199
دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5

۹ / ۸

جنگيدن خودِ امام

۲۲۳۵.الفتوح:محمّد بن حنفيه ، لحظاتى پرچم به دستْ جنگيد و سپس برگشت. على عليه السلام دست بُرد و شمشيرش را بركشيد و بر دشمن ، يورش بُرد . از چپ و راست بر آنان نواخت . سپس برگشت ، درحالى كه شمشيرش كج شده بود و شروع كرد آن را با زانو راست كردن. يارانش به وى گفتند: بگذار ما اين كار را انجام دهيم ، اى امير مؤمنان!
به كسى پاسخ نگفت تا آن را راست كرد .
سپس براى بارِ دوم يورش بُرد و در دل دشمن ، نفوذ كرد . با شجاعت و جرئت بر آنان ضربه مى زد تا آن كه شمشيرش كج شد. آن گاه نزد يارانش بازگشت و ايستاد و در حالى كه با زانو شمشير خود را راست مى كرد ، فرمود: «به خدا سوگند ، از اين كار ، جز خداوند و آخرت را در نظر ندارم».
آن گاه رو به فرزندش محمّد بن حنفيه نمود و فرمود: «فرزندم! اين چنين بجنگ».

۲۲۳۶.شرح نهج البلاغةـ به نقل از ابو مخنف ـ: على عليه السلام با يگانِ سبز (نيروى ويژه) خود ـ كه متشكّل از مهاجران و انصار بود ـ به سوى لشكر جمل ، يورش بُرد و در اطراف او فرزندانش حسن، حسين عليهماالسلام و محمّد بودند. پرچم را به محمّد سپرد و فرمود: «با آن به پيش تاز تا آن را در چشم شتر بنشانى و تا چنين نكرده اى از پا منشين».
محمّد به پيش تاخت . چوبه هاى تير بر او باريدند. محمّد به يارانش گفت: كمى صبر كنيد تا تيرهايشان تمام شود و براى آنان يك تير يا دو تير بيشتر نمانَد.
على عليه السلام به سوى محمّد شتافت و او را برمى انگيخت و به پيكار ، دستور مى داد. وقتى كُندى او را ديد، خود از پشت سرِ وى آمد و دست چپ خود را بر شانه راست او نهاد و فرمود: «به پيش تاز !».
محمّد ، هرگاه اين خاطره را به ياد مى آورْد ، مى گريست و مى گفت: گويا بوى نفَسش را در پشت سرم استشمام مى كردم . به خدا ، هرگز آن را از ياد نخواهم برد!
سپس على عليه السلام را بر فرزندش رحم آمد و پرچم را با دست چپ از او گرفت و ذو الفقار آخته ، در دست راستش بود. آن گاه ، يورش آورد و در دل لشكر جمل فرو رفت . سپس با شمشير كج شده برگشت و آن را با زانو راست نمود. ياران و فرزندانش و اشتر و عمّار [ ، نزديكش آمده ]به وى گفتند: اى اميرمؤمنان! بگذار ما اين كار را به جاى تو انجام دهيم . نه به آنان پاسخ گفت و نه نگاهشان كرد .
پيوسته نفس نفس مى زد و همچون شير ، مى غرّيد تا آنان كه در اطرافش بودند ، پراكنده شدند. لشكر دشمن به سويش شتافتند و او با چشمانش [ آخر ]لشكر بصره را مى نگريست و اطراف خود را نگاه نمى كرد و سخنى را پاسخ نمى گفت.
آن گاه ، پرچم را به فرزندش محمّد سپرد و براى بار دوم به تنهايى يورش بُرد و به وسط لشكر جمل ، وارد شد و شجاعانه و جسورانه ، با شمشير بر آنان ضربت مى زد و مردان جنگى از برابرش مى گريختند و به چپ و راست مى رفتند تا زمين از خون كُشتگانْ رنگين شد .
آن گاه بازگشت، درحالى كه شمشيرش كج شده بود. آن را با زانو راست كرد. يارانش گِردش جمع شده بودند و او را نسبت به جانش و براى حفظ اسلام ، سوگند مى دادند و مى گفتند: اگر تو آسيب ببينى ، دين از ميان خواهد رفت . دست نگه دار كه ما خود از پس اين كار برمى آييم.
فرمود: «به خدا سوگند ، با كارهايى كه مى كنم ، جز خدا و آخرت را نمى خواهم». آن گاه به فرزندش محمّد فرمود: «اى پسر حنفيه! اين چنين كار كن».
اطرافيان گفتند: اى اميرمؤمنان! چه كسى مى تواند كارى را كه تو انجام مى دهى ، انجام دهد؟!


دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5
198

۹ / ۸

مُقاتَلَةُ الإِمامِ بِنَفسِهِ

۲۲۳۵.الفتوح :قاتَلَ مُحَمَّدُ ابنُ الحَنَفِيَّةِ ساعَةً بِالرّايَةِ ثُمَّ رَجَعَ ، وضَرَبَ عَلِيٌّ رضى الله عنهبِيَدِهِ إلى سَيفِهِ فَاستَلَّهُ ، ثُمَّ حَمَلَ عَلَى القَومِ ، فَضَرَبَ فيهِم يَمينا وشِمالاً ، ثُمَّ رَجَعَ وقَدِ انحَنى سَيفُهُ فَجَعَلَ يُسَوّيهِ بِرُكبَتِهِ ، فَقالَ لَهُ أصحابُهُ : نَحنُ نَكفيكَ ذلِكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ! فَلَم يُجِب أحَدا حَتّى سَوّاهُ ، ثُمَّ حَمَلَ ثانِيَةً حَتَّى اختَلَطَ بِهِم ، فَجَعَلَ يَضرِبُ فيهِم قُدُما قُدُما حَتَّى انحَنى سَيفُهُ ، ثُمَّ رَجَعَ إلى أصحابِهِ ، وَوَقَفَ يُسَوّي السَّيفَ بِرُكبَتِهِ وهُوَ يَقولُ : وَاللّهِ ما اُريدُ بِذلِكَ إلّا وَجهَ اللّهِ وَالدّارَ الآخِرَةَ !
ثُمَّ التَفَتَ إلَى ابنِهِ مُحمَّدِ ابنِ الحَنَفِيَّةِ وقالَ : هكَذَا اصنَع يابُنَيَّ . ۱

۲۲۳۶.شرح نهج البلاغة عن أبي مخنف :زَحَفَ عَلِيٌّ عليه السلام نَحوَ الجَمَلِ بِنَفسِهِ في كَتيبَتِهِ الخَضراءِ مِنَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ ، وحَولَهُ بَنوهُ حَسنٌ وحُسَينٌ ومُحَمَّدٌ عليهم السلام ، ودَفَعَ الرّايَةَ إلى مُحَمَّدٍ ، وقالَ : أقدِم بِها حَتّى تَركُزَها في عَينِ الجَمَلِ ، ولا تَقِفَنَّ دونَهُ .
فَتَقَدَّمَ مُحَمَّدٌ ، فَرشَقَتهُ السِّهامُ ، فَقالَ لِأَصحابِهِ : رُوَيدا ، حَتّى تَنفَدَ سِهامُهُم ، فَلَم يَبقَ لَهُم إلّا رَشقَةٌ أو رَشقَتانِ . فَأَنفَذَ عَلِيٌّ عليه السلام ۲ إلَيهِ يَستَحِثُّهُ ، ويَأمُرُهُ بِالمُناجَزَةِ ، فَلَمّا أبطَأَ عَلَيهِ جاءَ بِنَفسِهِ مِن خَلفِهِ ، فَوَضَعَ يَدَهُ اليُسرى عَلى مَنكِبِهِ الأَيمَنِ وقالَ لَهُ : أقدِم ، لا اُمَّ لَكَ !
فَكانَ مُحَمَّدٌ إذا ذَكَرَ ذلِكَ بَعدُ يَبكي ، ويَقولُ : لَكَأَنّي أجِدُ ريحَ نَفَسِهِ في قَفايَ ، وَاللّهِ لا أنسى أبَدا .
ثُمَّ أدرَكَت عَلِيّا عليه السلام رِقَّةٌ عَلى وَلَدِهِ ، فَتَناوَلَ الرّايَةَ مِنهُ بِيَدِه اليُسرى وذُو الفِقارِ مَشهورٌ في يُمنى يَدَيهِ ، ثُمَّ حَمَلَ فَغاصَ في عَسكَرِ الجَمَلِ ، ثمّ رَجَعَ وقَدِ انحَنى سَيفُهُ ، فَأَقامَهُ بِرُكبَتِهِ . فَقالَ لَهُ أصحابُهُ وبَنوهُ وَالأَشتَرُ وعَمّارٌ : نَحنُ نَكفيكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ! فَلم يُجِب أحَدا مِنهُم ، ولا رَدَّ إلَيهِم بَصَرَهُ ، وظَلَّ يَنحِطُ ۳ ويَزأَرُ زَئيرَ الأَسَدِ ، حَتّى فَرِقَ مَن حَولَهُ ، وتَبادَروهُ ، وإنَّهُ لَطامِحٌ بِبَصَرِهِ نَحوَ عَسكَرِ البَصرَةِ ، لا يُبصِرُ مَن حَولَهُ ، ولا يَرُدُّ حِوارا .
ثُمَّ دفَعَ الرّايَةَ إلَى ابنِهِ مُحَمَّدٍ ، ثُمَّ حَمَلَ حَملَةً ثانِيَةً وَحدَهُ ، فَدَخَلَ وَسَطَهُم فَضَرَبَهُم بِالسَّيفِ قُدُما قُدُما ، وَالرِّجالُ تَفِرُّ مِن بَينِ يَدَيهِ ، وتَنحازُ عَنهُ يُمنَةً ويَسرَةً ، حَتّى خَضَبَ الأَرضَ بِدِماءِ القَتلى ، ثُمَّ رَجَعَ وقَدِ انحَنى سَيفُهُ ، فَأقامَهُ بِرَكبَتِهِ ، فَاعصَوصَبَ ۴ بِهِ أصحابُهُ ، وناشَدوهُ اللّهَ في نَفسِهِ وفِي الإِسلام ، وقالوا : إنَّكَ إن تُصَب يَذهبِ الدّينُ ! فَأَمسِك ونَحنُ نَكفيكَ .
فَقالَ : وَاللّهِ ، ما اُريدُ بِما تَرَونَ إلّا وَجهَ اللّهِ وَالدّارَ الآخِرَةَ . ثُمَّ قالَ لِمُحَمَّدٍ ابنِهِ : هكَذا تَصنَعُ يَابنَ الحَنَفِيَّةِ . فَقالَ النّاسُ : مَنِ الَّذي يَستَطيعُ ما تَستَطيعُهُ يا أميرَ المُؤمِنينَ ! ! ۵

1.الفتوح : ج ۲ ص ۴۷۴ ، المناقب للخوارزمي : ص ۱۸۷ نحوه وراجع شرح نهج البلاغة : ج ۱ ص ۲۵۷ .

2.في الطبعة المعتمدة : «فأنفذا إليه عليّ عليه السلام إليه» ، والصحيح ما أثبتناه كما في طبعة دار الرشاد (ج ۱ ص ۸۵) .

3.النحْط : شبه الزَّفير (لسان العرب : ج ۷ ص ۴۱۲ «نحط») .

4.اعصَوْصبوا : اجتمعوا وصاروا عِصابةً واحدة (النهاية : ج ۳ ص ۲۴۶ «عصب») .

5.شرح نهج البلاغة : ج ۱ ص ۲۵۷ وراجع الفتوح : ج ۲ ص ۴۷۳ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ریشهری، با همکاری: سیّد محمّدکاظم طباطبایی و سیّد محمود طباطبایی‏نژاد، ترجمه: عبدالهادی مسعودی، محمّد علی سلطانی، مهدی مهریزی، سیّد ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، و جواد محدّثی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 34801
صفحه از 611
پرینت  ارسال به