۲۴۴۷.وقعة صِفّينـ به نقل از زيد بن حسين ـ: اشعث ، بر عمرو بن عاص بانگ زد و گفت : واى بر تو اى فرزند عاص! آب را بر ما بگشا . به خدا سوگند ، اگر چنين نكنى ، ما و شما را شمشيرها در [ ميان] مى گيرند .
عمرو گفت : به خدا سوگند ، آب را نمى گشاييم تا شمشيرها ما و شما را در [ ميان ]گيرند . آن گاه ، پروردگار ما گواه خواهد بود كه كدام يك ، امروز پايدارتريم .
پس اشعث و اشتر و ديده وران سپاه على عليه السلام به زير آمدند و همراهِ ايشان دوازده هزار تن سرازير شدند و بر عمرو و شاميانِ همراهش يورش آوردند و از آب دورشان كردند ، چندان كه سُمِ اسبان سپاه على عليه السلام در آب جاى گرفت .
۲۴۴۸.الكامل فى التّاريخـ پس از بيان آن كه امام عليه السلام ، صعصعه را به سوى معاويه فرستاد تا درباره شريعه آب با وى گفتگو كند ـ: پس صعصعه باز گشت و او را از آنچه گذشت و از اين كه معاويه اعلان نظرش را به آينده وا نهاد ، خبر داد و [ نيز از اين كه ]معاويه ، سواران را به سوى ابو اعور فرستاد تا [ همچنان ]آب را بر سپاه على عليه السلام بسته نگاه دارند .
چون على عليه السلام اين سخن بشنيد ، گفت : «بر سرِ آب با ايشان بجنگيد» .
اشعث بن قيس كِندى گفت : من به سوى آنان روانه مى شوم .
پس سويشان روان گشت . آن گاه كه به ايشان نزديك شدند ، به جانبشان تاختند و تير افكندند . پس از ساعتى تيرافكنى ، با نيزه ها يكديگر را زدند و سپس به شمشير دست بردند و چندى جنگيدند .
معاويه ، يزيد بن اسد بِجلى قَسرى ، جدّ خالد بن عبد اللّه قَسرى را با سواران به سوى ابو اعور روان كرد و آنان به راه افتادند .
على [ نيز] شَبَثِ بن رِبعى رياحى را فرستاد و [ بدين سان] جنگ شدّت گرفت .
آن گاه ، معاويه ، عمرو بن عاص را با سپاهى بسيار روانه كرد و او به يارى ابو اعور و يزيد بن اسد شتافت .
على عليه السلام [ نيز] اشتر را با سپاهى گران گسيل داشت و او به يارى اشعث و شبث روان شد و [ بيش از پيش ]جنگ شدّت يافت .
عبد اللّه بن عوف اَزْدى احمرى [ به گاه رجز خواندن ، مى]گفت :
آبِ رونده فرات را براى ما بگشاييد
يا برابرِ لشكر انبوه ما مقاومت كنيد .
هر سالار جانبازى ، جانش را به فروش نهاده
و با نيزه تازنده اش هجوم آورده است .
با يورش هاى پياپى ، سرهاى بسيارى از دشمنان را جدا مى كند
و جز از خداى يگانه چيره ، پروا ندارد .
و با سپاه شام جنگيدند تا آن گاه كه آب به رويشان گشوده شد و در دست ياران على عليه السلام افتاد .