۲۲۲۳.امام على عليه السلامـ از سخنرانى اش در جنگ جمل ـ: اى مردم! به راستى كه من به سوى اين گروه آمدم و آنان را فرا خواندم و براى آنان ، استدلال كردم. آنان مرا دعوت كردند كه در نبرد، شكيبايى ورزم و براى زخم نيزه ها آماده شوم. مادرشان در عزا نشيند! من هيچ گاه با جنگ ، تهديد نشده ام و از ضربت شمشير ، ترسانده نشده ام. آنان كه قبيله قارَه ۱ را به جنگ با تير و كمان فرا خواندند ، با ايشان انصاف ورزيدند . براى ديگرى رعد و برق به راه اندازند كه من ابو الحسنم ؛ همان كسى كه بُرش آنان را كُند ساخت و جماعتشان را از هم پراكند ، و با چنين دلى دشمنم را ملاقات مى كنم كه به وعده هاى يارى و تقويت و پيروزى پروردگار خويش ، دل بسته ام و به پروردگارم يقين دارم و در كار خود ، هيچ شبهه اى ندارم.
اى مردم! به راستى كه مرگ ، از [ كسى كه در ميدان جنگْ] برجاىْ ايستاده ، درنمى گذرد و فراركننده ، او را ناتوان نمى سازد. از مرگ ، چاره اى نيست. آن كه نميرد ، كشته مى شود و برترين مرگ، كشته شدن [ در راه خدا] است. سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، هزار ضربه شمشير برايم آسان تر است از مردن در بستر!
شگفتا از طلحه! مردم را به كشتن پسر عفّان تحريك كرد و وقتى او كشته شد، دستش را [ براى بيعت] از سرِ رضايت به من داد. سپس بيعت مرا شكست. بار خدايا! او را بگير و مهلتش مده.
آگاه باشيد كه زبير ، بيعت مرا شكست و پيوند خويشاوندى ام را بُريد و دشمنانم را پشتيبانى نمود. [ بار خدايا! ]امروز ، آن گونه كه خود مى خواهى ، مرا از [ شرّ ]او كفايت كن.