۲۴۹.الاحتجاج - به نقل از هشام بن حكم -:ابن ابى العوجا و ابو شاكر ديصانى زنديق و عبد الملك بصرى و ابن مقفّع ، در كنار خانه خدا با يكديگر قرار گذاشتند كه حاجيان را مسخره كنند و بر قرآن ، خُرده بگيرند .
ابن ابى العوجا گفت : بيايد هر يك از ما ، يكچهارم قرآن را نقض كنيم و قرار بگذاريم كه سال آينده ، در همين مكان گرد آييم و همه قرآن را نقض نماييم ؛ چرا كه نقض كردن قرآن ، به معناى ابطال نبوّت محمّد است ، و ابطال نبوّت او ، به معناى ابطال اسلام و اثبات عقايد ماست . پس در اين باره ، همداستان شدند و رفتند .
سال بعد ، در كنار خانه خدا ، گرد آمدند . ابن ابى العوجا گفت : از وقتى كه از يكديگر جدا شديم ، من در باره اين آيه مىانديشيدم : (چون از آن نوميد شدند ، رازگويان [براى مشورت ]به كنارى رفتند) ؛ امّا نمىتوانم به فصاحت و جامعيت معانى آن ، چيزى بياورم . همين يك آيه، مرا از پرداختن به ديگر آيات ، باز داشت .
عبد الملك گفت : من نيز از زمانى كه از شما جدا گشتم ، در اين آيه مىانديشيدم : (هان ، اى مردم ! مَثَلى زده شد . پس بدان گوش فرا دهيد : كسانى را كه جز خدا مىخوانيد ، هرگز [حتّى] مگسى نمىآفرينند ، هر چند براى آفريدن آن ، اجتماع كنند ، و اگر آن مگس ، چيزى از آنان بربايد ، نمىتوانند آن را باز پس گيرند . طالب و مطلوب ، هر دو ناتوان اند) ؛ ولى نتوانستم همانند اين آيه را بسازم .
ابو شاكر گفت : من هم از زمانى كه از شما جدا گشتم ، در اين آيه مىانديشيدم : (اگر در آن دو (آسمان و زمين) ، خدايانى جز خداى يگانه بود ، هر دو تباه مىشدند) ؛ ولى نتوانستم مانند آن را بسازم .
ابن مقفّع گفت : رفقا ! اين قرآن ، از جنس سخن بشر نيست . من نيز از زمانى كه از شما جدا شدم ، در اين آيه مىانديشيدم : (و گفته شد : اى زمين ! آب خود را فرو بَر ، و اى آسمان ! [از باريدن ]خوددارى كن . و آب ، فرو كاست و فرمان ، گزارده شد و [كشتى] بر جودى قرار گرفت و گفته شد : مرگ بر مردمان ستمگر!) ؛ امّا به شناخت آن نرسيدم و نتوانستم همچون آن بسازم .
در همان حال كه اين چهار نفر ، مشغول صحبت بودند ، جعفر بن محمّد صادق عليه السلام بر آنان گذشت و اين آيه را خواند : (بگو : اگر انس و جن گرد آيند تا همانند اين قرآن را بياورند ، نمىتوانند همانند آن را بياورند ، هر چند پشتيبان يكديگر باشند) .
آنها به يكديگر نگريستند و گفتند : اگر اسلام ، حقيقت داشته باشد ، جانشينى محمّد صلى اللَّه عليه و آله هم به كسى جز جعفر بن محمّد نمىرسد . به خدا سوگند ، هيچ گاه او را نديديم ، مگر آن كه هيبتش ما را گرفت و از هيبت او ، مو بر بدنمان راست شد .
سپس با اقرار به ناتوانى خويش ، پراكنده شدند .