33
روش‌شناسي علم کلام

۵. اصولی که دیگر عقاید به منزله فروع و شاخه‌های آن است و می‌توان همه عقاید دین را در ذیل آنها قرار داد.۱
۶. عقایدی که در فرقه‌ای از فرق اسلامی، به عنوان مشترکات آنها و یا عقاید خاص و ویژه آنها مطرح است.۲
۷. آن دسته از آموزه‌های دینی که در متون مقدس به عنوان اصل و اساس از آنها یاد شده است. مثل «توحید» و «عدل».۳
۸. معارفی که در متون دینی مورد تاکید قرار گرفته و بارها از آنها یاد شده است که نشانگر اهمیت خاص آنهاست. مانند وجود فرشتگان، و قضا و قدر الهی.
به نظر می‌رسد آثار و لوازمی که از اصول دین مورد نظر است، منشأ این اختلاف‌نظرها شده است. گاه تعیین ایمان و کفر افراد مورد نظر است و گاه وارد شدن در فرقه‌ای خاص. زمانی مشخص ساختن واجبات اعتقادی مقصود است و زمانی بیان شرایط تصدیق گزاره‌ای خاص و همین طور آثار دیگری از اصول دین. در این‌جا نیز متناسب با بحث اصلی در این کتاب که چگونگی استفاده از متون دینی و دسته‌بندی این متون و از همه مهم‌تر (حجیت متون دینی در علم کلام) است، و نیز با توجه به مفهوم واژه «اصول»، اصول دین به این صورت تعریف می‌شود: «آن دسته از معارف اعتقادی که واجب است به صورت یقینی شناخته شوند و مورد تصدیق و التزام قرار گیرند، خواه این شناخت از راه عقل حاصل شده باشد، خواه از راه نقل».
این تعریف با مفهوم اصول دین به معنای اصول اعتقادات نیز سازگار است چرا که اعتقادات، پایه و زیربنای اعمال جوارحی است و اصول اعتقادات، زیربنای اعتقادات و در نتیجه زیربنای همه آموزه‌های دین است. بنابراین از یک سو همه مسلمانان باید به این اصول علم داشته باشند و از سوی دیگر لازم است به این اصول اعتقاد یقینی داشت.البته تعریف برگزیده، مفهوما یا مصداقا با اکثر تعاریف ذکر شده مطابقت دارد.

1.. سید مرتضی‏، رسائل الشریف المرتضی‏، ج‏۱، صص‏۱۶۵و۱۶۶.

2.. به نظر مى‏رسد ملاک اصول پنجگانه معتزله همین مطلب باشد.

3.. شیخ صدوق، معانى الاخبار، ص‏۱۱.


روش‌شناسي علم کلام
32

۴. علامه حلی مصادیق اصول دین را به این صورت ذکر می‌کند: «معرفت خدا و صفات ثبوتی و سلبی او»،«آنچه بر او روا است و آنچه از او ممتنع است»، «نبوت»، «امامت»، «معاد». او در بیان صفات خدا، اوصاف بسیاری را، از جمله: قدرت، علم، حیات، تکلم، صدق، ازلیّت، ابدیّت، مورد بحث قرار می‌دهد.۱
می‌توان این مباحث را به «توحید» تفسیر کرد و جمله «ما یصح...» را به «عدل». در این صورت دیدگاه علامه با دیدگاه آخوند خراسانی یکی خواهد بود.
۵. همان‌گونه که در سخن آخوند خراسانی بدان اشاره شد، در میان متکلّمان امامیه مشهور این است که اصول دین، پنج اصل «توحید»، «نبوت»، «معاد»، «عدل»، «امامت» است. درباره این تفسیر نیز مناقشاتی شده است که طرح و نقد آن در این مجال ممکن نیست.
حال به مهم‌ترین تعاریف مطرح شده و یا قابل طرح درباره اصول دین اشاره می‌کنیم:
۱. مسائلی که بر انسان‌ها واجب است با استدلال و نظر عقلی و بدون تمسک به وحی و ماثور، بدان‌ها معرفت پیدا کرده و معتقد شوند، و اعتقاد به این اصول، شرط مسلمان بودن است، مثل شناخت خدا و رسولش. ۲
۲. عقایدی که واجب است از راه عقل یا نقل بدان‌ها و اعتقاد یافت و بدون این کار، شخص، مسلمان شمرده نمی‌شود.۳
۳. اصولی که گرچه معرفت و اعتقاد بدان‌ها لازم است، اما عدم معرفت و اعتقاد باعث خروج از اصل دین نمی‌شود.
۴. اعتقادی که در موضوع‌شان یقین اخذ شده است و بدون حصول یقین، نمی‌توان بدان‌ها اعتقاد ورزید، خواه این یقین از راه عقل حاصل شده باشد، خواه از راه وجدان، فطرت و یا نقل.

1.. علامه حلى، الباب الحادی عشر مع شرحیه النافع یوم الحشر و مفتاح الباب‏، ص‏۲۴.

2.. همان.

3.. السید محسن الخرازى، بدایة المعارف الالهیة، ج‏۱، ص‏۱۵.

  • نام منبع :
    روش‌شناسي علم کلام
    پدیدآورنده :
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 197043
صفحه از 235
پرینت  ارسال به