علاوه بر این موارد، تقسیمات دیگری نیز وجود دارد که به جهت اختصار از آنها صرف نظر میشود، اما مهمترین اصطلاح و تقسیمی که مورد بحث فراوان میباشد، تقسیم اعتقادات به اصول و فروع است که نمیتوان از آن سخنی به میان نیاورد.
اصول و فروع
«اصول دین» گاهی در مقابل فروع عملی دین و به معنای مجموعه معارف اعتقادی به کار میرود. دلیل این نامگذاری آن است که عقاید، اصل و اساس دین است و بدون ایمان به خدا و پیامبر او، عمل به احکام دینی ممکن نیست. برخی اوقات مجموع معارف اعتقادی به دو بخش اصلی و فرعی تقسیم میشود و «اصول دین» در مقابل «فروع اعتقادی دین» به معنای اعتقادات اصلی و اساسی دین به کار میرود. شیخ انصاری در تعریف اصول دین به معنای اول میگوید:
هی التی لا یُطلب فیها اولاً و بالذّات الا الاعتقاد باطناً والتدیّن ظاهراً، وإن ترتّب علی وجوبِ ذلک بعضُ الآثار العَملیه.۱مسائلی که مقصود اصلی و اساسی در آنها اعتقاد باطنی و تدین ظاهری است، گرچه ممکن است بر وجوب این اعتقاد و تدیّن برخی آثار عملی مترتب شود.
آخوند خراسانی در توضیح این سخن مینویسد:
المرادُ بها ما یُقابل الفُروع ... لا خصوص المعارفِ الخمسةِ المَعروفة.۲یعنی: منظور از اصول دین، مسائلی است که در مقابل فروع دین (احکام عملی) قرار میگیرد... نه اصول پنجگانه دین [توحید، نبوت، معاد، عدل، امامت.]
بدین ترتیب «اصول دین» به دو معنا به کار میرود: یکی معنای عام که شامل همه معارف اعتقادی میشود و دیگری معنای خاص. از این پس اصول دین را در معنای خاص آن به کار میبریم که در مقابل آن، فروع اعتقادی دین قرار دارد.