچه را خداوندت به تو وعده كرده بود ، يافتى؟» .
سپس فرمود: «كعب را به پهلو بخوابانيد».
و بر [ جنازه] طلحة بن عبيد اللّه ، گذر كرد و فرمود: «اين ، آن كسى بود كه بيعت مرا شكست و در ميان امّت ، آشوب به پا كرد و عليه من فرا خواند ؛ كسى كه [ مردم را ]به كشتن من و خاندانم فرا مى خوانْد. طلحه را بنشانيد» .
او را نشاندند. اميرمؤمنان فرمود: «اى طلحة بن عبيد اللّه ! من آنچه را خداوند به من وعده كرده بود ، حق يافتم . آيا تو هم آنچه را خداوند به تو وعده داده بود، حق يافتى؟» .
پس فرمود: «طلحه را به پهلو بخوابانيد» و رفت.
يكى از كسانى كه با او بود، گفت : اى اميرمؤمنان! آيا با كعب و طلحه ، پس از كشته شدن ، سخن مى گويى؟!
فرمود: «آرى . به خدا سوگند ، آنان سخن مرا شنيدند ، چنان كه جنگ بدر فروافتادگان در چاه ، سخن پيامبر خدا را شنيدند».

1.كعب بن سور از تيره بنى لَقيط، در جنگ جملْ كشته شد . وى ميان دو گروه ، حركت مى كرد و به همراهش قرآن بود و مردم را بدان فرا مى خوانْد . تيرى نابه هنگام بر او اصابت كرد و كشته شد . عمر ، او را پس از ابو مريم به منصب قضاوت بصره گمارْد (الجرح و التعديل : ج ۷ ص ۱۶۲ ش۹۱۲) .

2.اشاره اى است به آيه ۱۵ از سوره ابراهيم .


دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5
226

راجع : ص ۲۱۲ (استمرار الحرب بقيادة عائشة) .

۹ / ۱۶

كَلامُ الإِمامِ عِندَ تَطوافِهِ عَلَى القَتلى

۲۲۶۱.الإرشاد :ومِن كَلامِهِ [عَلِيٍّ] عليه السلام عِندَ تَطوافِهِ عَلى قَتلَى الجَمَلِ : هذِهِ قُرَيشٌ ، جَدَعتُ أنفي ، وشَفَيتُ نَفسي ، لَقَد تَقَدَّمتُ إلَيكُم اُحَذِّرُكُم عَضَّ السُّيوفِ ، وكُنتُم أحداثا لا عِلمَ لَكُم بِما تَرَونَ ، ولكِنَّهُ الحَينُ ، ۱ وسوءُ المَصرَعِ ، فَأَعوذُ بِاللّهِ مِن سوءِ المَصرَعِ .
ثُمَّ مَرَّ عَلى مَعبَدِ بنِ المِقدادِ فَقالَ : رَحِمَ اللّهُ أبا هذا ، أما إنَّهُ لَو كانَ حَيّا لَكانَ رَأيُهُ أحسَنَ مِن رَأيِ هذا .
فَقالَ عَمّارُ بنُ ياسِرٍ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي أوقَعَهُ وجَعَلَ خَدَّهُ الأَسفَلَ ، إنّا وَاللّهِ ـ يا أميرَ المُؤمِنينَ ـ ما نُبالي مَن عَنَدَ عَنِ الحَقِّ مِن وَلَدٍ ووالِدٍ . فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ : رَحِمَكَ اللّهُ وجَزاكَ عَنِ الحَقِّ خَيرا .
قالَ : ومَرَّ بِعَبدِ اللّهِ بنِ رَبيعَةَ بنِ دَرّاجٍ ـ وهُوَ فِي القَتلى ـ فَقالَ : هذَا البائِسُ ، ما كانَ أخرَجَهُ ؛ أدينٌ أخرَجَهُ ، أم نَصرٌ لِعُثمانَ ؟ ! وَاللّهِ ما كانَ رَأيُ عُثمانَ فيهِ ولا في أبيهِ بِحَسَنٍ .
ثُمَّ مَرَّ بِمَعبَدِ بنِ زُهَيرِ بنِ أبي اُمَيَّةَ فَقالَ : لَو كانَتِ الفِتنَةُ بِرأسِ الثُّرَيّا لَتَناوَلَها هذَا الغُلامُ ، وَاللّهِ ما كانَ فيها بِذي نَحيزَةٍ ، ۲ ولَقَد أخبَرَني مَن أدرَكَهُ وإنّهُ لَيُوَلوِلُ فَرَقامِنَ السَّيفِ .
ثُمَّ مَرَّ بِمُسلِمِ بنِ قَرَظَةَ فَقالَ : البِرُّ أخرَجَ هذا ! وَاللّهِ ، لَقَد كَلَّمَني أن اُكَلِّمَ لَهُ عُثمانَ في شَيءٍ كانَ يَدَّعيهِ قِبَلَهُ بِمَكَّةَ، فَأَعطاهُ عُثمانُ وقالَ: لَولا أنتَ ما أعطَيتُهُ،إنَّ هذا ـ ما عَلِمتُ ـ بِئسَ أخُو العَشيرَةِ ؛ ثُمَّ جاءَ المَشومُ لِلحَينِ يَنصُرُ عُثمانَ !
ثُمَّ مَرَّ بِعَبدِ اللّهِ بنِ حُمَيدِ بنِ زُهَيرٍ فَقالَ : هذا أيضا مِمَّن أوضَعَ في قِتالِنا ، زَعَمَ يَطلُبُ اللّهَ بِذلِكَ ، ولَقَد كَتَبَ إلَيَّ كُتُبا يُؤذي فيها عُثمانَ ، فَأَعطاهُ شَيئا ، فَرَضِيَ عَنهُ .
ومَرَّ بِعَبدِ اللّهِ بنِ حَكيمِ بنِ حِزامٍ فَقالَ : هذا خَالَفَ أباهُ فِي الخُروجِ ، وأبوهُ حَيثُ لَم يَنصُرنا قَد أحسَنَ في بَيعَتِهِ لَنا ، وإن كانَ قَد كَفَّ وجَلَسَ حَيثُ شَكَّ فِي القِتالِ ، وما ألومُ اليَومَ مَن كَفَّ عَنّا وعَن غَيرِنا ، ولكنَّ المُليمَ الَّذي يُقاتِلُنا !
ثُمَّ مَرَّ بِعَبدِ اللّهِ بنِ المُغيرَةِ بنِ الأخنَسِ فَقالَ : أمّا هذا فَقُتِلَ أبوهُ يَومَ قُتِلَ عُثمانُ فِي الدّارِ ، فَخَرَجَ مُغضَبا لِمَقتَلِ أبيهِ ، وهُوَ غُلامٌ حَدَثٌ حُيِّنَ لِقَتلِهِ .
ثُمَّ مَرَّ بِعَبدِ اللّهِ بنِ أبي عُثمانَ بنِ الأَخنَسِ بنِ شُرَيقٍ ، فَقالَ : أمّا هذا فَإِنّي أنظُرُ إلَيهِ وقَد أخَذَ القَومُ السُّيوفُ هارِبا يَعدو مِنَ الصَفِّ ، فَنَهنَهتُ ۳ عَنهُ ، فَلَم يَسمَع مَن نَهنَهتُ حَتّى قَتَلَهُ . وكانَ هذا مِمّا خَفِيَ عَلى فِتيانِ قُرَيشٍ ، أغمارٌ ۴ لا عِلمَ لَهُم بِالحَربِ ، خُدِعوا وَاستُزِلّوا ، فَلَمّا وَقَفوا وَقَعوا فَقُتِلوا .
ثُمَّ مَشى قَليلاً فَمَرَّ بِكَعبِ بنِ سورٍ ۵ فَقالَ : هذَا الَّذي خَرَجَ عَلَينا في عُنُقِهِ المُصحَفُ ، يَزعُمُ أنَّهُ ناصِرُ اُمِّهِ ! يَدعُو النّاسَ إلى ما فِيهِ وهُوَ لا يَعلَمُ ما فيهِ ، ثُمَّ استَفتَحَ وخابَ كُلُّ جَبّارٍ عَنيدٍ . ۶ أما إنَّهُ دَعَا اللّهَ أن يَقتُلَني ، فَقَتَلَهُ اللّهُ . أجلِسوا كَعبَ بنَ سورٍ . فَاُجلِسَ ، فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ : يا كَعبُ ، قَد وَجَدتُ ما وَعَدَني رَبّي حَقّا ، فَهَل وَجَدتَ ما وَعَدَكَ رَبُّكَ حَقّا ؟ ثُمَّ قالَ : أضجِعوا كَعبا .
ومَرَّ عَلى طَلحَةَ بنِ عُبَيدِ اللّهِ فَقالَ : هذَا النّاكِثُ بَيعَتي ، وَالمُنِشِئُ الفِتنَةَ فِي الاُمَّةِ ، وَالمُجلِبُ عَلَيَّ ، الدّاعي إلى قَتلي وقَتلِ عِترَتي ، أجلِسوا طَلحَةَ . فَاُجلِسَ ، فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ : يا طَلحَةَ بنَ عُبيدِ اللّهِ ، قَد وَجَدتُ ما وَعَدَني رَبّي حَقّا ، فَهَل وَجَدتَ ما وَعَدَ رَبُّكَ حَقّا ؟ ثُمَّ قالَ : أضجِعوا طَلحَةَ ، وسارَ .
فَقالَ لَهُ بَعضُ مَن كانَ مَعَهُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، أتُكَلِّمُ كَعبا وطَلحَةَ بَعدَ قَتلِهِما ؟!
قالَ : أمَ وَاللّهِ ، إنَّهُما لَقَد سِمِعا كَلامي كَما سَمِعَ أهلُ القَليبِ ۷ كَلامَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَومَ بَدرٍ . ۸

1.الحَينُ: الهَلاك (لسان العرب: ج ۱۳ ص ۱۳۶ «حين»).

2.النحيزة : الطبيعة (مجمع البحرين : ج ۳ ص ۱۷۵۹ «نحز») .

3.نهنهتَ : إذا صحتَ به لتكفّه (مجمع البحرين : ج ۳ ص ۱۸۴۱ «نهنه») .

4.أغمار : جمع غمر : الذي لم يجرّب الاُمور (المحيط في اللغة : ج ۵ ص ۸۱ «غمر») .

5.كعب بن سور من بني لقيط ، قتل يوم الجمل ، كان يخرج بين الصفّين معه المصحف يدعو إلى ما فيه ، فجاءه سهم غرب فقتله ، ولّاه عمر بن الخطّاب قضاء البصرة بعد أبي مريم (الجرح والتعديل : ج ۷ ص ۱۶۲ ح ۹۱۲) .

6.إشارة إلى الآية ۱۵ من سورة إبراهيم .

7.القليب : البئر التي لم تُطوَ (النهاية : ج ۴ ص ۹۸ «قلب») وأشار عليه السلام إلى كلام رسول اللّه صلى الله عليه و آله في غزوة بدر مع قتلى قريش الذين طُرحوا في البئر (راجع السيرة النبويّة لابن هشام : ج ۲ ص ۲۹۲) .

8.الإرشاد : ج ۱ ص ۲۵۴ ، الجمل : ص ۳۹۱ نحوه مع تقديم وتأخير ، بحار الأنوار : ج ۳۲ ص ۲۰۷ ح ۱۶۳ وراجع تصحيح الاعتقاد : ص ۹۳ والشافي : ج ۴ ص ۳۴۴ والاحتجاج : ج ۱ ص ۳۸۱ ح ۷۳ و ۷۴ وشرح نهج البلاغة : ج ۱ ص ۲۴۸ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ریشهری، با همکاری: سیّد محمّدکاظم طباطبایی و سیّد محمود طباطبایی‏نژاد، ترجمه: عبدالهادی مسعودی، محمّد علی سلطانی، مهدی مهریزی، سیّد ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، و جواد محدّثی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 34702
صفحه از 611
پرینت  ارسال به