31
روش‌شناسي علم کلام

الف _ اصول اعتقادی

در تعریف اصول دین و نیز تعیین مصداق‌های آن، نظریات متفاوتی مطرح شده است. فهرست مصادیق مهم‌تر این اصول عبارتند از:
۱. ابن خلدون اصول ایمانی اهل سنت را، بر پایه حدیثی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده، شش اصل اعتقاد به «خدا»، «فرشتگان»، «کتاب‌های آسمانی او»، «فرستادگان او»، «روز قیامت»، و «تقدیر الهی» معرفی می‌کند.۱
۲. معتزله پنج اصل «توحید»، «عدل»، «وعد و وعید»، «منزلة بین المنزلتین»، و «امر به معروف و نهی از منکر» را اصول عقاید خود می‌دانند و کتاب‌هایی با عنوان «شرح الاصول الخمسة»۲ تدوین نموده‌اند که در تبیین این اصول پنج‌گانه است. ملاحظه می‌شود که از این پنج اصل، فقط دو اصل نخست از اعتقادات اساسی هستند و اصل امر به معروف و نهی از منکر از احکام عملی است. به نظر می‌رسد دلیل این‌که این پنج اصل، اصول اعتقادی معتزله به شمار می‌رود آن است که تفسیرهای ایشان از این اصول، آنان را از دیگران جدا می‌کند و نیز معتزله با وجود اختلافات بسیاری که در میانشان هست، در این موارد با یکدیگر اتفاق نظر دارند و ملاک معتزلی بودن، پذیرش اصول پنجگانه مذکور است. به عبارت دیگر ملاک تمایز و تشخص آنان این پنج اصل است.
۳. سید مرتضی، ضمن نقد نظریه معتزله درباره انحصار اصول دین در پنج اصل مذکور، در نهایت به این نتیجه می‌رسد که اگر بخواهیم اصول دین را به طور خلاصه بیان کنیم باید به دو اصل «توحید» و «عدل»، اکتفا کنیم چون بقیه اصول، از باب لطف، در مبحث «عدل» داخل می‌شوند و اگر معتزله بخواهند اصول دین را با تفصیل و توضیح بیان کنند، غیر از پنج اصل مذکور، باید دو اصل نبوت و امامت را نیز بیافزایند و هفت اصل را مصداق اصول دین بگویند.۳

1.. عبد الرحمن بن ‌محمد بن‌ خلدون، مقدمه ابن خلدون،‌ ص‏۴۶۲.

2.. اثری از قاضی عبد الجبار معتزلی.

3.. ر.ک: سید مرتضی‏، رسائل الشریف المرتضی‏، ج‏۱، صص‏۱۶۵و۱۶۶.


روش‌شناسي علم کلام
30

علاوه بر این موارد، تقسیمات دیگری نیز وجود دارد که به جهت اختصار از آنها صرف نظر می‌شود، اما مهم‌ترین اصطلاح و تقسیمی که مورد بحث فراوان می‌باشد، تقسیم اعتقادات به اصول و فروع است که نمی‌توان از آن سخنی به میان نیاورد.

اصول و فروع

«اصول دین» گاهی در مقابل فروع عملی دین و به معنای مجموعه معارف اعتقادی به کار می‌رود. دلیل این نام‌گذاری آن است که عقاید، اصل و اساس دین است و بدون ایمان به خدا و پیامبر او، عمل به احکام دینی ممکن نیست. برخی اوقات مجموع معارف اعتقادی به دو بخش اصلی و فرعی تقسیم می‌شود و «اصول دین» در مقابل «فروع اعتقادی دین» به معنای اعتقادات اصلی و اساسی دین به کار می‌رود. شیخ انصاری در تعریف اصول دین به معنای اول می‌گوید:
هی التی لا یُطلب فیها اولاً و بالذّات الا الاعتقاد باطناً والتدیّن ظاهراً، وإن ترتّب علی وجوبِ ذلک بعضُ الآثار العَملیه.۱مسائلی که مقصود اصلی و اساسی در آنها اعتقاد باطنی و تدین ظاهری است، گرچه ممکن است بر وجوب این اعتقاد و تدیّن برخی آثار عملی مترتب شود.
آخوند خراسانی در توضیح این سخن می‌نویسد:
المرادُ بها ما یُقابل الفُروع ... لا خصوص المعارفِ الخمسةِ المَعروفة.۲یعنی: منظور از اصول دین، مسائلی است که در مقابل فروع دین (احکام عملی) قرار می‌گیرد... نه اصول پنجگانه دین [توحید، نبوت، معاد، عدل، امامت.]
بدین ترتیب «اصول دین» به دو معنا به کار می‌رود: یکی معنای عام که شامل همه معارف اعتقادی می‌شود و دیگری معنای خاص. از این پس اصول دین را در معنای خاص آن به کار می‌بریم که در مقابل آن، فروع اعتقادی دین قرار دارد.

1.. شیخ انصارى، فرائد الأصول، ج۱، ص۲۲۴.

2.. یوسف مدنی التبریزی، درر الفوائد فی شرح الفرائد، ص‏۱۰۱.

  • نام منبع :
    روش‌شناسي علم کلام
    پدیدآورنده :
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 197032
صفحه از 235
پرینت  ارسال به