فصل سى و نهم : ظاهر، باطن
واژه شناسى «ظاهر» و «باطن»
صفت «ظاهر» ، اسم فاعل از مادّه «ظهر» است كه بر نيرومندى و آشكار شدن دلالت دارد و هنگامى به كار مى رود كه چيزى هويدا گردد . ظُهر و ظَهيره نيز ، از همين رو نام گذارى شده اند و آشكارترين و روشن ترين وقت روزند و اصل در آن ، ظَهر (پشت) انسان است كه بر خلاف بطن (شكم) است و آشكارى و نيرومندى را نشان مى دهد .
و «باطن» ، اسم فاعل از مادّه «بطن» است كه بر خلاف آشكار شدن و هويدا گشتن است. باطن هر چيز ، يعنى اندرون آن ، بر خلاف ظاهر (بيرون) آن.
ظاهر و باطن ، در قرآن و حديث
در قرآن كريم ، ظاهر و باطن ، هر كدام ، يك بار وارده شده اند : « اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن و او به همه چيز ، داناست » .
و در احاديث ، گاه از ظهور خداى متعال، معناى تسلّط و چيرگى و غلبه او بر آفريده ها برداشت مى شود و گاه ديگر ، معناى آشكار بودن او بر قواى ادراكى انسان ، از ره گذر آثار و نشانه هاى تدبير . اين دو معنا ، با مفهوم نيرومندى و بروز (آشكار شدن) سازگارند كه در لغت، براى واژه «ظهر» ياد شده است.
امّا درباره «باطن بودن خدا» ، بخشى از احاديث ، گوياى آن هستند كه مراد از آن ، علم خدا به بواطن امور است و گروهى از آنها اين صفت را به ناتوانىِ انديشه انسانى از احاطه به ذات الهى، تفسير كرده اند .
پرسشى كه درباره اين دو صفت ممكن است مطرح شود ، آن است كه چگونه اين دو صفت متضاد، همزمان بر خدا اطلاق مى شوند؟
امير مؤمنان على عليه السلام در پاسخ اين پرسش ، چنين مضمونى مى فرمايد : «حيثيت ظهور ، غير از حيثيت بطون است و خداى سبحان از حيث افعالش ، بر خردها ظاهر (آشكار) است ؛ امّا از حيث ذاتش ، از آنها باطن (پوشيده) است و آدمى نمى تواند با قواى ادراكىِ خود ، بر ذات الهى احاطه يابد».
برخى احاديث ، به معانى نادرست دو صفت ظهور و بطون نيز اشاره كرده اند . براى نمونه ، ظهور خدا به معناى امكان رؤيت حسّى خدا نيست ، چنان كه او در برابر چيزى قرار نمى گيرد. باطن بودن خدا نيز به معناى لطافت و دخول در چيزى و پنهان شدن در آن نيست.