۲۱۳۱.امام على عليه السلامـ در سخنرانى اش به هنگام حركت به سوى جنگ ـ: من به چهار چيز مبتلا گشتم: زيرك ترين و سخاوتمندترينِ مردم، طلحه، و شجاع ترينِ مردم، زبير، و مُطاع ترينِ مردم در نزد مردم، عايشه، و سريع ترينِ مردم در فتنه انگيزى، يَعلَى بن اُميّه.
به خدا سوگند، از من زشتى نديدند و ثروتى را به خود اختصاص ندادم و به سوى هوا و هوس نرفتم. آنان حقّى را مى جويند كه خود به كنارى نهادند و خونى را طلب مى كنند كه خود بر زمين ريختند و آنان،خودشان عهده دار آن بودند، نه من. اگر من شريك آنان بودم، آن را زشت نمى شمردند.
پيامد خون عثمان ، تنها بر گردن آنان است و آنان، همان گروه ستمكارند. با من بيعت كردند و سپس بيعت مرا شكستند و به من فرصت ندادند تا ستمكارى مرا از عدالت من بازشناسند. من به حجّت الهى بر آنان و آگاهى اش درباره آنها خشنودم. با اين همه، آنان را [ به اطاعت ]فرا مى خوانم و عذرشان را مى پذيرم. اگر پذيرفتند، توبه ، پذيرفته شده است و حق، بهترين چيزى است كه به سويش بازگشت شود، و اگر سر باز زدند، تيزى شمشير را به آنان نشان مى دهم كه آن ، براى درمان باطل و ياورى حق، بسنده است .
۲۱۳۲.امام على عليه السلامـ از سخن وى درباره طلحة بن عبيد اللّه ، وقتى خبر حركتش با زبير به سوى بصره براى چجنگ با وى به او رسيد ـ: تا بوده ام، مرا به جنگ ، تهديد نكرده اند و از شمشير نهراسانده اند. من دل به وعده نصرت پروردگارم بسته ام. به خدا سوگند كه او (طلحه) در خونخواهى عثمانْ شتاب نكرد، مگر از ترس آن كه از او بازخواست شود؛ زيرا كه وى متّهم بود و كسى در ميان جمعيت بر [ ريختن خون ]عثمان ، حريص تر از او نبود. از اين رو، تصميم گرفت بدانچه برايش سودمندتر است، مغالطه كند تا حقيقتْ پوشيده مانَد و ترديد، پيدا شود.
به خدا سوگند، طلحه در مسئله عثمان، بايد يكى از سه كار را انجام مى داد: اگر عثمانْ ستمگر بود ـ چنان كه وى گمان داشت ـ ، سزاوار بود كه قاتلان او را يارى كند و ياوران عثمان را دور سازد ؛ و اگر عثمانْ مظلوم بود، سزاوار بود كه شورشيان را از او بازدارد و در آنچه متّهمش ساخته بودند، عذرى آورَد؛ و اگر در ترديد بود، سزاوار بود كه كناره گيرد و در گوشه اى بماند و مردم را با عثمان ، تنها گذارد. او هيچ يك از سه كار را نكرد و كارى تازه كرد كه ناشناخته بود و عذرهايى آورد كه درست نبود.