ب: بعضی اعتقادات حتماً باید با عقل ثابت شود و اصلاً با نقل قابل تحصیل نیست و برخی دیگر مواردی است که هم میتوان از عقل استفاده کرد و هم از نقل، مثل اصل اعتقاد به معاد.
در مورد نوع اول، به طور قطع میتوان گفت که متون مربوط به آن، متون تعبّدی نیست مانند آیات و احادیثی که به اثبات خدا میپردازد. ولی درباره دسته دوم، متون هم میتوانند تعبّدی باشند هم غیر تعبّدی. مانند آیات و احادیث مربوط به معاد.
ج: تقسیم دیگر این که اعتقادات را به این اعتبار که در قرآن و سنّت به عنوان اصل و اساس بیان شده و یا نشده به دو دسته تقسیم کردهاند. عقایدی که به عنوان اصل و اساس بیان شده، مثل توحید، عدل، ولایت، امامت و موارد دیگر چنین تعابیری درباره آنها نداریم. به عنوان نمونه در احادیث آمده است:
انّ اساسَ الدین التوحید و العدل.۱
یا در برخی احادیث دیگر آمده است:
أساسُ الاسلامِ حُبّنا اهلِ البَیت.۲
این تعابیر حاکی از اهمیت این عقاید و نیز زیر بنا بودن آنها برای دیگر عقاید میباشد. برای مثال آموزه توحید در تفسیر دیگر صفات حضرت باری تعالی و حتی ترسیم حیات انسانی و اجتماعی اسلام نقش اساسی دارد. یا آموزه عدل در تفسیر چگونگی تعامل خداوند و انسان و مباحثی چون معاد، جبر و اختیار، قضا و قدر، سعادت و شقاوت مؤثر است. همچنین امامت و ولایت در تفسیر همه اعتقادات حتی خداشناسی نقش ایفا میکند.
د: عقایدی که از ضروریات دین یا مذهب است و عقایدی که جزو ضروریات نیست. برخی عقاید به گونهای روشن است که همه پیروان یک دین و مذهب به آن اعتقاد دارند و هرکس به آن دین و متون مربوط به آن مراجعه کند به صورت قطعی آن عقیده را در آن دین خواهد یافت، ولی برخی عقاید چنین روشن نیست.