شد و شبيهى ـ چه جسم باشد و چه روح ـ براى او تصوّر نشد ، دانسته مى شود كه او از توصيف به غير ذات خود ، منزّه است . پس هر كس خدا را اين گونه بشناساند كه به هيچ چيزى شبيه نيست و چيزى هم شبيه او نيست ، بى گمان ، خدا را به خدا شناخته است ، نه به غير او . ۱
اين تفسير ، در شمارى از احاديث نيز آمده است ؛ مانند آن كه امير مؤمنان عليه السلامدر پاسخ كسى كه از ايشان پرسيد : «چگونه خدا ، خود را به تو شناسانده است ؟» فرمود :
لا يَشبَهُهُ صورَةٌ ، ولا يُحَسُّ بالحَواسِّ ، ولا يُقاسُ بِالنّاسِ . ۲ هيچ تصويرى ، شبيه او نيست و با حواسْ حس نمى شود و با مردم مقايسه نمى گردد .
۳ . شناخت خدا از طريق شهود قلبى
كامل ترين تفسير شناخت خدا به خدا ، شناخت او از طريق شهود قلبى است كه : «آفتاب آمد دليل آفتاب». در شمارى از احاديث ، بدين تفسير اشاره شده ؛ ۳ از جمله آنچه در احاديث ، از صُحُف ادريس ، نقل شده است :
بِالحَقِّ عُرِفَ الحَقُّ ، وبِالنّورِ أُهتُدِيَ إِلَى النّورِ وبِالشَّمسِ أُبصِرَتِ الشَّمسُ . ۴ با حق ، حق شناخته مى شود و با نور ، به نور ره برده مى شود و با خورشيد ، خورشيد ديده مى شود.