در نهایت میتوان گفت که از منظر عقل و وحی، شرط دستیابی به بسیاری از معارف اعتقادی، رجوع به وحی و سنّت است. بر اساس این رویکرد به دین، سخن در کیفیّت هدایتگری وحی و نیز چگونگی استنباط معارف از متون دینی است.
فقیهان شیعه پس از محروم شدن از حضور معصومان علیهم السلام، بیش از پیش به ضرورت دستیابی به شیوهای معتبر و منقح در استنباط فروع عملی از متون مقدس پی برده و در همین راستا، علم اصول فقه را بنیان نهادند. اما متکلّمان که خود را در مقابل مخالفان میدیدند و همّت اصلی را بر دفاع عقلانی از اصول دین و مذهب متمرکز ساخته بودند و از سوی دیگر بسیاری از مباحث اصول فقه عملی را مشترک با اصول فقه اعتقادی میدیدند، از بررسی اصول فقه اعتقادی و نیز معارف تفصیلی و فروع اعتقادی، بازماندند.
از این رو، بسیاری از مباحث اعتقادی، توصیفی و تکوینی موجود در متون دینی و نیز بسیاری از مباحث روششناختی لازم برای استنباط این مسائل، توسط متکلمان بررسی نشده و در کتابهای کلامی نیامده است.
این مسأله نیز قابل توجه است که بسیاری از مباحث علم اصول فقه، در علم کلام نیز به کار میآید. از این دسته میتوان برخی مباحث ادبی را که در ابتدای این علم مطرح میشود، همچون بحث وضع، استعمال، دلالت، حقیقت و مجاز و نیز بحث مفاهیم، عام و خاص، مطلق و مقیّد، مجمل و مبیّن، که از مباحث الفاظ به شمار میآیند، را نام برد. بسیاری از مباحث حجیّت نیز در زمره همین دسته است.
اما در مقابل، بسیاری از مباحث این علم همچون بحث اوامر و نواهی، تقسیمات واجب و اصول عملیه در کلام مطرح نیست و بسیاری دیگر از مباحث لازم برای علم کلام در اصول فقه طرح نشده است. بدین لحاظ، به نظر میرسد از مقدمات ضروری ایجادِ حوزه کلامی روشمند، طرح مباحث روششناختی برای این علم است و هدف این نوشتار جلب توجه محققان محترم علم کلام به این مسأله و دعوت به پیگیری آن است.