۵ / ۶
قسّ بن ساعده
۳۱۸۷.امام باقر عليه السلام :در ايّام فتح مكّه ، روزى پيامبر خدا در محوّطه كعبه ايستاده بود كه هيئت نمايندگى قبيله اى به سوى ايشان آمدند و سلام دادند . ايشان فرمود : «از چه قبيله اى هستيد؟» .
گفتند : نمايندگان قبيله بكر بن وائل هستيم .
فرمود : «آيا خبرى از قُسّ بن ساعده ايادى داريد؟» .
گفتند : آرى .
فرمود : «چه مى كند؟» .
گفتند : مُرد .
پيامبر خدا فرمود : «سپاس ، خدايى را كه هم پروردگارِ مرگ است و هم پروردگارِ زندگى . هر جانى چشنده مرگ است . گويى به قسّ بن ساعده ايادى مى نگرم كه در عُكاظ بر شتر سرخْ مويش نشسته است و براى مردم ، خطبه مى خواند و مى گويد : اى مردم! گِرد آييد و چون گِرد آمديد ، خاموش شويد و چون خاموش شديد ، گوش دهيد و چون شنيديد ، بينديشيد و خوب بگيريد و چون گرفتيد ، به خاطر بسپريد و چون به خاطر سپرديد ، درست نقل كنيد .
هان! هر زنده اى ، مى ميرد و هركس بميرد ، از دست مى رود و هركس از دست برود ، نمى آيد . در آسمان ، خبرى و در زمين ، عبرت هايى است: سقفى افراشته و گاهواره اى نهاده و ستارگانى متحرّك و شبى در گردش و درياهاى پُر آب ژرف .
قس ، سوگند ياد مى كند كه اين ، بازيچه نيست و از پس اين ، شگفتى است . چگونه است كه مى بينم مردم مى روند و ديگر باز نمى گردند ؟ آيا به جايگاهشان خشنود شدند كه ماندند؟ يا چون رها شدند ، خفتند؟ قس سوگند ياد مى كند ، سوگندى بى دروغ كه خداوند را دينى است كه بهتر از دين شماست» .
سپس پيامبر خدا فرمود : «خدا قس را رحمت كند كه روز قيامت ، به تنهايى چون امّتى برانگيخته مى شود» و سپس فرمود : «آيا در ميان شما كسى هست كه برخى شعرهاى او را نيك بداند؟» .
يكى از آنها گفت : شنيدم كه مى گويد :
در نسل هاى پيشين درگذشته مان/
براى ما عبرت هايى هست .
آن گاه كه ديدم مرگ/
راه بى بازگشت است .
و قبيله ام را ديدم كه از/
بزرگ و كوچك به سوى آن روان اند .
و آن كه مى رود بازنمى گردد/
و از جاماندگان كسى بر جاى نمى ماند .
يقين كردم كه من هم ناچار ، ره سپارم/
به همان جا كه قبيله ام رفته اند .
از حكمت و معرفت قسّ بن ساعده ايادى چنين رسيده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله از هر كس كه از قبيله اياد بر او وارد مى شد ، درباره حكمت هايش مى پرسيد و به او گوش مى سپرد .