در متون دینی شبهه معمولاً در مواردی استعمال شده که عدم تمییز و اشکال در تشخیص نسبت به حق و باطل صورت گرفته باشد، منشأ این مسأله در ارائه باطل است به گونهای که شبیه حق جلوه میکند. فرازی از سخن امیرالمؤمنین علیه السلام به روشنی به این مطلب اشاره دارد: «انما سمیت الشبهة شبهة لانّها تشبه الحق».۱
با توجه به آنچه بیان شد، میتوان این تعریف را برای شبهه بیان کرد: «شبهه وارد کردن عبارت است از ارائه دلائل فاسد و توجیهات نادرست به منظور حق جلوه دادن باطل و بالعکس». از این تعریف میتوان به این نتیجه رسید که دو چیز از مقومات شبهه است:
۱. حق نما بودن. اگر مطلب به گونهای باشد که بطلان آن واضح و آشکار باشد، نمیتوان آن را شبهه نامید، چرا که در این صورت تشابه و همانندی بین حق و باطل اتفاق نمیافتد و در نتیجه اشکال التباس و عدم تمییز پیش نمیآید.
۲. استدلال؛ اگربه ادعای صرف بسنده شود، نمیتوان آن را شبهه نامید؛ زیرا بطلان ادعای بدون دلیل امری روشن و واضح است.
قیود دیگری نیز از سوی برخی ذکر شده است از جمله، مشکل بودن فهم آنچه موجب شبهه شده و نبودن دلیل قطعی و صریح برای مطلبی که به آن شبهه میشود و همچنین سوء نیت شبههکننده.۲ اما این موارد در همه شبهات وجود ندارد و از این رو نمیتوان آنها را جزء مقوّمات شبهه دانست.
مفهوم شک و تفاوت آن با شبهه
شک و شبهه گاهی به جای هم استعمال میشوند، در حالی که در لغت و اصطلاح متفاوتند، هرچند میانشان ارتباط معنایی هم وجود دارد.
معنای اصلی شک در لغت تداخل است۳ و همه لغت پژوهان آن را نقطه مقابل یقین