فصل شصت و ششم : مُتَوفّى، موُفىُ، مُوَفّى
واژه شناسى «مُتَوفّى»، «مُوفى» و «مُوَفّى»
صفت «مُتوفّى (تمام گيرنده) » ، اسم فاعل از «توفّى، يتوفّى» و صفت «مُوفى (وفا كننده) » ، اسم فاعل از «أوفى، يُوفى» و صفت «مُوَفّى (تمام دهنده) » ، اسم فاعل از «وفّى، يوفّى» است.
هر سه واژه ، از ريشه «وفى» برگرفته شده اند كه بر كامل كردن و تمام كردن دلالت مى كند. واژه «وفاء» ، به معناى تمام كردن پيمان و كامل كردن شرط، از همين ريشه است. وقتى گفته مى شود: «توفّيتُ الشى ء و استوفيتُه» ، كه تمام چيزى را برداشته باشى ، به گونه اى كه چيزى از آن را رها نكرده باشى . از همين ريشه است كه در مورد مُرده مى گويند: «توفّاه اللّه ؛ خدا [روح] او را به تمامى گرفت» . دو جمله «أوفاه حقّه» و «وفّاه» به يك معناست؛ يعنى: حقّ او را به طور كامل به او داد.
مُتوفّى و مُوفى و مُوفّى ، در قرآن و حديث
مشتقّات ريشه «وفى» ، ۲۲ بار در قرآن كريم آمده و به خداى متعال ، نسبت داده شده است، و صفت «مُتوفّى» يك بار و صفت «موفّى» يك بار به صورت جمع، به كار رفته است.
در قرآن كريم ، تَوَفّىِ خدا در مورد نفس انسان ، هنگام مرگ و خواب ، و نيز در مورد عيسى بن مريم عليهماالسلام و رهايى او از دست مخالفان ، به كار رفته است. به نظر مى رسد در همه اين موارد ، منظور ، گرفتن و برداشتنِ مورد توفّى به صورت كامل و حفظ آن از آفات است.
در قرآن كريم ، مُوفى بودن و مُوَفّى بودن خدا نسبت به پيمان، اعمال، پاداش ها، روزى ها و حساب ، آمده است. چنين مى نمايد كه در همه اين موارد ، مقصود ، بخشيدن موارد ياد شده به صورت كامل است. براى مثال ، وقتى قرآن كريم مى گويد: « وَ أَوْفُواْ بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِكُمْ؛ به پيمان من وفا كنيد تا به پيمان شما وفا كنم» ، مقصود اين است كه اگر انسان ها به پيمان خود عمل كنند ، خدا نيز به طور كامل به پيمان خود عمل مى كند و به وعده اش به طور كامل ، عمل خواهد كرد.