اشاره شده باشد، یا احادیث یک باب، در استنباط ابواب دیگر مؤثر باشند، این نکات در جوامع حدیثی و فقهی بیان شده است و به این شیوه، فقیه در بررسی مسألهای خاص با مراجعه به همان باب خاص معمولاً دلایل موجود در آن مسأله را مییابد. اما در کلام و به طور کلی در احادیث توصیفی و اعتقادی، وضع به گونهای دیگر است؛ زیرا این متون در ابعاد مختلف مورد بحث و بررسی اجتهادی قرار نگرفته و احادیث مربوط به این مسائل به طور تخصصی و تفصیلی گردآوری و سامان نیافته است.
نتیجهای که از این بخش از مباحث میتوان گرفت آن است که اگر بتوان در فقه عملی، تجزّی در اجتهاد را پذیرفت، در کلام و فقه اعتقادی و توصیفی، لااقل در شرایط کنونی، نمیتوان قائل به تجزّی شد. بنابراین پیش از انتساب یک گزاره کلامی به دین، باید حداقل به یک نگاه کلی و روشن از منظومه عقاید دینی دست یافت و نیز ابواب مختلف مورد فحص دقیق قرار گیرد.
نکتهای که از این موضوع میتوان استفاده کرد این است که بحث حجیّت خبر واحد چندان که در مباحث فقه عملی جایگاه دارد در اینجا حیاتی نیست، زیرا با توجه به پیوند بین مباحث در علم کلام و آنچه در بحث طبقهبندی متون بیان شد، در مجموع میتوان گفت که در غالب موارد در خصوص حجیّت روایات، میتوانیم به یقین برسیم. یعنی اگر کلّ نگری را اصل قرار دهیم، یک مبحث اگر چه ممکن است فقط یک یا چند روایت داشته باشد، امّا میتوان از لوازم و آثار روایات در مباحث دیگر برای آن شاهد و دلیل اقامه کرد و در نتیجه به خبر واحد محفوف به قرائن متعدّد دست یافت که موجب حصول قطع به صدور آن خواهد شد، چرا که قطعیّت یک خبر تنها با تواتر آن ثابت نمیشود، بلکه میتوان با قرائن متعدّد به محتوای یک خبر واحد یقین پیدا کرد، یعنی همانگونه که وجود حدیث در کتب معتبر میتواند قرینه بر اعتبار باشد، وجود تأیید یا دلیل از ابواب دیگر هم میتواند قرینه باشد. البته در ادامه بحث حجیت خبر واحد، مشروط به شرایطی، اثبات خواهد شد. اما سخن در این است که بدون این حجیت نیز در بسیاری موارد میتوان به دیدگاه دینی رسید.