۱۰ / ۱۶
ورود امام به كوفه
۲۳۰۱.وقعة صفينـ به نقل از عبد الرحمان بن عبيد بن ابى كنود و ديگران ـ: چون على بن ابى طالب عليه السلام از بصره به كوفه رسيد ، روز دوشنبه ، دوازدهم رجب سال سى و ششم هجرى بود و خداوند ، پيروزى اش را گرامى داشت و او را بر دشمنش پيروز گردانيد و به همراه او ، بزرگان مردم و اهل بصره بودند . كوفيان به استقبال آمدند و در ميان آنها قاريان و بزرگان كوفه حضور داشتند. سپس براى او به خير و بركت ، دعا كردند و گفتند: اى اميرمؤمنان! كجا اقامت مى كنى؟ آيا به قصر [ حكومتى ]مى روى؟
فرمود: «نه ؛ ولى در رُحبه ، ۱ توقّفى خواهم داشت» .
پس در رُحبه ، توقّف كرد و سپس وارد مسجد بزرگ شهر شد و در آن ، دو ركعت نماز گزارْد و بر منبر رفت و حمد و ثناى خداوند گفت و بر پيامبرش درود فرستاد و فرمود:
«امّا بعد ؛ اى مردم كوفه! همانا براى شما در اسلام ، فضيلتى است تا زمانى كه آن را دگرگون نسازيد و تغيير ندهيد. شما را به سوى حق فرا خواندم و شما اجابت كرديد. و آغاز كرديد به مبارزه با مُنكَر و آن را دگرگون ساختيد .
بدانيد كه فضيلت ميان شما و خداوند ، در احكام و تقسيم هاست. شما الگوى كسانى هستيد كه شما را پاسخ مى گويند و در آنچه شما داخل گشتيد، داخل مى گردند.بدانيد كه بيشترين هراس من بر شما ، پيروى از هوا و هوس و آرزوهاى طولانى است ؛ زيرا كه پيروى هوا و هوس ، از حق باز مى دارد و آرزوى دراز ، آخرت را از ياد مى بَرَد.
بدانيد كه دنيا پشت مى كند و مى رود و آخرت روى مى آورد و مى آيد و هريك را فرزندانى است . شما از فرزندان آخرت باشيد. امروز ، [ روز] عمل است و حسابى نيست و فردا [ روز ]حساب است و جاى عمل نيست. سپاسْ خدايى را كه ولىّ خود را يارى كرد و دشمنش را بى ياور گذاشت و راستگوىِ حق مدار را عزيز گردانيد و بيعت شكنِ باطل مَدار را خوار ساخت.
بر شما باد پرواى الهى و پيروىِ اهل بيت پيامبرتان كه از خداوند ، اطاعت مى كنند؛ آنان كه در آنچه خدا را اطاعت مى كنند ، از ديگر فرقه هايى كه خود را به دين مى بندند و ادّعا دارند و با ما به مقابله مى پردازند، سزاوارتر به پيروى شدن اند، در حالى كه آن ديگران ، از فضيلت ما فضيلت يافته اند؛ ولى امر (حكومت) ما را انكار مى كنند ، و در حقّ ما با ما كشمكش مى كنند و ما را از آن ، دور مى سازند. آنان ، نتيجه رفتار خود را چشيدند و به زودى [ سزاى] گم راهى [ خود ]را خواهند ديد.
بدانيد كه مردانى از شما از يارى من سر باز زدند و من ، آنان را نكوهش و توبيخ مى كنم. از آنان كناره جوييد و آنچه را خوش نمى دارند ، به گوششان برسانيد تا بازگردند ، و از اين طريق ، به هنگام جدا شدن ها ، حزب خدا شناخته مى شود».
مالك بن حبيب يَربوعى ـ كه از سرداران سپاه او بود ـ برخاست و گفت: به خدا سوگند كه قهر و دورى و سخنان درشت به گوششان رساندن را براى آنانْ كم مى دانم . به خدا سوگند،اگر به ما دستور دهى ، آنان را خواهيم كُشت.
على عليه السلام فرمود: «سبحان اللّه ، اى مالك! از اندازه گذشتى و از حد ، تجاوز كردى و در دشمنى فرو رفتى».
مالك گفت: اى اميرمؤمنان! كمىِ ستم، در كارهايى كه براى تو پيش مى آيد ، از سازش با دشمنان ، كارسازتر است.
على عليه السلام فرمود: «اى مالك! خداوند ، چنين حكم نكرده است. كشتن نفْس در برابر نفْس است. ستمْ چرا؟ خداوند فرموده است: «و هركس به ستمْ كشته شود، به سرپرست وى قدرتى داده ايم . پس [ او] نبايد در قتل ، زياده روى كند ؛ زيرا او [ از طرف شرع ، ]يارى شده است» و زياده روى در كشتن، آن است كه جز قاتل را بكشى كه خداوند ، از آن ، نهى كرده است و اين ، همان ستم است».