۳ / ۷
خواندن دعاى ندبه پس از نماز
۸۸۸.مصباح الزائر:بعضى از اصحاب ما گفته اند ۱ : محمّد بن على بن ابى قُرّه گويد: دعاى «نُدبه» را از كتاب محمّد بن حسن بن سنان بَزوفَرى نقل كرده ام. او گفته است كه اين دعا براى صاحب الزمان عليه السلام [از آن حضرت روايت شده] است و مستحب است كه آن را در عيدهاى چهارگانه بخوانند. و دعا اين است:
«خدا را سپاس ، كه پروردگار جهانيان است و درود خداوند بر سَرور ما ، محمّد كه پيامبر اوست ـ و سلام فراوان خدا بر او باد ـ .
خداوندا! تو را سپاس بر آنچه تقدير تو درباره دوستانت جارى شده است؛ آنان كه ايشان را براى خودت و آيينت ، خالص ساخته اى ؛ چرا كه براى آنان نعمت فراوانى را كه پيش توست ، برگزيدى؛ نعمتى هميشگى كه آن را زوال و نابودى نيست ، پس از آن كه پارسايى در اين دنياى پست و[ نيز درباره ] زرق و برق آن را بر آنان شرط كردى. آنان نيز با تو چنين شرط كردند. و از آنان وفا را شناختى. پس ، آنان را پذيرفتى و مقرّب داشتى و از پيش ، بر ايشان نام بلند و ستايش آشكار روا داشتى و فرشتگانت را بر آنان فرو فرستادى و با وحى خويش ، آنان را گرامى داشتى و با علم خود از آنان پذيرايى كردى و آنان را راهى به آستانت و وسيله اى به رضوانت قرار دادى.
يكى از آنان را در بهشت خود جاى دادى ، تا آن كه از آن برون آوردى. يكى را بر كِشتى خود سوار كردى و با رحمت خويش ، او و مؤمنان همراهش را از هلاكت رهانيدى. يكى را دوست خودت قرار دادى و از تو در ميان آيندگان ، آوازه نيكو خواست. پس پذيرفتى و آن را والا قرار دادى . و با يكى از طريق درخت ، سخن گفتى و برادرش را ياور و وزيرش ساختى. يكى را نيز بدون پدر به دنيا آوردى و به او نشانه هاى روشن دادى و با روح القدس تأييدش كردى. و براى هر يك آيينى مقرّر داشتى و راه و روشى گشودى و جانشينانى برگزيدى كه يكى پس از ديگرى و از زمانى تا زمان ديگر ، نگهبان آيين باشند ، براى برپايى دينت و حجّت بودن بر بندگانت و براى آن كه حق از جايگاهش نابود نشود و باطل بر اهل حق چيره نگردد ، و تا كسى نگويد: چرا به سوى ما پيامبرى بيم دهنده نفرستادى ونشانه هدايتگرى بر نيفراشتى تا پيش از آن كه خوار و فرومايه شويم ، از نشانه هاى تو پيروى كنيم.
تا آن كه كار را به حبيب و برگزيده ات محمّد صلى الله عليه و آله رساندى و او همان گونه كه وى را برگزيده بودى ، سَرور آفريدگانت و برگزيده برگزيدگان و برترينِ انتخاب شدگانت بود و گرامى ترين كسى كه بر او اعتماد كردى. او را بر پيامبرانت مقدّم داشتى و وى را به سوى بندگانت (از جنّ و انس) برانگيختى و مشرق ها و مغرب هايت را زير پايش قرار دادى و بُراق ۲ را مسخّر او ساختى و روحش را به آسمانت بالا بردى ۳ و دانش گذشته و آينده تا پايان آفرينشت را ، به او سپردى.
سپس او را با «رُعب» يارى كردى و با جبرئيل و ميكائيل و فرشتگانِ نشان دار خود ، او را احاطه كردى و به او وعده دادى كه دين او را بر همه دين ها غالب سازى ، هر چند مشركانْ خوش نداشته باشند. و اين ، پس از آن بود كه او را جايگاه راستى در خانواده اش بخشيدى و نخستين خانه اى را كه در مكّه ، مايه بركت و هدايت براى جهانيان بود ، براى او و آنان قرار دادى؛ خانه اى كه در آن ، نشانه هايى روشن ، همچون مقام ابراهيم است و هر كه در آن خانه درآيد ، در امان باشد و فرمودى: « همانا خداوند خواسته است كه پليدى را از شما خاندان ببَرَد و شما را كاملاً پاك كند» . سپس در كتاب خودت ، پاداش محمّد صلى الله عليه و آله را مهرورزى با آن خاندان قرار دادى و فرمودى: «بگو : هيچ پاداشى براى اين رسالت از شما نمى خواهم ، مگر مهرورزى با خويشاوندانم» و فرمودى: « هر پاداشى هم كه از شما خواستم ، به سود خودتان است» و فرمودى: « بر آن رسالت ، پاداشى از شما نمى خواهم ، مگر آن كس كه بخواهد راهى به سوى پروردگارش بجويد» و آنان ، راهِ رسيدن به تو و طريق دست يافتن به رضاى تو بودند.
پس ، پيامبر صلى الله عليه و آله چون دورانش سپرى گشت ، جانشين خود على بن ابى طالب عليه السلامرا به عنوان راهنما برگماشت؛ چرا كه او بيم دهنده بود و هر قومى را هدايتگرى است. پس ، در حالى كه گروه مردم در غدير خُم در برابرش بودند ، فرمود: هر كه من سرپرست او بودم ، پس على سرپرست اوست. خداوندا! با دوستدارش دوستى و با دشمنش دشمنى كن و هر كه يارى اش مى كند، ياورش باش و هر كه خوارش مى كند ، خوارش كن! .
و فرمود: هر كه من پيامبرش بودم ، على امير و فرمانده اوست و فرمود: من و على از يك درختيم و مردم ديگر ، از درختانى پراكنده اند و او را نسبت به خود ، جايگاهى بخشيد كه هارون نسبت به موسى داشت و به او فرمود: تو نسبت به من ، به منزله هارون به موسى اى ، جز آن كه پس از من ، پيامبرى نيست .
و دخترش را كه سَرور زنان جهان است ، به همسرىِ او درآورد و از مسجد خود ، آنچه بر خودش حلال بود، بر على هم حلال ساخت و همه درها را بست ، مگر درِ او را. سپس دانش و حكمت خود را نزد على به وديعت نهاد و فرمود: من ، شهر عِلمم و على ، درِ آن است. پس ، هر كس خواستار آن شهر باشد ، بايد از درِ آن درآيد .
سپس فرمود: تو ، برادر و وصى و وارث منى. گوشت تو از گوشت من ، و خون تو از خون من است و صلح با تو ، صلح با من است و جنگ كردن با تو ، جنگ كردن با من است. ايمان ، با گوشت و خونت آميخته است ، آن گونه كه با گوشت و خون من در آميخته است و تو فردا [ ى قيامت ،] كنار حوض [ كوثر] ، جانشين منى و تويى كه بدهىِ مرا ادا مى كنى و وعده هايم را به انجام مى رسانى ، و پيروان تو بر منبرهايى از نورند ، با چهره هايى سفيد كه در بهشت ، اطراف من و همسايگان من اند. اى على ! اگر تو نبودى ، پس از من ، مؤمنان باز شناخته نمى شدند .
و على عليه السلام پس از پيامبر ، روشنگرى از گم راهى ، و فروغى از نابينايى ، و ريسمان استوار خدا ، و راه راست پروردگار بود. نه كسى در خويشاوندى و سابقه در دين ، از او پيش تر بود و نه كسى در منقبت ، به او مى رسيد. پا به پاى پيامبر صلى الله عليه و آلهپيش مى رفت و براى تأويل قرآن ، [ با مخالفان] مى جنگيد و در راه خدا از ملامت هيچ ملامتگرى بيم نداشت.
در راه خدا ، خون سران عرب را ريخت و دلاورانشان را كشت و گرگ هاى آنان را از هم دريد و در دل هايشان كينه هايى از بدر و خيبر و حنين و جز آنها بر جاى نهاد. آن گروه نيز بر دشمنى با او همدست شدند و به جنگ با او روى آوردند، تا آن كه او با عهدشكنان [ در جنگ جمل] و ستمگران [ در صفّين] وبيرون روندگان از دين (نهروانيان) جنگيد و آنان را كشت.
و چون روزگارش سر آمد و شقى ترينِ مردم ـ كه از نگون بخت ترينِ پيشينيان ، پيروى مى كرد ـ او را به شهادت رساند ، فرمان پيامبر خدا درباره هدايتگران ، يكى پس از ديگرى ، اطاعت نشد و امّت ، بر دشمنى با او و همدستى بر قطع رَحِم پيامبر صلى الله عليه و آله و دور ساختن فرزندانش اصرار داشتند ، مگر اندكى كه به رعايت حقّ پيامبر صلى الله عليه و آله درباره آنان ، وفا كردند.
پس برخى كشته شدند ، برخى به اسارت رفتند ، و برخى ، از وطن خويش تبعيد شدند ، و قلم تقدير الهى بر آنان جارى شد ، آن گونه كه اميد پاداش نيكو بر آن داشتند ، كه زمين ، از آنِ خداوند است و به هر كس از بندگانش كه بخواهد ، به ميراث مى دهد و سرانجام ، از آنِ پرواپيشگان است و پروردگار ما ، منزّه است. همانا وعده پروردگارمان شدنى است و خداوند ، وعده اش را خلاف نخواهد كرد و او ارجمند و حكيم است.
پس ، گريه كنندگان ، بر پاكانِ خاندان محمّد و على ـ كه درود خدا بر آن دو و خاندانشان باد ـ بگريند و ناله كنندگان ، بر آنان ناله كنند و براى چونان آنان ، اشك ها ريخته شود و فريادزنان و ضجّه زنان و شيون كنان ، بر آنان فرياد و ضجّه بزنند و شيون كنند كه: حسن كجاست؟ حسين كجاست ، فرزندان حسين كجايند؟ شايسته اى پس از شايسته و راستگويى پس از راستگو؟ كجاست راهِ پس از راه؟ كجايند برگزيدگانِ پس از برگزيدگان؟ كجايند خورشيدهاى فروزان؟ كجايند ماه هاى تابان؟ كجايند ستارگان درخشان؟ كجايند نشانه هاى دين و پايگاه هاى دانش؟
كجاست آن بقيّة اللّه (يادگار خدا) كه جدا از عترت هدايتگر نيست؟ كجاست آن مهيّاگشته براى ريشه كن كردن ستمگران؟ كجاست آن كه انتظار مى رود اختلاف ها و كجى ها را اصلاح كند؟ كجاست آن كه اميد است ستم و تجاوز را از بين ببرد؟ كجاست آن كه براى بازسازى واجبات و مستحبّات ، ذخيره شده است؟ كجاست آن برگزيده براى بازگرداندن آيين و احكام خدا؟ كجاست آن كه اميد بسته ايم قرآن و حدود آن را زنده سازد؟ كجاست احياگر نشانه هاى دين و دينداران؟ كجاست در هم كوبنده شوكت تجاوزكاران؟ كجاست ويران كننده بنيان هاى شرك و نفاق؟ كجاست ريشه كن كننده فاسقان و گنهكاران و طغيانگران؟ كجاست دروكننده شاخ و برگ گم راهى و دشمنى؟ كجاست نابودكننده نشانه هاى گم راهى و هواپرستى؟ كجاست قطع كننده رشته هاى دروغ و افترا؟ كجاست از بين برنده عنادگران و سركشان؟ كجاست ريشه كن كننده كين توزان ، گم راهگَران و ملحدان؟ كجاست عزّت بخشِ دوستان و خواركننده دشمنان؟ كجاست وحدت آفرين بر محور تقوا؟
كجاست آن درِ خدا كه از آن وارد مى شوند؟ كجاست آن چهره خدا كه اوليا به آن روى مى آورند؟ كجاست آن وسيله پيوند زمين و آسمان؟ كجاست صاحب روز پيروزى و برافرازنده پرچم هدايت؟ كجاست آن اُلفت بخش پريشانى ها و خرسندساز دل ها؟
كجاست آن جوياى خونخواهىِ پيامبران؟ كجاست آن خونخواه كشته دشت كربلا؟ كجاست آن يارى شده الهى بر ضدّ هر كه بر او ستم كند و افترا بندد؟ كجاست آن ناچارى كه چون دعا كند ، اجابت شود؟
كجاست آن صدرنشين خلايق ، كه صاحب نيكى و تقواست؟ كجاست فرزند پيامبرِ برگزيده؟ كجاست پسر علىِ مرتضى و پسر خديجه كبرا و فرزند فاطمه زهرا؟
پدر و مادرم به فدايت و جانم نگهدارت ، اى پسر سَروران مقرّب ، اى پسر برگزيدگانِ گرامى تر ، اى پسر هدايتگرانِ هدايت شده ، اى پسر برگزيدگان وارسته ، اى پسر سَروران برگزيده ، اى پسر پاكان پاكيزه ، اى پسر بخشندگان انتخاب شده ، اى پسر سالاران و سروران بزرگ ، اى پسر ماه هاى تابان ، اى پسر چراغ هاى فروزان ، اى پسر شهاب هاى درخشان ، اى پسر ستارگان نورافشان ، اى پسر راه هاى روشن ، اى پسر نشان هاى آشكار ، اى پسر دانش هاى كامل ، اى پسر نشانه هاى هويدا ، اى پسر سنّت هاى پرآوازه ، اى پسر نشان هاى يادشده ، اى پسر معجزه هاى موجود ، اى پسر راه راست ، اى پسر خبر بزرگ ، اى پسر آن كه نزد خدا در اُمّ الكتابْ والا و فرزانه است ، اى پسر آيات و بيّنات ، اى پسر دليل هاى آشكار ، اى پسر برهان هاى درخشان ، اى پسر حجّت هاى رسا ، اى پسر نعمت هاى سرشار ، اى پسر طاها و آيات محكمات ، اى پسر ياسين و ذاريات ، اى پسر طور و عاديات ، اى پسر آن كه [ به خدا] نزديك شد و نزديك شد تا آن كه به اندازه دو كمان به قُرب خداى والاى برتر رسيد!
كاش مى دانستم در كدام سو و ناحيه جا گرفته اى؟ بلكه در كدام سرزمين و خاك به سر مى برى؟ آيا در رَضوى ۴ يا جز آنى؟ يا در ذى طُوى ۵ اى؟ بر من سخت و ناگوار است كه مردم را ببينم و تو ديده نشوى و از تو هيچ صدا و نجوايى نشنوم. بر من ، سخت است كه رنج و بلا تو را احاطه كند و من آسوده باشم و هيچ ناله و شِكوه اى از من به حضورت نرسد.
جانم فدايت ، اى پنهانى كه از ما دور نيستى! جانم فدايت ، اى جدايى كه از ما جدا نيستى! جانم فدايت ، اى آرزوى هر مرد و زن مشتاق مؤمنى كه ياد مى كند و ناله شوق سر مى دهد! جانم فدايت ، اى از سرشت ارجمندى كه كسى برتر از آن نيست! جانم فدايت ، اى از تبار كهن و بزرگوارى كه كسى همانند شما نيست! جانم فدايت ، اى از نعمت هاى ديرينى كه كسى چون آنها نيست! جانم فدايت ، اى از خاندان شرافتى كه كسى با شما برابر نيست!
مولاى من! تا كِى سرگردان تو باشم ، تا كِى؟ و با كدام خطاب و نجوا تو را توصيف كنم؟ بر من ، بسى سخت است كه از جز تو پاسخ و سخن بشنوم! بر من ، بسى ناگوار است كه بر تو بگريم و مردم ، تو را وا گذارند! بر من ، بسى دشوار است كه آنچه مى گذرد ، بر تو بگذرد ، نه بر آنان!
آيا ياورى هست كه با او ناله فراق و گريه طولانى سر دهم؟ آيا بى تاب نالانى هست كه چون تنها شود ، با او هم ناله شوم؟ آيا چشمى مى گريد تا چشم من در يارى آن ، زار زار بگريد؟ آيا ـ اى پسر احمد ـ راهى براى ديدار تو هست؟ آيا امروزِ ما به فردايش متّصل مى شود كه بهره مند شويم؟ كِى مى شود كه بر جويبارهاى پُرآبِ رحمتت در آييم و سيراب شويم؟ كِى از چشمه زلال آب لطفت بهره مند مى شويم ، كه عطشْ طولانى شده است؟! كِى مى شود كه صبح و شام ، با تو باشيم و چشممان روشن گردد؟ كِى مى شود كه تو ما را ببينى و ما تو را ببينيم ، در حالى كه پرچم پيروزى را افراشته باشى ، آن سان كه ديده شود؟ آيا ما را خواهى ديد ، در حالى كه گرداگِرد تو حلقه زده ايم و تو مردم را رهبرى مى كنى و جهان را پر از داد كرده اى و دشمنانت را خوارى و كيفر چشانده اى و سركشان و منكِران حق را نابود ساخته اى و متكبّران را ريشه كن كرده و ستمگران را نابود ساخته اى ، در حالى كه ما لب به ثناى خدا گشوده ، مى گوييم: حمد و ثنا از آنِ خداوند ، پروردگار جهانيان ، است؟
خداوندا! تويى برطرف كننده غم ها و گرفتارى ها. از تو دادخواهى مى كنم ، كه دادرسى ، نزد توست و تويى پروردگار آخرت و دنيا. پس ، اى فريادرس دادخواهان! به فرياد بنده كوچك و گرفتارت برس و سَرور را به او نشان بده ـ اى خداى بسيار مقتدر ـ و به سبب وى رنج و سوز غم و هجران را از او بزداى و آتش سوزان دلش را فرو بنشان ، اى آن كه بر عرش ، استوار گشته اى و اى آن كه بازگشت و فرجام ، به سوى توست!
خداوندا! ما بندگان توييم كه شيفته ولىّ تو هستيم؛ آن كه يادآور تو و پيامبر توست. او را براى ما نگهبان و پناهگاه آفريدى و براى ما مايه استوارى و پناهندگى ساختى و وى را براى مؤمنان ما پيشوا قرار دادى. پس ، درود و سلام ما را به او برسان و بدين سبب بر كرامت ما ـ اى پروردگار ـ بيفزاى و قرارگاه او را براى ما مايه قرار و آرامش قرار بده و نعمتت را بر ما چنين كامل كن كه او را پيشاپيشِ ما قرار دهى و ما را وارد بهشت خودت سازى و همدم شهيدان از برگزيدگان خودت ، قرار دهى!
خداوندا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست؛ بر جدّش ، محمّد ، فرستاده تو و سَرور بزرگ تر ، و بر پدرش سَرور كوچك تر ، ۶ و بر مادربزرگش صدّيقه كبرا فاطمه دختر محمّد ، و بر هر كدام از پدران نيكويش كه برگزيده تو اند ، و بر خودِ او ، درود فرست ، برترين ، كامل ترين ، تمام ترين ، پيوسته ترين ، بزرگ ترين و سرشارترين درودى كه بر هر يك از بندگانت برگزيده ات فرستاده اى؛ و بر او درودى فرست ، بى شمار و بى پايان!
خداوندا! به سبب او حق را برپا بدار ، به سبب او باطل را نابود كن ، به سبب او دوستان خودت را حاكم گردان ، به سبب او دشمنانت را خوار كن و ـ خداوندا ـ ميان ما و او پيوندى برقرار ساز كه به همنشينى با نياكانش بينجامد ، و ما را از آنانى قرار بده كه به دامان آنان چنگ مى زنند و در سايه لطف آنان به سر مى برند ، و ما را يارى كن تا حقوقش را به او ادا كنيم و در فرمان بُردارى اش بكوشيم و از نافرمانى اش پرهيز كنيم!
و با خرسندىِ او بر ما منّت بگذار؛ و رأفت و مهربانى و دعا و خير او را به ما ببخش ، به اندازه اى كه با آن به رحمت گسترده ات و كاميابى از نزدت ، دست يابيم؛ و به سبب او نمازمان را پذيرفته ، گناهانمان را آمرزيده ، و دعاهايمان را اجابت شده قرار بده؛ و به سبب او روزى هاى ما را گشاده و اندوه هاى ما را كفايت شده و نيازهاى ما را برآورده قرار بده؛ و تقرّب جويى ما را به درگاهت بپذير و با نگاه رحمت بار ، بر ما بنگر تا با آن ، به كرامت كامل در پيشگاهت نايل آييم ، سپس به جود خود ، آن نگاه پُر مهر را از ما بر نگردان؛ و ما را از حوض جدّش صلى الله عليه و آلهبا جام او و با دست او سيراب كن ، سيرابى كامل و گوارا ، كه پس از آن ، هيچ تشنگى اى نباشد ، اى مهربان ترينِ مهربانان!» .
1.مقصود ، شيخ ابو عبد اللّه محمّد بن جعفر مشهدى در كتابش المزار الكبير است.
2.بُراق ، نام مَركبى است كه پيامبر خدا شب معراج بر آن سوار شد. به خاطر درخشندگى و برّاق بودنش ، چنين ناميده شد (ر . ك : النهاية : ۱ / ۱۲۰).
3.در المزار الكبير است: «و او را به آسمانت بالا بردى».
4.نام كوهى در مدينه است.
5.جايى نزديك مكّه است.
6.در الإقبال ، اين افزوده است: «صاحب پرچم در قيامت ، و ساقى دوستانش از نهر كوثر ، و پيشوا بر همه مردم ، آن كه هر كس به او ايمان آورَد ، پيروز است و هر كس به او ايمان نياورَد ، در خطر و كفر افتاده است. درود خدا بر او و برادرش و فرزندان خجسته و نورانىِ آن دو ، تا آن گاه كه خورشيد بدمد و ماه ، فروغ افشاند...».