۷ / ۷
آغاز نبرد
۲۴۵۷.تاريخ الطبرىـ به نقل از عبدالملك بن ابى حرّه حنفى ، در يادكردِ آغاز نبرد در ذى حجّه ـ: على عليه السلام ، يكايك ، مردانى بزرگْ منش را فرمانِ [ نبرد ]مى داد و با هر يك ، گروهى [ از رزمندگان ]به ميدان مى رفتند . از ياران معاويه نيز كسى به ميدان مى آمد و گروهى همراهش مى شدند . آن گاه ، سواره و پياده با يكديگر به جنگ برخاسته ، سپس عقب مى نشستند و خوش نداشتند كه با همه عراقيان به رويارويىِ شاميان بروند ؛ زيرا بيم داشتند كه اين كار ، موجب گرفتارى و هلاكت شود و از اين رو ، على عليه السلام ، كسان خود را يكى يكى به ميدان مى فرستاد ؛ يك بار اشتر را و بار ديگر حُجْر بن عَدى كِندى را و بدين ترتيب هر بار يكى از يارانش را مى فرستاد : شَبَث بن رِبعى ، خالد بن معمّر ، زياد بن نضر حارثى ، زياد بن خصفه تَيمى ، سعيد بن قيس ، مَعقِل بن قيس رياحى و قيس بن سعد . در اين ميان ، آن كه بيشتر به ميدان رفت ، اشتر بود .
و معاويه ، پياپى اين كسان را به ميدانِ عراقيان فرستاد : عبد الرحمان بن خالد مخزومى ، ابو اعور سُلَمى ، حبيب بن مَسلَمه فِهْرى ، ابن ذى كِلاع حِمْيَرى ، عبيد اللّه ابن عمر بن خطّاب ، شُرَحبيل بن سِمْط كِنْدى و حمزة بن مالك هَمْدانى . آنان سراسرِ ذى حجّه را جنگيدند و گاه مى شد كه در يك روز ، دو بار نبرد مى كردند : آغازِ روز و پايان آن .
[ به نقلِ ابو مخنف از عبد اللّه بن عاصم فائشى و او از مردى هم قبيله اش : ]روزى ، در صفّين ، اشتر همراه برخى قاريان و تكْ سوارانِ عرب ، به نبرد برخاست . هنگامى كه جنگشان اوج گرفت ، مردى به ميدانمان آمد ـ كه خداى را سوگند ـ تا آن روز به ندرت كسى را به بالايى و تنومندىِ او ديده بودم . وى هماورد خواست و هيچ كس جز اشتر به ميدان او نرفت . آنان دو ضربه ردّ و بدل كردند و اشتر با ضربه اى او را هلاك ساخت . به خدا سوگند ، ما از پيش بر جانِ اشتر بيمناك بوديم و از او مى خواستيم كه به نبردِ وى نرود . پس آن گاه كه اشتر ، او را كُشت ، يكى از مردانش ندا در داد :
هَلا اى سَهم! اى سهم بن ابى عيزار
اى خوب ترين كسى كه در ميانِ طايفه «زاره» ۱ مى شناسيم .
و گفت : به خدا سوگند ، يا من قاتل تو را مى كشم يا او مرا مى كشد . سپس به ميدان آمد و به اشتر يورش آورد . اشتر به او روى كرد و ضربه اى بر وى نواخت ، چندان كه مقابلِ اسبش بر زمين افتاد . يارانش به سوى او شتافتند و پيكر مجروحش را وا رهاندند . ابو رفيقه فهمى گفت : او آتشى بود ؛ ليكن با گردبادى روبه روى گشت .
و افراد ، سراسر ذى حجّه را جنگيدند . وقتى ذى حجّه سرآمد ، خواستار آن شدند كه در ماه محرّم ، دست از هم بدارند ؛ بلكه خداوند ميانشان صلح و وحدت برقرار كند . و افراد دست از هم بداشتند .