پيش بيايد كه حجّيت قرآن و حديث ، متّكى به اثبات وجود خداست و اگر اثبات وجود خدا هم متّكى به قرآن و حديث شود ، دور است و عقلاً باطل ؛ بلكه مقصود ، بهره گيرى از ادلّه و برهان هاى عقلى مستفاد از قرآن و حديث است ، به گونه اى كه عقل با تأمّل در هر يك از آن براهين ، جدا از اين كه گوينده آن كيست ، بتواند به وجود آفريدگار و صفات او پى ببرد . بنا بر اين ، تعقّل ، مبناى پذيرفتن وجود خدا خواهد بود ، نه تعبّد .
بر اين اساس ، براى بهره گيرى از احاديث خداشناسى ، بررسى سندهاى آنها و تحقيق درباره انتساب آنها به اهل بيت عليهم السلامضرورتى ندارد ؛ زيرا آنچه در اين احاديث كارايى دارد ، برهان هاى عقلى اى است كه در آنهاست ، نه انتساب آنها به اهل بيت عليهم السلام .
آرى . پس از اثبات عقلى توحيد و نبوّت ، و حجّيت سخنان اهل بيت عليهم السلام ، اگر از طريق نقل ، سخنى از آنان درباره صفات خداوند متعال بازگو شود كه متّكى بر برهان نباشد ، بايد انتساب آن سخن به آنان ، مورد نقد و بررسى قرار گيرد و در صورتى كه به طور قطع ثابت شود كه آن سخن ، فرموده اهل بيت عليهم السلام است ، عقل مى گويد كه تعبّدا بايد آن سخن را پذيرفت .
خداشناسى از نگاه قرآن و حديث
با عنايت به نكاتى كه بدانها اشاره شد ، مجموعه اى كه اينك با نام «شناخت خدا» در برابر شماست ، كوششى است در راه آشنايى با خداوند متعال بر پايه رهنمودهاى خود او .
اين مجموعه ، در واقع ، دومين حلقه از حلقه هاى دانش نامه عقايد اسلامى از نگاه قرآن و حديث و ادامه مبحث مقدّماتىِ «معرفت شناسى» است كه در آن،